دانلود و خرید کتاب داستایوسکی و فلسفه رابرت گوای ترجمه زانیار ابراهیمی
تصویر جلد کتاب داستایوسکی و فلسفه

کتاب داستایوسکی و فلسفه

معرفی کتاب داستایوسکی و فلسفه

کتاب داستایوسکی و فلسفه مجموعه مقالاتی گردآوری‌شده توسط رابرت گوای و ترجمهٔ زانیار ابراهیمی است و انتشارات خوب آن را منتشر کرده است. این کتاب دربردارندهٔ جستارهایی دربارهٔ رمان جنایت و مکافات است.

درباره کتاب داستایوسکی و فلسفه

هدف مجموعهٔ از چشم فلسفه این است که نشان دهد در دل آثار ادبی برجسته چه ارتباطات پیچیده‌ای با دیدگاه‌ها و دغدغه‌های فلسفی نهفته است. به تعبیری، آثار ادبی فقط به دنبال این نیستند که به فیلسوفان و پژوهشگران ادبیِ حوزه‌های گوناگون کمک کنند تا شباهت‌ها و انگیزش‌هایی برای اندیشه و کار بیشتر بیابند؛ هدف پرکردن شکاف‌های متعدد میان دانش رشته‌های دانشگاهی و نیز میان آن رشته‌ها و تجربیات خوانندگانِ بیرون از نهادهای دانشگاهی است. موضوع این کتاب، بررسی جنایت و مکافات داستایوسکی از نظرگاه فلسفی است.

رمان گاهی فرصتی برای فلسفیدن به دست می‌دهد. رمان می‌تواند تردیدها و تصمیم‌ها، اقرارها و انکارها، ایده‌ها و عمل‌ها را در چشم‌اندازی شبیه به چشم‌انداز اندیشهٔ فلسفی قرار دهد؛ جایی بین تأمل و اعجاب. رمان می‌تواند چیزی را آشکار کند که در شکلی جز این مخفی می‌ماند. در باب جنایت و مکافات چه‌بسا بتوان گفت که حتی با رمانی مشخصاً فلسفی سروکار داریم. اما جنایت و مکافات به‌طور خاص چگونه می‌تواند مشخصاً فلسفی باشد؟ 

جستارهای کتاب داستایوسکی و فلسفه نمی‌خواهند به این پرسش پاسخ دهند. مقاله‌ها دستورکار خاص خودشان را برای شرح چشم‌اندازهای فلسفی (یا ضدفلسفی) جنایت و مکافات دارند. این مقاله‌ها بیشتر دل‌مشغول اشخاص و صداهایی هستند که متن را اشغال می‌کنند و به سخنان و مسائل پیش‌روی آنان می‌پردازند و نه به پرسش‌های کلی راجع به رابطهٔ فلسفه و ادبیات. بااین‌همه می‌توان گفت که این مقاله‌ها، در عین عرضهٔ چشم‌اندازهای خاص خود، طیف متنوعی از مدل‌های پاسخ به این پرسش را تشریح می‌کنند که چگونه می‌توان فلسفه و رمان را در هم‌فکری و هم‌داستانی با یکدیگر قرار داد.

مقالهٔ نخست، «توصیفاتی از ذهن: راسکلنیکوف، پارفیری، و بازپرسی روان‌شناختی در جنایت و مکافات»، به قلم گری ال. هاگبرگ، طی بحث‌های مختلفی بازنمایی ماهیت ذهن در متن داستایوسکی را بررسی می‌کند: در باب ماهیت خلوت ذهن که به راسکلنیکوف نسبت داده می‌شود، زبان درگیری بین‌شخصی راسکلنیکوف و پارفیری، رابطهٔ خودشناسی و شناخت دیگران، خویشاوندی‌های رمان و ایده‌های فلسفی ولهایم، موران و مرداک. هاگبرگ در این بحث‌ها نشان می‌دهد که تحقیقات پارفیری به فهم او از زبان و استعدادهای تفسیری‌اش بستگی دارد. 

مسئلهٔ اصلی فصل دوم، «عشق، رنج و ارج نهادن به وجود: عواطف اخلاقی و وجودی در جنایت و مکافات» نوشتهٔ ریک آنتونی فورتاک، استحالهٔ عاطفی است. فورتاک مشکل اصلی جنایت و مکافات را شکل‌گیری نوعی چشم‌انداز پختهٔ اخلاقی در راسکلنیکوف می‌داند. راسکلنیکوفْ فکور و مستعد شفقت و سخاوت است، اما یک رمانِ کامل طول می‌کشد تا به جنایتش اقرار کند و به ارتباطی همدلانه با دیگران دست یابد. اما دو نکته همچنان عجیب می‌ماند: یکی اینکه چرا آن‌قدر باید طول بکشد تا او به رشد اخلاقی برسد و دیگر اینکه او اصلاً چطور قادر به این کار می‌شود. 

مقالهٔ رابرت گوای، «جنایت و بیان‌مندی: داستایوسکی و ماهیت عاملیت»، حول این مسئله می‌چرخد که اینکه شخصی کاری را انجام می‌دهد و رخدادی را می‌توان به‌نحوی از انحا متعلق به او دانست به چه معناست. نظر نویسنده این است که در جنایت و مکافات شخصیت‌های مختلف شیوه‌های فهم آشنا و مبتنی بر عقل سلیم را در باب رابطهٔ فعل و فاعل به نمایش می‌گذارند.

فصل چهارم، «انگیزهٔ متافیزیکی: جنایت و مکافات در پرتوی شلینگ»، نوشتهٔ سباستیان گاردنر، به مسائل مختلفی می‌پردازد که با مسائل فصل سوم هم‌پوشانی دارند، با این تفاوت که گاردنر این مسائل را از چشم‌انداز مباحث پساکانتی دربارهٔ شروط متافیزیکی آزادی انسان می‌نگرد. در نظر گاردنر، اختفای اضطراب‌آلود راسکلنیکوف و افشای انگیزه‌های او در جنایت و مکافات مسئلهٔ امکان عاملیت خودآئین را به میان می‌کشد. گاردنر در خوانش خود جنایت و مکافات را اثری اساساً فلسفی تفسیر می‌کند. کار راسکلنیکوف انجام آزمایشی است که هدف آن، مثل همهٔ آزمایش‌ها، تولید معرفت است؛ این معرفت از مورد خاص فردی او فراتر می‌رود و به امکان آزادی انسان به‌طور کلی می‌رسد. 

مقالهٔ «خانواده در جنایت و مکافات: واقع‌گرایی و آرمان‌شهر» نوشتهٔ سوزان فوسو در فصل پنجم نشان می‌دهد که پی‌جویی برداشت داستایوسکی از خانواده می‌تواند فهم ما از رمان را تحت‌تأثیر قرار دهد. بستر و زمینهٔ فهم جنایت و مکافات نقد رادیکال خانواده است؛ نقدی که می‌توان آن را در نوشته‌های نسل «نیهیلیست» پیدا کرد. طبق این نقد آرمان‌شهری، رهایی زنان می‌تواند دگرگونی تام‌وتمامی در جامعه پدید آورد. در این صورت، روابط رمانتیک بر صداقت و عشق و نه فریب و پول استوار می‌شوند، یا به این روابط خاتمه داده می‌شود تا افراد از چنگ زندگی خانوادگی ستمگرانه رهایی یابند. 

مقالهٔ «راسکلنیکوف، فراسوی خیر و شر» نوشتهٔ راندال هاواس، در فصل ششم، انگیزه‌های راسکلنیکوف را با هدف اقامهٔ این استدلال بررسی می‌کند که عیب‌ونقص تفسیر رایج از این انگیزه‌ها را نشان دهد. در تفسیر رایج گفته می‌شود که راسکلنیکوف می‌خواهد پا از دایرهٔ اخلاق بیرون بگذارد تا جایگاه خود را به‌عنوان شخصی استثنایی که از قیود مرسوم آزاد است، هم ایجاد و هم تثبیت کند. جنایت و مکافات در خوانش هاواس جهت‌گیری مشخصی نسبت به برخی مواضع فلسفی در باب اقتدار و فردیت دارد. در نظر هاواس، مشکلات وجودی راسکلنیکوف از مشکلات فلسفی او و به‌ویژه «افلاطونی‌گری» اش درخصوص ماهیت مرجعیت و اقتدار نشئت می‌گیرد.

مقالهٔ «رمان چندصدایی درخشان باختین، جهان گفت‌وگومحور منحط راسکلنیکوف»، نوشتهٔ کاریل امرسون در فصل پایانی، رویکردی متفاوت با سایر مقاله‌ها اختیار می‌کند. امرسون جنایت و مکافات را از نظرگاه فلسفیِ پرنفوذترین مفسر داستایوسکی یعنی باختین بررسی می‌کند و گوشهٔ چشمی به حل برخی تنش‌های دیرپا دارد. باختین جهان‌بینی تام‌وتمامی را عرضه کرد که از منظر آن بتوان به رمان‌های داستایوسکی نگریست: این جهان‌بینی تکثر صداهایی را در رمان‌های داستایوسکی می‌یابد که هریک قدر و وزن یکسانی دارند. باختین این جهان‌بینی را بر اساس واژگانی مفصل‌بندی کرد که امروزه به واژگانی آشنا تبدیل شده‌اند، مثل «امر گفت‌وگویی» و «امر چندصدایی.» 

در نظر امرسون و باختین، جنایت و مکافات از صدر تا ذیل رمانی فلسفی است. رمان تصویری گفت‌وگویی از شخص بودن ترسیم می‌کند که با اصول اخلاقی خاص و تعهدات متافیزیکی همراه است. در این تصویر، شخص عبارت است از نظرگاهی به جهان که با کلمات و تعاملات اجتماعی خاص خود شکل می‌گیرد. 

خواندن کتاب داستایوسکی و فلسفه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به پژوهشگران حوزه‌های فلسفه و نقد ادبی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب داستایوسکی و فلسفه

«خوانندگان جنایت و مکافات ممکن است از خود بپرسند چرا برخی از واکنش‌های عاطفی راسکلنیکوف کمابیش صبغه‌ای غیرانسانی دارد. معمولاً کسی که به دیگران عشق می‌ورزد و به آن‌ها اهمیت می‌دهد (نکته‌ای که دربارهٔ بیشتر ما صادق است) جدایی از محبوب را غم‌انگیز می‌یابد. این صرفاً ملاحظه‌ای واقع‌بنیاد در باب واکنش محتمل نیست. برعکس، عواطف با عقل جور درمی‌آیند: وقتی برای هم‌نشینی کسی ارزش قائل هستم، نزدیکی او به من برایش خوب و دوری یا دردسترس نبودن من برایش بد است. پس اگر این جدایی مدتی دراز و نامعلوم طول بکشد، وضع حتی بدتر می‌شود. خوشبختانه نمونه‌های ادبی زیادی وجود دارد که غم ناشی از مشاهدهٔ جدایی از محبوب را توصیف می‌کنند و بهترین نمونه‌ها توصیفات قویاً تکان‌دهنده‌ای از این جدایی به دست می‌دهند. وقتی راسکلنیکوف از خواهرش، دونیا، جدا می‌شود تا نزد مراجع به جنایتش اعتراف کند و حکم جنایی‌اش را بپذیرد، همین وضع پیش می‌آید: آن‌ها می‌دانند که احتمالاً مدتی طولانی یکدیگر را نخواهند دید. دونیا، که رفتن برادرش را تماشا می‌کند، صرفاً می‌خواهد او را تماشا کند، تا اینکه او در نبش خیابانی در سن‌پترزبورگ از نظر غایب می‌شود. اما واکنش غیردوستانهٔ راسکلنیکوف به دونیا نشان رنجش خاطر و حرکت تند و تلخ اوست:

راه افتاد، ولی پنجاه قدم بیشتر نرفته بود که بار دیگر بازگشت تا نگاهش کند. هنوز در دیدرس بود. راسکلنیکوف که به نبش خیابان رسید او نیز برگشت؛ چشمانشان برای آخرین بار با هم تلاقی کرد؛ ولی وقتی دید که دونیا دارد نگاهش می‌کند، با بی‌قراری و خشمگینانه، دستش را به طرف او تکان داد که راهش را ادامه بدهد و خودش به‌سرعت از سر خیابان پیچید. 

از حق که نگذریم، راسکلنیکوف فوراً از حرکت ناراحت‌کنندهٔ خود احساس شرمندگی می‌کند و این نشان‌دهندهٔ اهمیتی است که برای خواهرش قائل است؛ و درعین‌حال، ظاهراً عشق دونیا به راسکلنیکوف باری است که او را اذیت می‌کند و آزار می‌دهدو او این را قبلاً در رابطه‌اش با دونیا، مادرش و سونیا نشان می‌دهد. آنچه راسکلنیکوف را قادر می‌سازد که احساس شرمندگی کند، اهمیت دادنش به دونیاست. و درعین‌حال، راسکلنیکوف از این واقعیت که به خواهرش اهمیت می‌دهد بیزار است. شرمندگی راسکلنیکوف او را وامی‌دارد فریادکنان با خودش بگوید: «کاش تنها بودم و هیچ‌کس به من عشق نمی‌ورزید و کاش هرگز به هیچ‌کس عشق نورزیده بودم! دراین‌صورت هیچ‌کدام از این اتفاقات نمی‌افتاد!‌» آنچه راسکلنیکوف در اینجا به زبان می‌آورد صرفاً بیان این آرزوست که کاش پیوند او با جماعت انسان‌ها کاملاً قطع می‌شد؛ اینکه کاش هرگز نه او به کسی و نه کسی به او عشق می‌ورزید. او آرزومند وضعی خلاف اوضاع جهان واقع است که در آن به‌لحاظ عاطفی از دیگران دور باشد.

احساس شرمندگی راسکلنیکوف عاطفه‌ای است که در جهان پدید می‌آید و با عقل جور درمی‌آید. و دلخور و اذیت شدن یا احساس آزردگی او از اینکه عشق می‌ورزد یا به او عشق می‌ورزند نشان می‌دهد که راسکلنیکوف میلی سوزان به خروج از کل این جهان دارد. شخصیت رمان داستایوسکی صرفاً کسی نیست که زندگی و تقلا می‌کند؛ او کسی است که بیش‌ازهمه با این پرسش دست‌وپنجه نرم می‌کند که وجود داشته باشد و به‌لحاظ عاطفی درگیر باشد یا نه. بدیلی که راسکلنیکوف اغلب آن را جذاب می‌یابد این است که ای کاش هرگز متولد نشده بود یا دست‌کم ای کاش هرگز نه او به کسی و نه کسی به او عشق می‌ورزید. آنچه به‌لحاظ عاطفی در سرتاسر جنایت و مکافات برای راسکلنیکوف مسئله‌ساز می‌شود، تنش بین بیزاری کلی او از وجود انسان (و به‌ویژه وجود خودش) و توانایی‌اش برای عشق ورزیدن و اهمیت دادن به دیگران است (که هرازگاه ظاهراً برخلاف میل اوست). این نکته تعارضی درونی را توضیح می‌دهد که موافقت بسیاری از خوانندگان را با ملاحظهٔ دوست او، رازومیخین، در پی داشته است؛ او می‌گوید راسکلنیکوف «انگار دو شخصیت مجزا دارد که هریک به‌نوبت بر او مسلط می‌شوند.» آنچه در صفحات آتی بررسی می‌کنم، استحالهٔ عواطف خاص راسکلنیکوفنسبت به جنایتش و نسبت به کل زندگی‌اش در جهاناز ابتدا تا انتهای رمان داستایوسکی است. مشخصاً استدلال می‌کنم که توانایی فزایندهٔ راسکلنیکوف در احساس گناه و پشیمانی نسبت به یک عمل خاص او را قادر می‌سازد تا دوپارگی عاطفی‌اش را در باب محدودیت‌های وجود متناهی انسان حل‌وفصل کند. او با ارتکاب جنایت و رنجی که بعداً دچارش می‌شود در مسیری می‌افتد که البته به‌هیچ‌رو ساده و سرراست نیست و درنتیجه بینش عاطفی‌اش به جهان تغییر می‌کند و شیوه‌های پیچیدهٔ بسیاری را می‌پذیرد که از طریق آن‌ها می‌تواند در جهان انسانی سکنی گزیند؛ یعنی قلمرویی که در آن آدم‌ها، چیزها و روابط برای ما اهمیت دارند و معنادار به نظر می‌رسند. سونیا از رهگذر عشق فداکارانه‌اش به راسکلنیکوف و شفقتی که به او می‌ورزد نقشی حیاتی در این تغییر ایفا می‌کند، اما مشخصهٔ دیگری که سونیا را قادر به ایفای این نقش می‌کند نظرگاه عاطفی اوست کهحتی در مواجهه با شوربختی تراژیکبر ارج نهادن و اعتماد استوار است. راسکلنیکوف برای شروع فرایند مکافات نه‌تنها باید عشق سونیا را بپذیرد، بلکه باید پا جای پای سونیا بگذارد: یعنی عشق بورزد و جهاناز جمله زندگی خودرا به‌رغم نقایص جهان (و نقایص زندگی خود) و محدودیت‌های ملموس آن تأیید و تصدیق کند. تنها در این صورت است که راسکلنیکوف از صمیم قلب وجودی اخلاقاً مسئولیت‌پذیر خواهد یافت. وانگهی، راسکلنیکوف با به دوش کشیدن بار گناه کبیره و توبه قادر می‌شود امید بورزد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۶۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۲۶۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۱۱۲,۰۰۰
تومان