کتاب بیهوده قرمز نشدن
معرفی کتاب بیهوده قرمز نشدن
کتاب بیهوده قرمز نشدن نمایشنامهای نوشتهٔ سعید زارع است و نشر آماره آن را منتشر کرده است. این نمایشنامه برداشتی آزاد از نمایشنامهٔ «اسبهای پشت پنجره» نوشتهٔ ماتئی ویسنییک است.
درباره کتاب بیهوده قرمز نشدن
در جهان امروزِ درامنویسی و ادبیات نمایشی، اقتباس بهعنوان یکی از ابزارهایِ موفق و رایج در جهت بسط و وسعتِ مفاهیم مورد طرح در متنهای پیشین در نظرگرفته میشود که میتواند ساحتها و امکانهای جدید و منظرهای بیشتری را ایجاد کند. چنانکه همچنان بهعنوان یکی از ظرفیتهای ادبیات نمایشی، برداشتهایی است که از دیگر متنهای ادبی صورت میگیرد و اگر رابطهٔ هوشمندانهای با متن اصلی برقرار کند، بهعنوان اثری مستقل، قابلیت اعتبار و بحث و بررسی دارد. بیهوده قرمز نشدن، اقتباسی آزاد از نمایشنامهٔ «اسبهای پشت پنجره» اثر ویسنییِک است.
ماتئی ویسنییِک، نمایشنامهنویس ۶۵سالهٔ رومانیایی است که با وجود فشارهای زیاد دولت کمونیست وقت و توقیف نوشتههایش، به فرانسه مهاجرت کرد و درحال حاضر یکی از پرکارترین و فعالترین درامنویسان معاصر است که با وجود تحصیلات در رشتهٔ فلسفه وتاریخ، به طور حرفهای به نوشتن روی آورده و تمرکزش بر نمایشنامهنویسی است. محور بیشتر متنهای ویسنییک، نوعی مبارزهٔ فرهنگی و رویکردی نقادانه به موضوعیتِ نظامهای توتالیتر و تمامیتخواه است. چنانکه به عقیدهٔ او تنها تئاتر و شعر، با خلق ایدههای خود میتوانند تاثیرات سلطهجویانه ایدئولوژیکی بر ذهن افراد را نفی کنند. نمایشنامههای او مورد استقبال بسیاری قرار گرفته و حتی در بهترین سالنهای اروپا اجرا میشوند. اسبهای پشت پنجره، یکی از نوشتههای قابل توجه ویسنییک، با موضوعیت ضدجنگ است که از زوایای قابل بحثی به آن پرداخته و تلاش کرده است از طرح کلیشهای اثرات مخرب جنگ، با تمرکز بر زنان به عنوان بازماندگان، عبور کند.
متن ابزورد این نمایشنامه، پیامهایی روشن و قوی از باورها، ایدئولوژیهای شکستخورده و آرمانهای پوچ سیاستهای کمونیستی و حقیقتِ زندگی بیآنکه بتواند وجه روشنی پس از جنگها برای بازماندگانش بسازد، به مخاطب میرساند؛ گاهی حتی در ورطهٔ بدیهیات قدم میزند وگاهی چنان با عناصر کمیک، دیالوگ میسازد که وجه تراژدی موجود را مشهودتر برساند و همراه با هوشمندی زیرکانه دیدگاههای شخصیاش را نیز بیان کند. در هر اپیزود، از ماهیتِ پوچیِ جنگ و تلفشدن افراد زیادی بیآنکه دلیلی از رشادت و قهرمانی درمیان باشد، پرده برداشته میشود. برخلاف دیگر متنهایی با محوریت جنگ، ویسنییک، به مردها و زنانی میپردازد که حقیقت جنگ را خارج از چهارچوبهای قهرمانانه و اسطورهای، تجربه کردهاند.
بیهوده قرمز نشدن اقتباسی از نمایشنامهٔ ویسنییک است که سعید زارع، با امکان افزودن ظرفیتی بیش از متن اصلی، با درهم ریختن و ساختی نو از روایتها، دست به خلاقیت و ابتکار آن زده است. چنانکه نه تنها همان محتوای ضدجنگ، با کاربردِ بجا و دقیقی از برخی دیالوگها به جهت حفظ انسجام بدنهٔ اصلی لحاظ شده است، بلکه ساحتی از گفتمانی امروزی را نیز به آن افزوده که مخاطب را در جهت اندیشهورزی عمیقتری با مفاهیم مورد طرح به ویژه مباحث فکری و تحلیلی درگیر میکند. اقتباس پیشرو، با همان زبان و سبک نگارش، که نوعی زبان گروتسک را نیز در خود دارد، با تاکید بیشتر بر استعارهها، و نشانهگذاریِ معنایی، نسخهای کاملتر و مفهومیتری است؛ چراکه مدور بودنِ روایات با چرخشها و بازگشتهای متوالی به یکدیگر، فضایی منطبقتر با ویژگی سورئالیسم و تاثیرات زبانی وگفتاری، ایجادکرده است.
بیهوده قرمز نشدن، با حفظ هسته شاعرانگی، بُرندهتر و صریحتر به نقد وضعیتِ جنگ و قربانیان آن میپردازد و شعورِ خواننده را در یک وزنه فکری به دنیای از تعلیق، سیالیت و چالشی، در عینِ تبادلاتِ ذهنی، با تقدسزدایی از جنگ، دعوت میکند. دیالوگها کاربردیتر شده و انتقادی روشنتر را پیش میکشد.
تغییر پیک به کاراکتر اسبی که در متن اصلی حضور مستقیم ندارد و تنها از او بهعنوان عاملیتِ کشته شدن یا زخمی شدن مردان و سربازها، یاد میشود، با حفظ همان نقشِ خبررسان و نایب کل، قدمی معاصرسازیشدهتر برمیدارد. سعید زارع، با این تغییر، مسئولیت و عواقبِ فاجعهبار جنگها و ستیزهای قدرتمداران را بدون میانجیِ سلبی، به اسب که هم نمادی از دستگاهِ مزورانه قدرت و کشتار با حفظ منافع حزبی، و هم شمایلی از جنگ سردی است که همواره سایهاش را بر سر تمام جهان گسترده و همچنان قربانی میگیرد، بازنمایی میکند.
بیهوده قرمز نشدن، علیرغم خط روایی همسو و مشترک با متن ویسنییک، جهانبینی فلسفیتر و امروزیتری دارد. و دغدغهمندتر طرحِ مسئله میکند هرچند میتواند درهم ریختگی و شکستِ قالبِ معین متن اصلی، با دیالوگهایی مطولشده و اشاره مستقیم به رهبران حزب کمونیست شوروی، جهت جبری به دیدگاه و برداشتهای خواننده و مخاطب نیز القا کند. نمایشنامهٔ «بیهوده قرمز نشدن» متنی معاصرِ انسان امروز پس از تجربه جنگهای میدانی و تهاجماتِ ایدئولوژیکی که انحصارا در تلاش بهرهکشی تودهای است، بهعنوان درامی جذاب و قابلتوجه و هم متنی صحنهای با قابلیت تنوعِ اجرایی نمایشی است که انتظار را برای دیگر آثار و نوشتههای سعید زارع، بیش از پیش بالا میبرد.
خواندن کتاب بیهوده قرمز نشدن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نمایشنامههای معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بیهوده قرمز نشدن
«پاپا: نکوب، نکوب، نکوب.
دختر / نادیا : پاپا، پاپا، پاپا.
پاپا: نکوب، نکوب، نکوب.
دختر / نادیا : یک روز صبح تورو بردن دور از اینجا، دور از خودت، با محل بچگیم خداحافظی کردی با جایی پر از تو، بچگیم خالی و پر از توئه! بچگیم مثل چاقوییه که تو گلوم فروشده، برای همیشه طعم خون و تنهایی رو تو ذهن و دهنم حس میکنم، احساس پیری میکنم، انگار هزار سالمه.
اسب: این یک مراسم قدردانی ویژهست، فقط یه سطل آب میخوایم.
دختر / نادیا : متوجه منظورتون نمیشم.
اسب: یه وقت مزاحم که نشدم خانم؟
پاپا: کی اونجاست؟
اسب: منم.
پاپا: اینجا چکار میکنی؟
اسب: جنگ مثل گرگ زخم خوردهایه که همهرو پاره میکنه!
دختر / نادیا : کی به شما اجازه داد همینجوری سرتون رو بندازین پایین بیاین تو خونه مردم؟
اسب: خب رفیق، شما تعداد زیادی آذوقه جمع کردین، دوازده هزار و پانصد و بیست و هشت سطل و پنج هزار و سیصد و بیست و پنج جفت چکمه و پوتین.
دختر / نادیا : شما اشتباه اومدین.
اسب: ببین! پوتینهامو ببین! گِلِش هنوز خشک نشده، خودتون گفتین هرازگاهی یه سری بهتون بزنم.
پاپا: اتریش، ناپل رو فتح کرد؟
دختر / نادیا : اینقدر داد نزن پاپا.
پاپا: اون ژاپن لعنتی چی شد؟ فتح شد؟
دختر / نادیا : نه پاپا.
پاپا: روسیه چی؟ آلمان رو زیر پا گذاشت؟
دختر / نادیا : بخواب پاپا، از بیخوابی داری هذیون میگی.
پاپا: تو اونو از نزدیک دیدی؟
اسب: کیو؟
پاپا: بیشترشون دروغ میگن، تظاهر میکنن که اونو دیدن، واقعن حالمو بههم میزنن، الکی میگن دیدنش در حالیکه هرگز ندیدنش.
دختر / نادیا : از کی حرف میزنی پاپا؟
پاپا: رفیق! تو واقعن دیدیش؟
اسب: آره.
پاپا: کِی؟
اسب: خیلی وقت پیش قبل از جنگ.
پاپا: و تو از نزدیک دیدیش؟
دختر / نادیا : تو این سوالا دنبال چی میگردی؟
پاپا: چرا بهش نگفتی وقتی داره میآد در رو به هم نکوبه؟ چرا همهشون در رو مثل الاغ به هم میکوبن؟
دختر / نادیا : هیچکی هیچ دری رو بههم نکوبید، شب کلاهتو برات بیارم؟
اسب: (به دختر) بهش بگو میتونه بشینه.
پاپا: پس چرا همیشه صدای تق تق تترق تق میاد؟
دختر / نادیا : بشین پاپا، سرت گیج میره.
پاپا: شما واسه دفع مزاجیتون چکار میکنید وسط اون آشوب رفیق سرباز؟
دختر / نادیا : نچرخ، نچرخ، نچرخ، شروع نکن پاپا، خواهش میکنم.
اسب: و همه کسانی که تازه از کثافات و فضولات خود رسته بودند شروع به ساختن سرزمینی کردند که در آن دیگر هیچ انسانی در کثافات خود فرو نمیرفت، «رفیق لنین».
دختر / نادیا : قدش بلنده؟
پاپا: نه خیلی.»
حجم
۳۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
حجم
۳۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
نظرات کاربران
درود و سپاس از زحمات و کوششهای نشر محترم «آماره» و نیز سایت و اپلیکیشن «طاقچه»، ممنون میشم کتاب رو در قسمت «بینهایت» قرار بدید. با تشکر (سعید زارع)
عالییی
✨👌