کتاب خط افق
معرفی کتاب خط افق
رمان خانوادگی و ایرانیِ خط افق نوشتهٔ نساء عراقی است. انتشارات طاهریان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب خط افق
کتاب خط افق رمانی ایرانی است که با معرفی راوی بهوسیلهٔ خودش آغاز میشود. نام او «سامان» است. سامان در سال ۱۳۴۸ در خانوادهای نسبتاً متمول در ایران متولد شده است. او میگوید که به گفتهٔ مادرش نامش را پدرش انتخاب کرده بود که فردی نظامی و درجهدار ارتش بود. سامان در آن زمان نمیدانست که درجهٔ نظامی چیست؛ فقط میدانست که پدرش در ارتش شاهنشاهی رفتوآمدهایی دارد. پدر او بسیار منضبط، جدی، کمحرف و البته کمی هم خشن بود، قدوبالای بلندی داشت و راوی این رمان با همان کودکیاش احساس می کرد که چه پدر خوشتیپی دارد، اما هرگز جرأت حرفزدن و صمیمیشدن با او را نداشت. سامان میگوید که هیچگاه به یاد ندارد که پدرش او را بوسیده و یا در آغوش کشیده باشد. همیشه احساس می کرد که بین او و برادر بزرگترش با سربازان زیردستش در ارتش تفاوتی قائل نبود. با ورودش به خانه، سکوت حکمفرمایی میکرد. برادر بزرگترش «داوود» که در آن زمان ۱۹ سال داشت، به تکاتاق آن طرف حیاط میرفت و خودش را آنجا مشغول میکرد. مادرش نیز فوراً سفرهٔ شام را پهن کرده و خلاصه اینکه سامان و خواهر کوچکترش «ساناز» هم در زیر لحاف کرسی گوشهٔ اتاق پنهان میشدند.
این راوی در ادامه از خانهٔ بزرگشان، غذاخوردنشان، ناراحتیهای مادرش، ترسهای خودش و... میگوید. این رمان ۷ فصل دارد. ماجرای این راوی چیست و دیگر چه چیزی برای تعریفکردن دارد؟ رمان خط افق را بخوانید.
خواندن کتاب خط افق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خط افق
«۱۳ سال گذشته.. و من به سن داوود قبل از شهادت رسیدم. الآن در سال ۱۳۶۴ بسر میبریم؛ انقلاب ایران به پیروزی رسیده و درگیر جنگ با عراق شدیم. از جنوب و غرب کشور متحمل حملههای مختلف دشمن هستیم و هر فردی غیرتی در رگهایش جاریست نمیتواند با خیال راحت در خانه خود بنشیند و اخبار تعرض به مرزهای مملکت را دنبال کند. همه مردم غیور در تلاش بودند تا روانه جبهه شوند. جنگ هدف آن زمان نبود. دفاع از ناموس و مرزهای ایران هدف مردان و زنان بود. من هم از این قاعده مستثنی نبودم و خودم را آمادهٔ رفتن به جبهه کردم.
مادرم که حالا داوود را از دست داده است کمی نگران به نظر میرسد و میترسد که مرا نیز از دست بدهد؛ اما به خاطر پایبندی به اصول دینی و اخلاقی نه تنها خودش را آرام نشان میدهد بلکه مشوق من نیز در رفتن به دیار جنگ است. ایشان، من و کلاً فرزندانش را در کنار اعتقاداتش میخواست و اگر قرار بود ایمانش از دست برود، ترجیح میداد برای حفظ آن از عزیزترین داشتههایش خرج کند و من نیز این اعتقاد مادرم رو میپرستیدم. پدر هم بازنشستهشد. بعد از انقلاب چون جنایتی در ساواک انجام نداده و بیشتر، کارهای دفتری اداره امنیت را انجام داده بود بدون اتهام به جرم خاصی تبرئه شد. بالاخره با هزار اصرار موفق شدم تا او را راضی کنم به جبهه بروم چون اعتقاد داشت که مملکت ارتش دارد و شما جوانها چرا باید کاسهداغتر از آش شوید؟! اما نظر من با پدرم همسو نبود. در چنین مقطع زمانی، این نیاز احساس میشد که همه به ارتش کمک کنند. در نهایت او ابراز رضایت نکرد و با سکوت، بیتفاوتی خودش را نشان داد. تا چند وقتی سعی کردم برای رضایت او به جبهه نروم اما بعد از مدتی وجدانم قبول نکرد که نسبت به جنگ بیتفاوت باشم.»
حجم
۷۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۷۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
داستان زندگی پر فراز و نشیب سامان بسیار اموزنده بود و امیدوار کننده .متن و شیوه نگارش کتاب بیشتر شبیه خاطره نویسی بود تا رمان .حتما میتوان سرگذشت سامان رو به شکل رمان بلند نوشت و یا حتا فیلم زندگی