دانلود و خرید کتاب فرود و جریره آتوسا صالحی
تصویر جلد کتاب فرود و جریره

کتاب فرود و جریره

معرفی کتاب فرود و جریره

کتاب فرود و جریره نوشتهٔ آتوسا صالحی است که نشر افق آن را منتشر و روانهٔ بازار کرده است. این اثر از چهارمین جلد از مجموعهٔ قصه‌های شاهنامه نشر افق است.

دربارهٔ کتاب فرود و جریره

در مجموعهٔ قصه‌های شاهنامه نشر افق داستان‌های شاهنامه برای نوجوانان بازآفرینی می‌شود. این اثر یکی از قصه‌های مربوط به زنان در شاهنامه است که توسط آتوسا صالحی بازگویی می‌شود و نویسنده توانسته خلاقیت خود را در این اثر نشان دهد.  

فرود نام فرزند جوان و دلاور سیاوش از همسر دیگرش جریره است که دژبان مرزی توران زمین بود. فرود با آنکه دژبان توران بود اما از تورانیان دل خوشی نداشت و همواره بدنبال فرصتی برای کین خواهی پدرش از تورانیان بود.

پس از مرگ  سیاوش، کیخسرو فرزند سیاوش بر تخت شاهی ایران می‌نشیند و به فکر انتقام از تورانیان است. او اولین اقدامش مقدمات سپاهی قدرتمند را فراهم می‌کند.

آتوسا صالحی دو قهرمان داستان را که از قهرمانان بی‌نام و نشان شاهنامه هستند از کنج شاهنامه در می‌آورد و نشان می‌دهد که چگونه اشتباه‌های پدربزرگ‌های فرود یعنی کیکاووس و افراسیاب فرود را همچون سیاوش درگیر می‌کند.

این بازنویسی زبانی ادبی و عاطفی دارد و احوالات درونی فرود را در تنهایی و در حسرت پدر بیان می‌کند و شجاعت او را در میدان نبرد و کشته شدنش را در قالبی جدید بازنمایی می‌کند. با خواندن این کتاب شما می‌توانید از احوالات جریره و از مهرش به سیاوش و ایران‌زمین و از رنج‌هایش که نشان‌دهندهٔ رنج بسیاری از زنان استُ مطلع شوید به زیبایی سخن می گوید.

کتاب فرود و جریره نشان می‌دهد که خون سیاوش تا کجای تاریخ تکرار می‌شود.

خواندن کتاب فرود و جریره را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به نوجوانانی که علاقه‌مند به داستان‌های شاهنامه هستند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب فرود و جریره

«جریره از راه‌های تودرتو می‌گذرد. نفس‌نفس می‌زند. پله‌ها می‌چرخند و می‌گردند و به پایان نمی‌رسند. جریره دوان‌دوان بالا می‌رود. می‌شنود که یکی می‌گوید: «سپاه دشت گنگ را پوشانده...» و دیگری در سخنش می‌دود: «نشان درفش‌های‌شان را نمی‌شناسم. از سرداران توران کسی در میان‌شان نیست.»

جریره پله‌ها را دوتا یکی می‌کند و بالاتر می‌رود. پله‌ها مثل روزهای زندگی‌اش تاریک‌اند و به روشنی نمی‌رسند. می‌شمارد: یک، دو... ده... بیست‌وچهار... هفتادوهشت...

سرانجام به باروها می‌رسد؛ دیده‌بانان را می‌بیند و کمانداران را. پیش می‌رود. یکی را کنار می‌زند: «کدام است سپاه؟ از چه رو افراسیاب، پس از این همه روز، به یاد دژ کلات افتاده است؟ آیا باز بین او و پدرم کشمکشی در گرفته است؟ شاید از پی پیران، روی به این‌سو کرده است...»

دیده‌بانی سر پیش می‌آورد و در گوش جریره زمزمه می‌کند: «نه، بزرگ‌بانوی من! سپاه بزرگی است. همه در جامهٔ جنگ‌اند. به نیزه‌های‌شان بنگر که هر یک چون درختی سر به آسمان بلند کرده است؛ گویی جنگلی به سوی‌مان می‌آید.»

جریره به دشت می‌نگرد. دیده‌بان راست می‌گوید. سپاه آمادهٔ رزمی سخت است؛ جنگی دراز. جنگجویانی سوار و پیاده. نیزه‌ها، درفش‌ها... جریره ناگاه چشم تنگ می‌کند: «بگذار ببینم. می‌گویی نیزه‌ها، ولی من درفش‌های‌شان را می‌بینم... آن نقش چیست؟» و فریاد می‌زند: «نقش پیل... بر آن یکی هم نقش خورشیدی است. نه، این سپاه توران نیست... این ایرانیان‌اند که به توران تاخته‌اند.»

جریره سر می‌چرخاند: «تخوار کجا رفته است؟ سردار دژ را میان‌تان نمی‌بینم.»

- تخوار در به روی خویش بسته است و برای پیروزی سرورمان فرود، از یزدان...

جریره چون شیری به دنبال شکار می‌غرّد. از پله‌ها پایین می‌دود. دری را بازمی‌کند. پس یکی دیگر: تخوار! کجایی؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۳,۰۰۰
۷۰%
تومان