کتاب فلسفه در ۳۰ روز
معرفی کتاب فلسفه در ۳۰ روز
کتاب فلسفه در ۳۰ روز نوشتهٔ دومینیک ژانیکو و ترجمهٔ علیرضا حسن پور و نرگس سردابی است. موسسه انتشاراتی فلسفه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب فلسفه در ۳۰ روز
کتاب فلسفه در ۳۰ روز درآمدی کوتاه و آموزنده بر فلسفه است که نویسنده آن را در ۳۰ فصل کوتاه نوشته است. کتاب فاقد پیچیدگیها و دشواریهای کتابهای کلاسیک و دانشگاهی است و با زبانی روشن و دور از هرگونه ابهامْ مسائل و پرسشهای فلسفی را برای خوانندهٔ مبتدی این علمْ مطرح میکند. دومینیک ژانیکو در این کتاب موضوعات و فیلسوفان بسیاری را از عهد باستان تا عصر جدید بررسی کرده و بسیاری از مسائل مهمی که ذهن فیلسوفان بزرگ را در طول تاریخ ۲۵۰۰ سالهٔ فلسفه به خود مشغول کرده، به اجمال مطرح میکند. او نمیخواهد مجموعهای از آرا و عقاید فیلسوفان دوران گذشته را برای خواننده بازگو کند؛ میخواهد این پیام را به خواننده منتقل کند که فلسفه مجموعهای از عقاید و تعالیم جزمی، نوعی حکمت سری و حتی تکنیک و روشی نیست که ملک شخصی عدهای متخصص و استاد دانشگاه باشد؛ فلسفه در واقع نوعی فعالیت است؛ اندیشیدن و تفکر انتقادی دربارهٔ مسائل کلی بنیادی؛ فعالیتی که همهٔ انسانها میتوانند در آن شرکت داشته باشند. طرح پرسشهای فلسفی میتواند شگفتی در برابر هستی را در انسان برانگیزد. باید از این شگفتی استقبال کرد و آن را گرامی دانست؛ چراکه سرآغاز تفکر فلسفی، هم در تاریخ و هم در وجود انسان است.
خواندن کتاب فلسفه در ۳۰ روز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران علم فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فلسفه در ۳۰ روز
«آزادی واژهٔ برجستهای است هرچند نمونههای آن را هر روز میبینیم. اما نمونههایی که مشاهده میکنیم، تا چه اندازه تجلی آزادی راستین هستند؟
اولین واکنش بیشتر جوانان این است که گمان میکنند آزادی به معنای نبود الزام و اجبار و آزاد بودن عبارت است از این که هر کاری خواستید، هر موقع و به هر نحوی که دلتان بخواهد، به دور از کنترل والدین، معلم یا برادر بزرگتر انجام دهید و بالاتر از همه، آزادی به این معناست که مجبور نباشید کار کنید.
این رویکرد کاملا طبیعی و قابل فهم است، اما واقعاً ماهیت آزادی را به دست نمیدهد. آیا آزادی صرفاً به معنای خودداری کردن از انجام همهٔ کارهایی است که دیگران بر ما تحمیل میکنند؟ آیا آزادی نباید مشتمل بر امور ایجابی دربارهٔ دیگران و خودمان باشد؟
خود را آزاد تصور کردن لزوماً همان آزاد بودن واقعی نیست. آیا من از قید غرایز و امیال اولیه و حیوانی، از عضویت در گروه، از تخیلات و عقایدی که در تلویزیون مطرح میشود و تأثیر میپذیرم، آزادم؟ اسپینوزا، فیلسوف هلندی، نشان داد که وضعیت انسان وابسته به نسبت او با شرایط طبیعی و هیجانات خودش است. با وجود این، او معتقد بود که درک این وابستگیها ماهیت آزاد بودن را به ما میآموزد. پذیرش روشنبینانهٔ یک امر اجتنابناپذیر عالیترین شکل آزادی است.
من در فهمیدن یا نفهمیدن آنچه برایم اتفاق افتاده است، از حق انتخاب برخوردارم. بنابراین، مفهوم انتخاب ضروری است. از یک سو، این مفهوم به این معناست که من واجد قدرت تصمیمگیری هستم و از سوی دیگر، فقط با یک امکان واحد و منحصر به فرد مواجه نیستم. آنگاه که «هیچ حق انتخابی ندارم» به این دلیل است که به درستی دریافتهام هیچ گزینهٔ ممکنی به رویم گشوده نیست.
آزادی انتخاب فقط زمانی وجود دارد که این گزینهها مساوی نباشند و این حق انتخاب تفاوتی ایجاد کند. آیا بین طاعون و وبا، شیر یا خط میکنیم؟ در قرون وسطی نمونهٔ بارز این امر داستان خر بوریدان است. به این خر، جو و یونجه دادند و حیوان که به هر دو به یک اندازه علاقه داشت، چون نمیدانست کدام یک را انتخاب کند، از گرسنگی مرد. در حقیقت مواردی هست که در هر دو سو، شانس به یک اندازه وجود دارد و تنها راه برون رفت از این موقعیت دشوار این است که «شیر یا خط» کنیم و این هم کاملا شانسی است. اما خود انتخاب این شیوه، عملی اختیاری است.
شاید بهتدریج به درک بهتری از اینکه چه چیزی یک عمل را آزادانه میسازد، برسیم. اول اینکه باید آن را اراده کنیم و تصمیم به انجامش بگیریم. یک واکنش طبیعی را نمیتوان اختیاری دانست: اگر آتش دستم را بسوزاند، فوراً دستم را کنار میکشم. از سوی دیگر، اگر بهخاطر یک شرطبندی احمقانه دستم را روی آتش نگه دارم تا شجاعتم را ثابت کنم، عملی اختیاری انجام دادهام.»
حجم
۱۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه