کتاب هزار و یک شب (شعر - داستان ها)
معرفی کتاب هزار و یک شب (شعر - داستان ها)
کتاب هزار و یک شب (شعر - داستان ها) ترجمهای از کتاب مشهور هزارویکشب است که ابراهیم اقلیدی بر اساس نسخههای عربی انجام داده و در نشر مرکز منتشر شده است.
درباره کتاب هزار و یک شب (شعر - داستان ها)
مترجم در مقدمهٔ کتاب ذکر میکند با گذشت بیش از ۳۰۰ سال از معرفی هزارویکشب در جهان و ۱۶۰ سال از نخستین ترجمهٔ هزارویکشب به فارسی، ضرورت ترجمهای جدید و کامل از آن احساس میشد، بهویژه باتوجهبه اینکه تاکنون دهها ترجمهٔ مختلف از این اثر به زبانهای دیگر انجام شده است. مترجم به پیشنهاد نشر مرکز انجام این امر مهم را عهدهدار میشود و ترجمهٔ حاضر ثمرهٔ همکاری و تلاش ۱۱ سالهٔ نشر و مترجم است. این ترجمه به ۲ صورت ارائه شده است. نخست بر اساس تقسیمبندی موضوعی داستانها و گردآوردن قصههای هر مقوله در کتابی مستقل و جداگانه و همچنین بهصورت کامل که در آن قصهها بهترتیب شببهشب حکایت میشوند.
در طبقهبندی مضمونی که کتاب هزار و یک شب (شعر - داستان ها) یکی از مجلدات آن است، قصههای همگون یا همخانواده کنار هم قرار میگیرند و برجستگی و ارزش برخی داستانها که در انبوه پرشمار داستانهای ناهمگون گم بودهاند، بهتر خودش را نشان میدهد.
هزارویکشب دربردارندهٔ بیش از ۲۸۰ داستان است که البته در دل هر یک از آنها چند قصهٔ فرعی نیز روایت میشود. در کتاب هزار و یک شب (شعر - داستان ها) شعر حضور پررنگتری دارد و گاه سهم عمده به شعر داده شده اسـت.
هزارویکشب یک کتاب واحد نیست که نویسندهای واحد داشته باشد. هستهٔ مرکزی این کتاب در ایران با داستان «شهرزاد» آغاز میشود. راویان با سفر قصه را به سرزمین خود میبردند و مردمان صاحب ذوق داستانی دیگر بر آن اضافه میکردند. در پایان کتاب عظیمی شکل میگیرد که داستانهای آن از هند و ایران و مصر و عراق و بینالنهرین است. مجموعهٔ هزارویکشب نشر مرکز ترجمهای تازه و متفاوت با ترجمهٔ مشهور عبداللطیف تسوجی (طسوجی) است. مترجم این مجموعه با مطالعهٔ نسخههای قدیمی هزارویکشب، بار دیگر این کتاب را به فارسی ترجمه کرده و در دستهبندیهای مرتبط منتشر کرده است.
خواندن کتاب هزار و یک شب (شعر - داستان ها) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات عامیانه و قصههای کهن پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هزار و یک شب (شعر - داستان ها)
«از هارونالرشید فرمانروای مسلمانان چنین آوردهاند که شبی از شبها دچار بیخوابی شد و بیآنکه پلک برهم نهد، بیدار ماند و چندی از این پهلو به آن پهلو گردید. چون عرصه بر او تنگ شد، مسرور را فراخواند و گفت: «ای مسرور، ببین میتوانی به تدبیری مرا از رنجِ این بیخوابی برهانی؟» مسرور پاسخ داد: «مولای من، میخواهید به باغ درون قصر بروید و گلهای آنجا را تماشا کنید و ستارگان و آرایش زیبای آنها و جلوه ماه را در حالی که بر آب نور میپاشد، در آنجا بنگرید؟» خلیفه گفت: «مسرور، از این کارها دل من نمیگشاید.» مسرور گفت: «سرور من شما در قصر خویش سیصد کنیز دارید که هر کدام سرایی جداگانه دارند. فرمان دهید هر کدام در سرای خود تنها باشند و شما بیآنکه آنها از پیش بدانند، به سراغشان بروید و دزدانه به تماشای آنها خود را سرگرم دارید.» خلیفه جواب داد: «مسرور! قصر، قصر خود من و کنیزها مال مناند، اما مشکل این است که اصلا دلم به این گونه چیزها خرسند نمیشود.» مسرور گفت: «سرورم، بفرمایید که عالمان، حکیمان و شاعران به پیشگاه شما بیایند و در باب مسائل گوناگون داد سخن دهند و برای شما شعر بخوانند و قصه و داستان بسرایند.» خلیفه گفت: «از این چیزها نیز طَرْفْی بر نمیبندم.»»
حجم
۱۸۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۱۸۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه