کتاب مزیت شکست خوردن
معرفی کتاب مزیت شکست خوردن
کتاب مزیت شکست خوردن نوشتهٔ مگان مک آردل و ترجمهٔ اکبر عباسی و ویراستهٔ حمیده رستمی است و انتشارات نسل نواندیش آن را منتشر کرده است. این کتاب به شما میآموزد که چرا درستشکستخوردن کلید موفقیت است؟
درباره کتاب مزیت شکست خوردن
با نگاهی گذرا بر زندگی هر انسان موفقی، میبینیم که زندگی همگیشان بر پایهٔ شکستهایی بنا شده است. خیلی خوب بود اگر زندگی ما گذری دائمی از این موفقیت به موفقیتی دیگر بود. اما این در مورد انسانها جواب نمیدهد.
زمانی وودی آلن گفت دلش نمیخواهد با آثاری که از خود به جای میگذارد به جاودانگی دست یابد، بلکه همین که زنده است برای او جاودانگی است. موفقیت هم همینطور است. با شکستنخوردن بهدست میآید. بسیاری از ما از شکست متنفریم و در زندگیمان بسیار تلاش میکنیم تا شکست نخوریم. در بیشتر موارد وقتی هم که دیگران شکست میخورند، خودشان را مقصر میشماریم و از آنها دوری میکنیم تا شکست آنها به ما آسیبی نزند.
بسیاری از ما از شکست خیلی بیشتر از هرچیز دیگری هراس داریم. در بین مردم امریکا حتی بالاتر از ترس از مرگ، ترس از صحبتکردن در جمع شایع است که در واقع همان ترس از شکستخوردن در برابر دیگران است. شکست همینطوری هم بد است، چه برسد به اینکه دیگران هم نظارهگر آن باشند. آخرین اشتباهی را که مرتکب شدید و دیگران شاهد آن بودند، در نظر بیاورید. از همین حالا میتوانید حس کنید که گوشهایتان قرمز میشود، اینطور نیست؟
اینها غرایز عمیقی هستند که با طبیعت ما گره خوردهاند. اما ما هم با طرز فکر خودمان درباره شکست خوردن به آنها دامن میزنیم. خیال میکنیم دلیل شکستخوردن این است که کسی در جایی یک کار اشتباه انجام داده است. درواقع در بیشتر موارد، شکست نتیجهٔ انجام کاری درست است؛ کاری که کسی تا به حال انجامش نداده است و شما برای اولین بار میخواهید آن را امتحان کنید.
ولی از آنجا که شکست به ما حس خوبی نمیدهد، مدام سعی داریم آن را از زندگیمان بیرون کنیم. این اشتباه بزرگی است.
از آنجا که ما نمیتوانیم صرفاً با شکست نخوردن موفق شویم، نباید آنقدر وقت و انرژی صرف این کنیم که این شکستها را دور بزنیم. ما باید با آغوش باز پذیرای شکست باشیم. ما باید مردم را به شکستخوردن راغب کنیم، اما فقط شکستهایی که فرصتهایی برای یادگیری هستند. ما باید از شکستهای فاجعهآمیز و مخرب دوری کنیم.
کتاب مزیت شکست خوردن به ما میآموزد چقدر میتوانیم به دیگران کمک کنیم که بعد از شکست دوباره روی پای خود بایستند؟ این یعنی زودتر متوجه اشتباهاتشدن و آنها را تصحیحکردن. یعنی بفهمیم چه زمانی راه غلط را میرویم.
اگر شکست را بهدرستی بپذیریم و با آن کنار بیاییم، آنوقت شکست بهترین رویدادی میتواند باشد که برایمان رخ داده است (هرچند گاهی ممکن است بدترین اتفاق ممکن بهنظر برسد). با خواندن این کتاب میتوانیم مهارتهایی را یاد بگیریم که به کمک آنها هر شکستی را به فرصت تبدیل کنیم.
خواندن کتاب مزیت شکست خوردن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که از شکستخوردن واهمه دارند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مزیت شکست خوردن
«چطور یک روانشناس و یک متخصص مغز به من کمک کردند که دیگر وقت را تلف نکنم؟
در حدود سال ۲۰۰۰، پیتر اسکیلمن مبحثی را در فلسفه طراحی مطرح کرد. او هماکنون مدیر اجرایی نوکیاست، ولی آنموقع رئیس قسمت «تجربههای کاربران» در شرکت پالم بود، شرکتی که عملاً کامپیوترهای دستی را اختراع کرد. به مدت پنج سال گروههای بزرگی را دور هم جمع کرد تا طرحی به نام «مسئله اسپاگتی» را حل کنند. این گروههای مختلف شامل افراد متفاوتی میشدند، از دانشجوهای امریکایی گرفته تا مهندسان تایوانی. آنها میبایست با استفاده از اسپاگتی و چسب، در مدت هجده دقیقه بلندترین ساختمان بدون تکیهگاهی را که میتوانستند درست میکردند.
این نوع تمرین ساختمانسازی تیمی چیز جدیدی نیست. آنچه جدید بود، چشمانداز اسکیلمن بود. او مثل یک طراح به قضیه نگاه میکرد.
بهگونهای تعجبآور، مهندسان موفق شدند. دانشجوهای اقتصاد نیز به ضرب و زور توانستند آن را به پایان برسانند. آنها وقت زیادی صرف این کرده بودند که چه کسی سرپرست تیم باشد. دانشجوهای وکالت هم به همان اندازه بد کار کرده بودند.
و چه کسی بهترین بهترینها بود؟ وقتی اسکیلمن به این سؤال پاسخ داد، همه حضار خندیدند. این بچههای مهدکودک بودند که موفق شده بودند برنده این رقابت شوند.
اما چطور آنها از مهندسان هم بهتر بودند؟ با فرایند آزمایش و تکرار. آنها دائم به آموختههای قبلیشان رجوع نمیکردند. بچهها تنها گروهی بودند که اسپاگتی کم آوردند و مقدار بیشتری خواستند، و چون آن را میگرفتند، وقت را تلف نمیکردند تا دور هم بنشینند و بحث کنند که ارتفاع یک برج یا طول و عرض ساختمان باید چقدر باشد. آنها دائماً مشغول کار بودند و از آنچه کارایی نداشت، چشمپوشی میکردند. مهندسان سالها در دانشگاهها تحصیل کرده بودند که ساخت چنین بناهایی را یاد بگیرند اما از چند کودک شکست خورند چون آن کودکان چیزی داشتند که مهندسان نداشتند. آنها از شکست نمیترسیدند. آنها با روش خطا و آزمون یاد گرفته بودند که چطور کار کنند.
اسکیلمن میگوید: «آنهایی که برنامه میریختند چیزی یاد نمیگرفتند، آنهایی که سعی میکردند و شکست میخوردند، در واقع در حال یادگیری بودند.»
او در ادامه میگوید: «اگر زمان کوتاهی دارید همان بهتر که زودتر شکست بخورید تا زودتر موفق شوید!»
من آن روز در میان مخاطبان بودم. پنج سال بعد وقتی با کارآفرینان مصاحبه میکردم، این ماجرا را از زبان آنها هم شنیدم. ولی بسیاری از ما این داستانها را با غرایزمان در تضاد میدانیم. مشکل اینجاست که بسیاری از غرایز ما درباره شکست اشتباه است.»
حجم
۳۰۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۳۰۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
نظرات کاربران
تنها چیزی که در کتاب بهش پرداخته نمیشه شکست، علل و عوامل و راههای نجات از آن است. در کل کتاب مفیدی نیست...