کتاب نبرد خدایان (جلد چهارم)
معرفی کتاب نبرد خدایان (جلد چهارم)
کتاب نبرد خدایان (جلد چهارم) نوشتهٔ مرتضی رضایی است. نشر موج این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یکی از کتابهای مجموعهٔ ۵جلدی «نبرد خدایان» است که پیرامون نقش خدایان در دنیا نوشته شده است.
درباره کتاب نبرد خدایان (جلد چهارم)
کتاب نبرد خدایان (جلد چهارم) در ۳۰ بخش نوشته شده است. این کتاب در حوزهٔ «ادبیات گمانهزن» قرار دارد؛ سبکی که نویسندگانی مانند رولینگ و تالکین درآن قلم زدهاند. در این سبک ادبی خبری از شباهت وقایع و شخصیتها به زندگی واقعی خوانندگان نیست. در پیشینهٔ غنی ادبیات پارسی بهجز چند مورد خاص مانند شاهنامه، ارداویرافنامه و... اکثریت کتابها درونمایهٔ گمانهزن ندارند؛ بلکه در ژانر رئالیسم یا واقعگرا قرار میگیرند؛ بههمیندلیل کمتر نویسندهای سراغ فضا و سبک گمانهزن میرود. از نویسندگان جدیدی که به ادبیات گمانهزن روی آورده، مرتضی رضایی است. او با مجموعهٔ ۵جلدی «نبرد خدایان» سعی کرده دنیای خلاق ذهنش را در قالب کلمات ارائه دهد و دنیایی فانتزی را توصیف کند که بر اساس اسطورههای ایرانی ساخته و پرداخته شده است؛ جهانی که در تاروپود آن تاریخ باستان ایران، رسمهای کهن و رگههایی از شاهنامه و اوستا و... بهم بافته شده است.
این نویسنده گفته است که مجموعهرمان «نبرد خدایان» هم در محتوا و هم در اجرا، کاری سنگین و توانفرسا بوده است. درونمایهٔ این اثر درست همان است که بر نامش نشسته: نبرد خدایان. خدایان قرار بود صلح و سعادت را به ارمغان بیاورند، اما خود مایهٔ جنگ و تنزل اخلاق و برساختن اختلاف و نفاق و ویرانی و ظلم و تباهی زندگی انسانها شدهاند. چه شد که چنین شد؟ همه میکشند و به آتش میکشند و مدعیاند که خدایانشان دستور داده است. بهراستی چه کسی درست میگوید؟ خدایان کجا هستند؟ در گلولهٔ اینسوی میدان یا خمپارهٔ آنسوی میدان؟ جهان امروز ما را خون و جنگ به نام انواع خدایان درگرفته. آیا بهراستی خدایان هستند که میجنگند؟ این درونمایهٔ اصلی اثر است که تمام کتاب را درگیر همین چند خط و چند سطر میکند. داستان درست از جایی شروع میشود که دروازههای دوزخ گشوده شدهاند و اهریمن فرستادهای شکستناپذیر را به جهان مردمان فرستاده و روان خوش را در کالبد این جهانی پلیدیها بردمیده است.
گاهشماری زرتشتی، باورها و آموزههای اوستا و نیز ایران باستان بنیاد نگارش مجموعهٔ حاضر بودهاند و در خلق شخصیتهای کتاب نقش مستقیم ایفا کردهاند.
خواندن کتاب نبرد خدایان (جلد چهارم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب نبرد خدایان (جلد چهارم)
«در سپیدهٔ تازه سرزده بر فراز هفتشهر، در برابر دروازهٔ شاهتپه ایستاده بودند. میهنبانو سوار بر چرخ گردون خویش، به دو سردار دلیر نیمروز خیره بود. نگاهش استوار بود. آن دو را میپایید و میکاوید. آرش و طوس راهی میشدند تا از سراسر نیمروز، لشکرآرایی دوبارهای سامان دهند و مردان را به نبرد با فرستاده فرابخوانند. طوس، سردار بزرگ نیمروز میرفت تا مردان سیراف و لیان را به هفتشهر گسیل کند. لشکریان اهریمنپرست دیر یا زود روانهٔ نبرد میشدند و هنوز هیچکس و هیچ چیز به سامان درنیامده بود. دو سردار گامی پیش نهادند و بر بانویشان کرنش نمودند. میهنبانو همچنان نگاهشان میکرد. آتروپاتن، در اوج اندوه خویش گفت: «بدانید همهٔ دلها به شما بند است و همهٔ چشمها به شما درپیوند... باشد که امید برآورید.»
دو سردار بر پشت اسبهایشان جهیدند. کلاهخودهایشان را بر سر نهادند و افسار اسبانشان را کشیدند. بارهٔ طوس بر دو پای پسین خویش جهید و سم بر زمین کوفت تا در کنار آرش و مردانشان به تازش درآیند. آنان میرفتند تا رزم دوباره را بهسامان درآورند. آتروپاتن با رفتن آنان پا در راه کشید. میهنبانو با دلسردی پرسید: «راه ارگ آنسوست عمو جان! من یاریات را میجویم.»
چرخ گردون شاهزادهٔ پیر کیانی بازایستاد. پیرمرد رو برگرداند و گفت: «اما راه رستگاری در آن نیست بانوی بزرگ!»
و او نیز دلسرد پا به راه کشید. گردونه در میان نگهبانان آرام راه میسپرد. بهسوی لشکرگاه کوچک شاهی میرفت که در دشت فراخ بر پای شاهتپه بر ساخته شده بود. همهٔ راه تا لشکرگاه را در اندیشه بود که با آمیستریس چه باید کند. او دشواریهای فراوانی در زندگانی دراز خویش دیده بود، اما این شکست و این دشمن... از میان لشکریان کمشمار گذر میکرد. نگاهی به آسمان دلگیر آن بامداد کرد و آرام به سراپردهٔ فرزین پا نهاد. سردار خودپسند کیانی بر تختی نشسته بود. با دیدن او از جا برخاست. به پیشوازش رفت: «شاهزادهای چون تو را کاش میشد به هزاربار فزونتر و بیشتر داشت. گمان نمیکردم بیایی.»
«خورشید به مرگ خویش زاده میشود سردار!»
و بر تختگاهی نشستند: «دخت سامان چیزی دانسته کرده یا هنوز ناآگاه است؟»
«گمان نمیکنم بشود چیزی را چندان از چنان زنی پنهان نگه داشت. دیر یا زود در مییابد.»
«تو سخت دلبستهٔ اویی...»
«من تنها دلبستهٔ خاندان خویشم... چارهجوییهای آمیستریس چارهگر دردهای این خاندان نشده و من خاموش نمینشینم که این دودمان بر باد رود. ما پیمانی داشتیم.»»
حجم
۴۷۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۹۵ صفحه
حجم
۴۷۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۹۵ صفحه
نظرات کاربران
کاش جلد پنجم رو هم قرار میدادید. خیلی وقته منتظر این جلدم. داستان پر پیچ و خمی داره و سرگرم توطئه ها و فریبکاری های شخصیت های داستان میشید.
لطفا در بی نهایت بزاریدش
پس جلد پنجمش کی میاد
قابل تحسین