بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نبرد خدایان (جلد چهارم) | طاقچه
تصویر جلد کتاب نبرد خدایان (جلد چهارم)

بریده‌هایی از کتاب نبرد خدایان (جلد چهارم)

نویسنده:مرتضی رضایی
انتشارات:نشر موج
امتیاز:
۴.۶از ۹ رأی
۴٫۶
(۹)
فرنوش لبخندی کشید: «من که خریدار جاوید باده‌های آن میکده خواهم بود که به کام و به نام پسر دوشین‌ها برپا شود.»
کاربر ۱۴۱۱۵۴۶
فرنوش به تخم چشمان مردانهٔ سوشان خیره شد
کاربر ۱۴۱۱۵۴۶
باز آرام به راه افتاد. جنبشی شگرف در دل زمین افتاده بود. با هر گام میهن‌بانو رویش گندم‌ها فزونی می‌گرفت. آرام پیش می‌رفت و زندگی می‌بخشید. ساقه‌های گندم تا به میانۀ کمرش بالا می‌آمدند. امید و سپاس از پایش به زمین می‌رفت تا انگار خانه به خانهٔ آزادگان آن آب و خاک را نوید و امید بخشد و فرابخواند و باز فرابخواند. اندک‌اندک همۀ دشت سبز و زرد می‌شد. گویی زر و زمرد را به هم آمیخته بودند، اما تنها گندمزارها نبود که سر برمی‌آورد. درختان خشکیده شاخه، نیز سبز می‌گشتند. همۀ باغ‌ها به‌بار می‌نشستند و صد باغ تازه در هرسو سر برمی‌آورد. میهن‌بانو به میانۀ دشت رسید. از او تا هرسو گندمزار و شبدر و جو روییده بود..
rezamahmoudi79

حجم

۴۷۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۹۵ صفحه

حجم

۴۷۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۹۵ صفحه

قیمت:
۱۱۲,۰۰۰
تومان