دانلود و خرید کتاب پیشتازان و اربابان مرگ - جلد نخست -طلوع تاریکی نیما کهندانی
تصویر جلد کتاب پیشتازان و اربابان مرگ - جلد نخست -طلوع تاریکی

کتاب پیشتازان و اربابان مرگ - جلد نخست -طلوع تاریکی

معرفی کتاب پیشتازان و اربابان مرگ - جلد نخست -طلوع تاریکی

«پیشتازان و اربابان مرگ» مجموعه داستانی فانتزی نوشته نیما کهندانی(-۱۳۷۰) نویسنده جوان ایرانی است. جلد حاضر با عنوان طلوع تاریکی نخستین جلد از این مجموعه است. جوان‌هایی به نام‌های آریا، آرسام، پوریا و پویان به همراهی نیما درگیر سفری می‌شوند. در این سفر آن‌ها متوجه می‌شوند که توانایی‌های خاصی دارند و باید از این توانایی‌ها در مواقع مورد نیاز استفاده کنند. در ابتدای راه با هیولایی ماوراءالطبیعه‌ مواجه می‌شوند که این اولین مواجهه‌ی آن‌ها با خطرهای سفر طویل و درازشان است و آن‌ها با قاطعیت این هیولا را از سر راه بر می‌دارند. همچنین با معماهای رمزآلودی برخورد می‌کنند که با بهره گرفتن از قدرت و درایت خود آن‌ها را حل می‌کنند. آن‌ها کم‌کم در می‌یابند که به «پیشتازان» معروف هستند و وظیفه‌شان پس گرفتن موجودی به نام «ذهن زیبا» از چنگال اربابان مرگ است. پس گرفتن این موجود نه تنها کل قلمروی آسمان، بلکه کل جهان هستی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و اگر در دست اهریمنان باقی بماند، آن‌ها برای اهداف شومشان از آن سوء استفاده می‌کنند و پایان خوشی را رقم نخواهند زد. پیشتازان تحت نظارت قلمروی آسمان به سرپرستی روهام به جنگ با اربابان مرگ می‌روند. در این بین آن‌ها از فرشتگان صورتی که گونه‌ای دیگر از نیروهای خیر هستند، کمک می‌گیرند...
saleh
۱۳۹۹/۰۱/۰۲

به نظر من داستان بسیار جالبی داره آقای نیما کهندانی قلم بسیار خوب پر از آرایه های ادبی داره مخصوصاً تشبیه. من خیلی خوشم اومد و بسیار از کتاب های آقای نیما کهندانی راضیم و خیلی خیلی دوست دارم قلم ایشون رو.

Abolfazl.RPx
۱۳۹۸/۰۵/۲۹

خیلی خوبه و حقیقی

شهرام
۱۳۹۹/۱۱/۲۴

مختصر و مفید بخوام بگم، حیف وقت و پول. امیدوارم اگر کسی هم بخواد خبط مطالعه این مجموعه رو مرتکب بشه، حداقل از ایبوک استفاده کنه تا مدیون درخت‌هایی که کاغذ میشن نباشه!

ariya
۱۳۹۹/۰۷/۱۳

کتاب تو دسته کودک و نوجوانه ولی با کد شهرداری نمیشه گرفتش

Nastaran Farajpor
۱۴۰۳/۰۷/۲۶

قطعا کتاب موضوع خوبی داره اما متاسفانه نویسنده کتاب، بسیار آماتور کتاب رو نوشته ایشون خواستن صقیل و در سبک نبرد خدایان بنویسن اما تشبیه های بی مورد و بی ربط و به تعداد بالا باعث حواس پرتی زیاد خواننده

- بیشتر
reyhane
۱۴۰۲/۰۴/۲۱

مدل روایت داستان یه جورایی ازار دهنده راحت نیست انگار همش راویی داره داستان میگه

Amir.M
۱۳۹۹/۰۳/۰۶

بسیار زیبا بود. داستانی تخیلی عالی که به هیچ عنوان از نمونه های خارجی الهام نگرفته بود و همه چیز ساخته ذهن خود نویسنده بود.

هر کوششی نتیجه‌بخش خواهد بود.
"Shfar"
ترسو از پیش بازنده است.
"Shfar"
- امید به قدرت‌هایمان تنها چیزی است که می‌تواند وحشت را از وجودمان بیرون کند، هرچند موقتی و نه چندان طولانی.
"Shfar"
باید بدانید سرنوشت گاهی انسان‌ها را آزمایش می‌کند...
"Shfar"
اما دست از کنجکاوی برای چیزهایی که نمی‌توانی بدانی، بردار چرا که ذهن‌ات را چنان به خود مشغول می‌سازد که دیگر قدرت پرداختن به آن چیزهایی را که باید، نخواهی داشت. دلت را از کینه پاک کن. کینه تو را وادار به خیانت می‌کند
"Shfar"
هر کوششی نتیجه‌بخش خواهد بود.»
MOBINA
زمانی‌که هاله‌ی صورتی رنگ به سلطان که چندمتری جلوتر از یاران ایستاده بود، نزدیک شد، به‌آرامی محو و چهره‌ی معصوم دختری پدیدار شد. چشمانش خاکستری بود.
Amir.M
ستارگان شب تاریک به‌تدریج خاموش می‌شدند اما نه آن‌که بخواهند آسمان را به طلوع ببخشایند، بلکه هراس نابودی، آن‌ها را در آغوش گرفته بود و اکنون سنگ‌های پاره‌پاره جای‌شان را می‌گرفتند تا قدرت را از طبیعت بازپس گیرند و آن را به دستان «کاساینِس» بسپارند.
Amir.M
امید به قدرت‌هایمان تنها چیزی است که می‌تواند وحشت را از وجودمان بیرون کند، هرچند موقتی و نه چندان طولانی.
MOBINA
پوریا در حالی‌که این‌بار به جای لبخندی همیشگی، لبخندی سرشار از محبت صورتش را فرا گرفت به سمت سلطان رفت. رو در رویش قرار گرفت. بازوانش را گرفت و با لحنی آرامش‌بخش گفت: «نیما، تو نباید خودت رو ببازی. ما یارانت هستیم. می‌دونم که من هم چیز زیادی رو در موردت نمی‌دونم اما نامت رو من هم فهمیدم... این باعث اعتماد بیشتر یارانت میشه... ما همچنان تو رو سلطان صدا می‌کنیم... این وظیفه‌ی ماست و من به‌خوبی می‌دونم که قصرآسمانی هم در چنین نامی هدفی خاص رو جستجو می‌کرده. به هر حال این مأموریت خیلی مهمه... منم دلم می‌خواد خیلی چیزا رو بدونم و با خصوصیاتی که از من سراغ داری، می‌دونی که بیشتر از هرکسی دلم می‌خواد کنجکاوی کنم اما در این چند هفته روهام به من چیزی رو آموخت و اون این که بهترین سلاح یک شکارچی صبره... من با صبرم می‌تونم به هر چی می‌خوام بدونم دست پیدا کنم... سُل... نیما، تو هم باید صبر کنی.
saleh
فصل نخست: قانون بی‌طبیعت گوش‌ها کار چشم‌ها را هم انجام می‌دادند. مه سرد و نمناک که همه جا پراکنده شده بود، هر لحظه غلیظ‌تر می‌شد. تک پرتو نوری که از چنگال محیط ظلمت رها شده بود، گویای غروب خورشید بود؛ غروبی غم‌انگیز. صدای پا، محیط وهم‌آلود را به لرزه درآورد، فردی، آرام‌آرام مه را می‌شکافت و به راهش ادامه می‌داد. گویی که برگ‌های دفتر سرنوشت، فرش زیر پایش بودند و هر سو را که می‌رفت باید پوشش می‌دادند.
مهدی تمدن رستگار

حجم

۲۷۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۲۷۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
۹۲,۰۰۰
تومان