دانلود و خرید کتاب زحل سارا شیش ترجمه مینا رحیمی
تصویر جلد کتاب زحل

کتاب زحل

نویسنده:سارا شیش
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زحل

کتاب زحل نوشتهٔ سارا شیش با ترجمهٔ مینا رحیمی در انتشارات دیدار منتشر شده است. 

درباره کتاب زحل

سارا شیش در ۲۱ مه ۱۹۷۶ به دنیا آمد. او نویسنده، روان‌کاو و روان‌شناس بالینی اهل فرانسه است. او نویسندهٔ رمان‌های ناتمام (۲۰۰۸)، سلطه (۲۰۱۰)، در تاریکی مانده‌ها (۲۰۱۹)، زحل (۲۰۲۰) و تعدادی مقاله از جمله مقاله‌ای با عنوان «اخلاق میکادو» دربارهٔ سینمای میشل هانکه است. نویسنده در کتاب‌هایش مستقیم و غیرمستقیم به زندگی خودش اشاره کرده است. در این رمان سارا شیش زندگی تراژیک خود و خانواده‌اش را شرح می‌دهد؛ زندگی‌ای که پیش‌ازاین او را دچار افسردگی شدیدی کرده، ولی به لطف نوشتن موفق به درمان آن شده است.

پاییز ۱۹۷۷ داستان آغاز می‌شود جایی که هری ۳۴ساله وقتی دخترش فقط ۱۵ ماه دارد از دنیا می‌رود. داستان در آوریل ۲۰۱۹ ادامه پیدا می‌کند. دختر هری حالا بزرگ شده است و با زنی ملاقات می‌کند که پدرش را در دوران کودکی‌اش و در جریان جنگ الجزایر می‌شناخته است. رمان با داستان زندگی پدر که از خانواده‌ای پزشک می‌آید، به سبک جریان سیال ذهن ادامه می‌یابد.

کتاب زحل داستان عشقی دیوانه‌وار، غم ازدست‌دادن و عزاداری برای آن، افسردگی و در نهایت تولدی دوباره است.

خواندن کتاب زحل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب زحل

«همه چیز در حالت نیمه‌خواب بود. چراغ، تختخواب، اتاق و خیابان‌ها هنوز از شادی حضور دوبارهٔ من در این‌جا، تک‌وتنها، در این شهر سرد، جایی که قبلاً در تیره و تارترین سال‌های کودکی‌ام زندگی کرده‌ام، سیاه‌اند. با نزدیک‌شدن روز، اوضاع تغییر کرد. دریاچه به لرزه درآمد. خیلی زود با قایق‌های موتوری، قایق‌های ماهیگیران و بادبان‌ها پوشیده شد. ۴ مه ۲۰۱۹ است. چند ساعت دیگر، جلوی خروارها کتاب تلنبارشده، زیر آفتاب مقوایی و بزرگ آویزان به سقف نمایشگاه ژنو نشسته‌ام که یک خانم بلندبالا و برازنده با موهای سفید و چشم‌های آبی تیره از میان جمعیت می‌آید و صاف جلوی من می‌ایستد و مستقیماً می‌گوید من می‌دانم شما کی هستید، ولی شما را نمی‌شناسم. چشمم به مقاله‌ای در روزنامه افتاد، اسم شما را دیدم، اولش شک داشتم، پس ماشینم را برداشتم و آمدم این‌جا تا در کنفرانس‌تان شرکت کنم و حالا که شما را می‌بینم جای هیچ شکی باقی نیست. شما من را نمی‌شناسید ولی من مادربزرگ و پدربزرگ، پدر و عموتان را خیلی خوب می‌شناسم. در الجزیره بود.

قلبم ایستاد. انگار آفتاب مقوایی زیر پاهایم له می‌شد. چیزی که به سرم می‌آید غیرممکن است. دستم‌انداخته‌اند. در عرض چند ثانیه، یکی ــ ولی کی؟ ــ از یک جایی پیدایش می‌شود ــ ولی از کجا؟ ــ و اعتراف می‌کند که این یک شوخی است. یک شوخی بی‌مزه. چشم‌هایم را پایین می‌اندازم، دنبال راهی برای فرار می‌گردم، در حالی که میلی شدید به مدفون‌شدن در حفره‌ای وجودم را فرا می‌گیرد. باید یک چیزی بگویم. درست و مؤدبانه این است که یک چیزی بگویم. ولی هیچ احساسی ندارم. هر آنچه آسیب دیده، هر آنچه از بین رفته، از این به بعد در آتشی آرام خواهد سوخت. سکوتی برقرار می‌شود، قبل از این‌که کلماتِ بدون فکرِ این زن به سرم بریزد: آن‌جا، پدر و مادرم در همان کلینیک پدربزرگ و مادربزرگ شما کار می‌کردند. من هنوز دختر خیلی جوانی بودم ولی مادربزرگ‌تان نمی‌فهمید، نمی‌دانم چرا، شاید موردپسند پدربزرگ‌تان واقع می‌شدم که به‌نظرم اصلاً موضوع این نبود. و بعد به‌قول معروف وقایعی رخ داد و ما همه فرار کردیم، ولی وقتی شما را دیدم، انگار دوباره او را دیدم، چون شما هم همان لبخند پدرتان را دارید.

دست‌هایم که در جیب‌هایم مخفی کرده‌ام، سخت می‌شوند.

نه. نمی‌خواهم بشنوم که من لبخند او را دارم، دقیقاً به این دلیل که وقتی بچه بودم همه می‌گفتند آه، تو لبخند پدرت را داری.»

mahi
۱۴۰۲/۱۰/۰۸

داستان اتوبیوگرافی نویسنده‌س. نویسنده که خودش روانکاوه، مدت‌های زیادی از افسردگی رنج می‌برده و هنوز هم ازش رها نشده. نویسنده وقتی یک سالش بوده پدرش رو از دست داده و با مادری خودخواه و خشن زندگی کرده. اون تو این

- بیشتر

حجم

۱۹۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۹۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۷۰%
تومان