دانلود و خرید کتاب ماجراهای اسپایدرویک؛ خشم مولگراث تونی دیتر لیزی ترجمه محمد قصاع
تصویر جلد کتاب ماجراهای اسپایدرویک؛ خشم مولگراث

کتاب ماجراهای اسپایدرویک؛ خشم مولگراث

معرفی کتاب ماجراهای اسپایدرویک؛ خشم مولگراث

کتاب ماجراهای اسپایدرویک؛ خشم مولگراث نوشتهٔ تونی دیتر لیزی و هالی بلک است و با ترجمهٔ محمد قصاع در نشر افق منتشر شده است. از مجموعهٔ اسپایدرویک یک فیلم سینمایی به کارگردانی مارک واترز در سال ۲۰۰۸ با بازی فردی هایمور، مری - لوئیز پارکر، نیک نولتی و سارا بولگر ساخته شده است.

درباره کتاب ماجراهای اسپایدرویک؛ خشم مولگراث

یک خانواده کوچک شامل برادران دوقلویی به اسم جارد و سیمون و خواهر بزرگشان به اسم ملوری به خانهٔ اسپایدرویک نقل‌مکان می‌کنند. آن‌‌ها در همان روزهای اول زندگی در خانه متوجه یک کتابخانهٔ مخفی پشت انباری می‌شوند و در آن کتابی پیدا می‌کنند که اطلاعاتی عجیب و باورنکردنی‌ دربارهٔ جن‌ها و پری‌ها دارد. دیوارهای این کتابخانه پوشیده از قفسه‌های کتاب است و میز بزرگی پوشیده از روزنامه‌های قدیمی و ظرف‌ها و بطری‌های شیشه‌ای، یک طرف اتاق را اشغال کرده است. آن‌ها می‌فهمند این کتابخانه متعلق به دایی بزرگشان آرتور است که اسرار زیادی را پنهان کرده است. آن‌ها در هر جلد از کتاب با ماجرایی تازه روبه‌رو می‌شوند.

ماجراهای اسپایدرویک؛ خشم مولگراث پنجمین کتاب این مجموعه است که در ۷ سپتامبر ۲۰۰۴ منتشر شده‌ است. در این جلد می‌خوانیم کخ بچه‌ها از معدن به ملک اسپایدرویک برمی‌گردنند. آن‌ها می‌فهمند که خانه ویران شده و مادرشان رفته‌ است. هاگ اسکوییل به آن‌ها اطلاع می‌دهد که خانه توسط گابلین‌هایی که مادرشان را ربوده‌اند، نابود شده‌است و او را به کاخ ارباب ترسناک خود، مولگراث، برده‌اند. حالا بچه‌ها باید مادرشان را نجات دهند. 

خواندن کتاب ماجراهای اسپایدرویک؛ خشم مولگراث را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های فانتزی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ماجراهای اسپایدرویک؛ خشم مولگراث

«صدایی بلند و تیز، مثل سوت کتری، او را به واقعیت برگرداند. آن‌ها به دروازهٔ ملک اسپایدرویک رسیده بودند. جارد با وحشت دید که تمام آشغال‌ها، کاغذها، پَر و اسباب و اثاثیهٔ شکسته روی چمن جلوی خانه پخش و پلا شده‌اند.

ملوری نفسش را توی سینه حبس کرد و پرسید: «این‌ها چیه؟»

صدای جیغی نگاه جارد را به بالا کشید، جایی که شیردالِ سیمون موجود کوچکی را روی بام تعقیب می‌کرد و تکه‌هایی از سنگ‌های مسطح شیروانی را از جا می‌کند. پرهایی روی سنگ‌های شیروانی پخش شده بودند.

سیمون فریاد زد: «بایرون!» اما شیردال یا نشنید یا ترجیح داد که نشنود. سیمون با تعجب به جارد نگاه کرد و گفت: «او نباید آن بالا باشد. بالش هنوز خوب نشده.»

ملوری چشم‌هایش را کمی تار کرد تا بهتر ببیند و بعد پرسید: «دنبال چیست؟»

جارد به آرامی پاسخ داد: «فکر کنم دنبال یک بختک است.» و خاطرهٔ دندان‌ها و چنگال‌هایی که پوشیده از خون بودند، ترس شدیدی را در وجودش زنده کرد.

ملوری ناگهان گفت: «مامان!» و به‌طرف خانه دوید.

جارد و سیمون هم دنبالش دویدند و از نزدیک دیدند که تمام پنجره‌های خانهٔ قدیمی شکسته و در جلو فقط از یک لولا آویزان بود.

آن‌ها با سرعت به داخل دویدند و وارد اتاق ورودی شدند و روی کت‌های تکه‌پاره شده و کلیدهایی که روی زمین پخش شده بودند، راه رفتند. توی آشپزخانه شیر آب باز بود و آب از ظرف‌شویی پر از بشقاب‌های شکسته، روی زمین می‌ریخت، جایی که یخ غذاهای بیرون ریخته از یخچال فریزر واژگون شده آرام‌آرام آب می‌شد. چند جای دیوارهای چوبی شکسته شده بودند و مخلوطی از خاک و گچ و آرد گندم و غلات، روی اجاق گاز را پوشانده بود.

میز غذاخوری هنوز سرجایش بود، اما چند صندلی واژگون و پارچه‌های روی‌شان پاره شده بودند. یکی از تابلوهای دایی بزرگ‌شان با این‌که هنوز از دیوار آویزان بود، اما پارچه‌اش پاره و قابش شکسته شده بود.

وضع اتاق نشیمن بدتر بود: تلویزیون شکسته بود و دستگاه بازی رایانه‌ای‌شان توی شیشهٔ آن فرو رفته بود. کاناپه پاره و مواد تویش مثل برف روی کف چوبی اتاق پخش شده بود. و آن‌جا، روی باقی‌ماندهٔ یک چهارپایه، تیمبل‌تاک نشسته بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان