کتاب عارفی از الجزایر
معرفی کتاب عارفی از الجزایر
کتاب عارفی از الجزایر نوشتهٔ مارتین لینگز و ترجمهٔ نصرالله پورجوادی است و انتشارات شرکت کتاب هرمس آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب عارفی از الجزایر
دکتر مارتین لینگز، مؤلف کتاب عارفی از الجزایر، اصلاً انگلیسی است. وی در سال ۱۹۰۹ میلادی در خانوادهای پروتستان متولد شد. از حدود بیست سالگی به بعد، مانند بسیاری از جوانان غربی، اعتقاد خود را به مسیحیت از دست داد، ولی برخلاف ایشان دست از طلب حقیقت برنداشت. وی پس از سالها مطالعه در ادیان، در سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ در نتیجه آشنایی با بعضی از مسلمانان الجزایری و مراکشی شیفته اسلام شد و توسط ایشان به اسلام مشرف گروید. این عده خود از پیروان صوفی و عارف الجزایری شیخ احمد العلوی بودند که در سال ۱۹۳۲ خرقه تهی کرده بود. دکتر لینگز نیز طبعاًبه این فرقه گروید.
مارتین لینگز که پس از تشرف به اسلام، ابوبکر سراجالدین نامیده شد با قلم و قدم همه عمر خود را تاکنون وقف تحقیق در معارف اسلامی و معرفی آنها به غرب و دفاع از اسلام نموده است. علاوه بر کتاب حاضر آثار دیگر او چون کتاب الیقین (The Book of Certainty) و تصوف چیست؟ (What is Sufism?) و مقالاتی که درباره «تصوف» در دائرهالمعارف بریتانیکا و کتاب دین در خاورمیانه نوشته است، همگی این مدعا را اثبات میکند.
کتاب عارفی از الجزایر که به شرح احوال و معرفی و ترجمه آثار شیخ احمد العلوی اختصاص دارد حاصل سالها تحقیق و مطالعه مارتین لینگز در زمینه تصوف اسلامی بخصوص طریقت شیخ علوی است. این کتاب نخستین بار در سال ۱۹۶۱ با عنوان قدیسی مسلمان در قرن بیستم (A Moslem Saint of the Twentieth Century) منتشر شد. عنوان کتاب در غرب بسیار گویا و حائز اهمیت است و درک مقصود مؤلف از انتخاب آن نزد کسانی که با بحران دین در غرب آشنایی دارند دشوار نیست.
روش مؤلف نیز در این کتاب در نوع خود کم نظیر است. وی ابتدا از دور تصویری از شیخ برداشته است، تصویری که خود با قلم یک خارجی ترسیم شده است. پزشکی است فرانسوی که از کشور خود به یکی از ممالک مستعمره اعزام شده است. تربیت این پزشک اروپایی کاملاً غیر دینی است ــ وی نه به خدا اعتقاد دارد و نه به آخرت. اما همین شخص بر اثر معاشرت با شیخ در طول سالهای آخر عمر او و مشاهده زندگی و کردار و رفتار و ملاحظه تقوای او و شنیدن سخنانش درمییابد که یک چیزی در این شیخ مسلمان هست که به وصف درنمیآید. حالتی در او هست که حکایت از حقیقتی غیر ملموس و در عین حال واقعی میکند ــ چیزی که همه آن بیاعتقادی و بیایمانی را در درون پزشک فرانسوی در معرض پرسش قرار میدهد. صداقت و صمیمیت در سراسر این گزارش موج میزند. دکتر کاره از چیزی سخن میگوید که با تمام وجود خود احساس کرده است، در واقع این یکی از صادقانهترین و جذابترین گزارشهایی است که یک نفر غربی درباره شیخی مسلمان که از نزدیک با او آشنا بوده ارائه کرده است. از لحاظی هم میتوان ملاقات و برخورد دکتر کاره بیدین و ایمان با شیخ العلوی را ملاقات و برخورد دو فرهنگ دانست ــ فرهنگ بیمحتوا و خالی از معنویت غرب با فرهنگ دینی و معنوی اسلام ــ و یا برخورد ارزشهای فرهنگ جدید اروپایی با ارزشهای اصیل اسلامی. این فصل بهخوبی نشان میدهد که اگر غربیان و پیروان ایشان در شرق دست از اغراض خود برداشته از روی صداقت با اسلام و بخصوص معنویت و جنبه عرفانی آن آشنا شوند هرگز نمیتوانند نسبت بدان بیاعتنا بمانند.
فصول دیگر کتاب نیز هر یک ما را با یکی دیگر از جنبههای زندگی یا تعالیم شیخ آشنا میکند. مؤلف پیش از اینکه سرگذشت شیخ را آغاز کند، فصلی کامل به بیان منشأ تصوف اختصاص داده است. این فصل که تماماً توسط لینگز تألیف شده برداشتی است که مؤلف از تصوف اسلامی داشته است. وی سعی کرده است نشان دهد که تصوف اساساً ریشههای قرآنی دارد، و لذا این طریقه ذاتاً اسلامی است. در درجه دوم، خاستگاههای تصوف را احادیث پیغمبر اکرم دانسته است، خصوصاً حدیثی که در آن میان اسلام و ایمان و احسان فرق نهاده شده است.
سرگذشت شیخ که بیشتر از زبان خود او نقل شده موضوع فصل سوم کتاب است. در این فصل از وقایع پیش از تولد احمد علوی و حوادث جوانی او و دوران تحصیلش و آشناییش با مرشد طریقتش شیخ محمد بوزیدی و همچنین واقعهها و سیرهایی که دیده و بالاخره جلوس او بر مسند ارشاد سخن رفته است.
در فصل چهارم، در ضمن آشنایی بیشتر با زندگی شیخ العلوی، با نکاتی مهم از اصول طریقه علوی آشنا میشویم. علاوه بر آن، در این فصل نسبتاً بلند دفاعیاتی که شیخ از تصوف و برخی از آداب صوفیه کرده، از قبیل ذکر گفتن و تسبیح در دست گرفتن و شرکت در مجالس سماع و زیارت مزار اولیای خدا که مورد اعتراض بعضی از به اصطلاح مصلحان و متجددان بوده، نقل گردیده است. برخورد شیخ بخصوص با کسانی که تحت تأثیر فرهنگ استعماری غرب واقع شده و خود را در برابر ظواهر تمدن غرب باخته و به خیال خود قصد دارند اسلام را و جامعه مسلمانان الجزایر را از خرافات پاک کنند، و همچنین برخورد شیخ با نفوذ سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دولت استعمارگر فرانسه که سالها کشور مسلمان الجزایر را تحت اشغال خود داشت، بسیار جالب و خواندنی است. دفاعی که شیخ در این فصل از اسلام میکند، الحق برای همه کسانی که عمیقاً به اسلام و حقیقت آن عشق میورزند آموزنده است.
در فصل پنجم که نخستین فصل از بخش دوم کتاب است تحت عنوان «وحدت وجود» مطالبی گفته شده است که غالباً درباره هر صوفی دیگر میتوان گفت و اختصاصی به شیخ احمد علوی ندارد. مؤلف دراین فصل بیشتر کوشیده است تا نظریه وحدت وجود را برای خوانندگان غربی توجیه کند و حملات مستشرقان را به این نظریه دفع کند. از نظر خوانندگانی که با آثار محییالدین و شاگردان او، بخصوص عرفا و حکمای ایرانی، و مکتب صدرالدین شیرازی آشنایی دارند، فصل پنجم نسبتاً ضعیف مینماید.
گفتار خود شیخ درباره وحدت وجود و همچنین مسائل عرفانی و کلامی از قبیل تنزیه و تشبیه حق و توجیه افعال و صفات و ذات و عوالم سهگانه ملک و ملکوت و جبروت مباحث فصل ششم را تشکیل داده است. در این فصل به حقایقی اشاره شده است که در شهادتین نهفته است، و شیخ در تفسیر خود، کلمه محمد رسول الله را کنایه از سه عالم دانسته است: محمد کنایه از عالم ملک، رسول و رسالت کنایه از عالم ملکوت، والله کنایه از عالم جبروت.
فصل هفتم، به استثنای چند جمله اول آن، همگی از رساله شیخ احمد به نام الانموذج الفرید برگزیده و ترجمه شده است. پس از نقل دو حدیث از پیغمبر اکرم درباره پنهان بودن همه اسرار در قرآن، و همه قرآن در فاتحه، و همه فاتحه در بسمالله، و سپس پنهان بودن همه اسرار در باء و اسرار باء در نقطه تحت باء، شیخ العلوی به تفسیر عرفانی خود در این باره پرداخته و نقطه مزبور را کنایه از غیب ذات حق دانسته و حروف دیگر را (در زبان عربی) به عنوان تجلیات حق معرفی نموده است.
«السلام» عنوان فصل هشتم است که به معنی آرامش و طمأنینهای فوق حرکت و سکون تعریف شده است. در این فصل از مطالبی چون ولایت و نبوت و برتری ولایت نبی بر نبوت او و همچنین فنا و مرگ اختیاری که انسان کامل بدان میرسد بحث شده است. این مقامات همه لازمه آن آرامش معنوی و روحانی انسان کامل است که در نهایت سیر و سلوک خود بدان دست مییابد.
در فصل نهم درباره رؤیت حق با چشم باطن و چگونگی رؤیت او با چشم ظاهر توسط انبیاء (خصوصاً خاتمالانبیاء) و اولیاء بحث شده است. در فصلهای دهم و یازدهم به ترتیب پاکی معنوی و اسرار طهارت از جمله وضو و غسل و سپس نمازهای روزانه و اسرار آن و سرانجام کیفیت مرگ اختیاری و اسرار نماز میت (کسی که به مرگ اختیاری مرده است) تشریح شده است.
هرچند که مارتین لینگز سعی کرده است سرگذشت شیخ و حالات و مقامات او را در این کتاب منصفانه و غالباً از زبان دیگران بیان کند، گاهگاهی هم در حق او، مانند اغلب مریدانی که به شیخ خود وفادارند، غلو کرده است. این مطلب را در فصل دوازدهم کتاب بهخوبی میتوان ملاحظه کرد. دلیل این امر این است که لینگز خود از پیروان سلسله علوی درقاوی است و اگرچه هرگز موفق به دیدن شیخ احمد نشد (شیخ احمد در سال ۱۹۳۲ فوت شد و لینگز پنج سال بعد وارد طریقه او شد) لکن مانند یک مرید وفادار همان هالهای را که دکتر کاره در فصل اول از آن سخن گفته است، در ذهن خود پیرامون شیخ العلوی ترسیم کرده و بازتاب آن نیز در چندین جای کتاب بخوبی محسوس است.
فصل سیزدهم برگزیدهای است از کلمات قصار شیخ در مباحث عرفانی که لینگز سعی کرده است آنها را تفسیر کند. قضاوت درباره این تفاسیر را به عهده خوانندگان میگذاریم. پس از آن، در فصل چهاردهم، برگزیدهای از اشعار شیخ احمد نقل شده است.
خواندن کتاب عارفی از الجزایر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران عرفان اسلامی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عارفی از الجزایر
«روایتی که ذیلاً نقل میشود توسط دکتر مارسل کاره نقل شده و به خودی خودگویاست و احتیاجی نیست که درباره آن چیزی گفته شود. پس از مطالعه آن خواننده خود بدون تردید خواهد فهمید که چرا به جای چیزی دیگر این روایت را برای آغاز کتاب اختیار کردهایم، گرچه سن شیخ در بدایت آن متجاوز از پنجاه سال است.
«شیخالعلوی را اولین بار در بهار سال ۱۹۲۰ ملاقات کردم. این ملاقات تصادفی نبود چون مرا به عنوان پزشک برای معالجه او احضار کرده بودند و در آن هنگام چند ماهی بیش از طبابت من در مستغانم نگذشته بود.
چه چیز میتوانست باعث شود که شیخ به فکر مشورت کردن با یک پزشک بیافتد، چون وی برای عوارض جسمانی چندان اهمیتی قایل نمیشد؟ و چرا از میان این همه پزشک مرا که تازه وارد بودم انتخاب کرده بود؟
پاسخ این سؤالات را سرانجام از خود وی فرا گرفتم: مدت کوتاهی پس از ورودم به شهر مستغانم درمانگاهی در ناحیه عربی شهر تیجیت مختص مسلمانان دایر کردم و هفتهای سه نوبت در آنجا به امر طبابت اشتغال ورزیدم و حق طبابت ناچیزی از بیماران دریافت کردم. مسلمانان احساس انزجاری غریزی نسبت به درمانگاههای دولتی دارند ولیکن درمانگاه من که در میان آنها دایر شده و طوری ترتیب داده شده بود که موافق ذوق و عادات و رسوم آنها باشد با موفقیت رو به رو شده بود. خبر این موفقیت بر سر زبانها افتاده به گوش شیخ رسید.
رفتار پزشک تازه وارد فرانسوی توجه شیخ را جلب کرده بود، چه وی ظاهراً برخلاف اغلب اروپاییان از روی کبر و نخوت و به دیده تحقیر به مسلمانان نمینگریست. شیخ بدون اینکه من بدانم و بدون اینکه خودش در صدد تحقیق برآید توسط مریدانش از رفتار و حرکات و چگونگی ظاهر من و نحوه معالجه بیمارانم و طرز برخوردم با مسلمانان آگاه شده بود. پس شیخالعلوی در آن هنگام مرا بخوبی میشناخت در حالی که من حتی از وجود وی بیخبر بودم. آنفلوانزای نسبتاً حادی که در بهار سال ۱۹۲۰ بر او عارض شده بود موجب شد که مرا بر بالین خویش احضار کند.
از همان برخورد اول احساس کردم که با یک شخص عادی رو به رو نیستم. اتاقی که مرا در آن برده بودند مانند همه اتاقهای مسلمانان خالی از مبلمان بود و فقط دو قفسه در آنجا بود که بعداً فهمیدم پر از کتابهای چاپی و نسخههای خطی است. اما گوش تا گوش اتاق با قالی و حصیر فرش شده بود. در گوشهای از اتاق تشکی که رویه آن قالی بود پهن کرده بودند و شیخ روی آن چهار زانو نشسته و به متکاهایی تکیه داده بود و دستهای خویش را روی زانوهایش نهاده و سکوتی روحانی اختیار کرده بود که در عین حال کاملاً طبیعی به نظر میرسید.
اولین چیزی که باعث شگفتی من شد شباهت او با تصورات معمول ما از مسیح بود. لباسش اگر هم مطابقت کامل با لباسی که مسیح میپوشید نداشت کاملاً شبیه به آن بود و دستاری از کتان نازک بر سر داشت که طرفین چهرهاش را میپوشاند و به طور کلی طرز نشستن او و وضعی که داشت به وجه شباهتِ او با مسیح میافزود. در ذهنم خطور کرد که مسیح در حین اقامت خویش با مارتا و مریم به همین نحو با مریدان خویش برخورد میکرد.»
حجم
۲۰۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۲۰۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه