دانلود و خرید کتاب این من پنهان محمد مرادی
تصویر جلد کتاب این من پنهان

کتاب این من پنهان

نویسنده:محمد مرادی
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب این من پنهان

کتاب این من پنهان سرودهٔ محمد مرادی است و انتشارات سپیده باوران آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعه‌شعری از محمد مرادی است.

درباره کتاب این من پنهان

شعر یکی از راه‌های انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرن‌ها شاعران در شعرشان بازگو کرده‌اند.

شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

خواندن کتاب این من پنهان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شعر فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب این من پنهان

«صنعان

آه ای عقیق لبانت خون‌ریز مانند یاقوت

ترد و ظریف و خمیده بینی‌ت چون شاخهٔ توت

دامان به دالان کشیده از پیش من می‌گریزی

گیسو پریشان‌تر از باد، بازوت عریان‌تر از لوت

با هر نظر می‌توان در چشم تو طی‌المکان کرد

از اوج شب‌های کارون تا قعر دریای بیروت

ای کفر رومی چه کردی با شیخ قلبم که این‌طور

آشفته بازار اسلام، برگشته آزار طاغوت

خاموش کن در وجودم این آتش ساعتی را

باروت می‌جوشد از من باروت باروت باروت!

بت‌های سرد دلم را چون موج در خود شکستی

ممنونم ای عشقِ پیری، زنگولهٔ پای تابوت!

***

یوسف

تقدیم به غزل، تنها معشوق زمینی شعرهایم

یا باز کن یک تکمه از پیراهنت را

یا که بتابان بازوانِ روشنت را

بگذار تا درّه به درّه، تر بچینم

گل‌های پر عطر فلاتِ دامنت را

بگذار تا دسته‌گلی از دست‌هایم

آویزه باشد سینه‌ریزِ گردنت را

ای کاش با آهن‌ربا هم خویش بودم

تا می‌ربودم قلب همچون آهنت را

ماهی شو و بگذار بفشارم شبی گرم

در تنگ آغوشم تبِ سر خوردنت را

بگذار تا مانند گنجشکی که تشنه است

بازی کنم برفِ زمستانِ تنت را

مانند معشوقی که در سبک عراقی است

رنگین کن از خون رگانم ناخنت را

تا ساعتی خورشیدِ پاهایت بتابد،

بالا ببر تا زانو ابر دامنت را

این بار را تو یوسفی‌کن، ای زلیخا!

من می‌درم از پشت سر پیراهنت را»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۴۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان