کتاب پنجاه کلمه برای باران
معرفی کتاب پنجاه کلمه برای باران
کتاب پنجاه کلمه برای باران نوشتهٔ آشا لمی و ترجمهٔ فرشته (فاطمه) نوروزی و ویراستهٔ مهدی سجودی مقدم است و انتشارات مهراندیش آن را منتشر کرده است. این کتاب داستانی از سرزمین ژاپن و دربارهٔ مردم این کشور بعد از جنگ است.
درباره کتاب پنجاه کلمه برای باران
پنجاه کلمه برای باران داستانِ زندگی فرزند مشترک یک زن اشرافزادۀ ژاپنی و مردی آفریقایی ـ آمریکایی است. نوری توسط مادرش ترک میشود تا پدربزرگ و مادربزرگش او را مثل یک لکۀ ننگی در کُنجی پنهان کنند. در دنیای پس از جنگ ژاپن رنگِ پوستِ تیرۀ نوری نشانگر خیانت مادرش به خاندان اشرافی و به مردم ژاپن است. دنیایِ تنها و روحیۀ فرمانبردارانۀ نوری در مواجهه با برادر ناتنیاش، آکیرا، دستخوش تغییر میشود. نوری تحت حمایت و عشق برادرش فرصتی پیدا میکند تا دنیای جدیدتری را ببیند. دنیایی که ارزش مبارزهکردن و بخشی از آن شدن را دارد. دنیایی که هم مشتاقش است و هم از آن میترسد.
برخلاف اکثر آثار داستانی پس از جنگ در ژاپن، این رمان طبقۀ اشراف را هدف گرفته و نگاهی دقیقتر به مواجهه میان پایتخت قدیم و جدید ژاپن، نسل پس از جنگ، سقوط امپراتوری و سلسلهمراتب ارتباطات خانوادگی در ژاپن را دارد.
خواندن کتاب پنجاه کلمه برای باران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهایی مرتبط با فرهنگ ژاپنیها پیشنهاد میکنیم.
درباره آشا لمی
آشا لِمی متولد ویرجینیا و بزرگشدۀ مریلند است. در مدرسۀ مریلند، او این شانس را پیدا کرد تا با گسترۀ عظیمی از تنوع فرهنگی روبهرو شود. زمانی که تنها دو سال داشت، اشتیاق شدیدی به مطالعه از خودش نشان داد و از سن ۵سالگی شروع به نوشتن داستان کرد. بعدازاینکه در رشتۀ ادبیات انگلیسی و نوشتار خلاقانه از دانشگاه بوستون فارغالتحصیل شد، به نیویورک رفت و در یک انتشاراتی شروع به کار کرد. او هنوز هم امیدوار است تا مانند باقی همنسلانش با قرار گرفتن در فهرست «سی شخصیت برجستۀ زیر سی سال» تبوتاب جوانیاش را آرام کند. لِمی بهغیراز نوشتن، از مطالعۀ تاریخ، یادگرفتن زبان، تماشای انواع و اقسام کارتونها، گوشدادن به موسیقی کلاسیک، کلنجاررفتن با گربهها، شیرینیپزی و تئاتر نیز لذت میبرد. پنجاه کلمه برای باران اولین رمان اوست.
بخشی از کتاب پنجاه کلمه برای باران
«قلمرویِ کیوتو، ژاپن
تابستان ۱۹۴۸
نخستین خاطرهٔ واقعیِ نوری کشیده شدن به سمت آن خانه بود. سالها بعد تلاش کرد مرزهای ذهنش را گسترش دهد، فراتر ازآنچه که قبل از آن روز اتفاق افتاده بود. بارها و بارها در سکونِ شب به پشت دراز کشید و سعی کرد به خاطر بیاورد. گاهی تصویر گذرایی از آپارتمانی کوچک با دیوارهایِ زردِ زننده به یادش میآمد. ولی تصویر به همان سرعتی که آمده بود، بیآنکه حسِ خوبی را به دنبال خودش باقی بگذارد، ناپدید میشد. و به همین خاطر اگر از نوری میپرسیدید، او میگفت که زندگیاش بهطور رسمی از روزی شروع شد که چشمش به ملکِ باشکوهی افتاد که بهآرامی در میانِ بلندایِ دو تپهٔ سبز جا گرفته بود. آنجا بهطرزِ خیرهکنندهای زیبا بود نمیشد این را انکار کرد و همچنان، باوجوداین زیبایی، نوری با دیدنش حس کرد شکمش جمع شد و رودههایش به هم پیچیدند. مادرش بهندرت او را جایی میبرد و یکجورهایی میدانست که چیزی در انتظارش هست که از آن خوشش نخواهد آمد.
اتومبیل آبیِ رنگورورفته جایی مقابل عمارت ترمز کرد. عمارت' سبکی سنتی داشت، محصور میانِ دیوارهای سفیدِ بلند. نخستین سری از دروازهها باز بودند، اجازهٔ دیدنِ منظرهٔ کاملی از حیاطِ منظم چیدهشدهٔ آنطرف را میداد. اما دروازههای داخلیِ خودِ خانه محکم بستهشده بودند. کلماتی در بالایِ دروازهٔ اصلی حکشده بودند، حروفش طلایی و برجسته بودند تا برای همه قابلرؤیت باشند. نوری اما نمیتوانست آنها را بخواند. میتوانست اسمش را بخواند و بنویسد: نو ری کو. نه چیزِ دیگری. آن لحظه، آرزو داشت که میتوانست تکتکِ کلماتی که تابهحال نوشته شده را بخواند، به هر زبانی از هرکجای دنیا. ناتوانیاش در خواندنِ حروف' تا آن اندازه او را به همریخت که خودش هم نمیفهمید. رو کرد به مادرش. «اُکاسان، معنی اون حروف چیه؟»
زنی که کنارش نشسته بود، آهی از سر استیصال کشید. مشخص بود که در دورهٔ خودش زیبایی فوقالعادهای داشت. هنوز هم جذاب بود، اما صورت جوانش شروع کرده بود به منعکس کردن مصائبی که در زندگی از سر گذرانده بود. موهایِ کلفت و تیرهاش را پشتِ سرش در بافتی که دائم میخواست باز شود، جمع کرده بود. چشمهای خاکستری ملایمش به پایین دوختهشده بودند. نمیخواست با نگاهِ خیرهٔ دخترش مواجه شود.»
حجم
۴۳۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۴۳۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
نظرات کاربران
اصل کتاب من به زبان اصلی خواندم، اصلا مترجم آن حس و حال نتوانسته بود دربیاورد. ترجمه خیلی ضعیف است. علاوه بر این برابرنهادهای خوبی انتخاب نشده بود.