دانلود و خرید کتاب صوتی پیراهنی بر آب
معرفی کتاب صوتی پیراهنی بر آب
کتاب صوتی پیراهنی بر آب نوشتهٔ لیلا باقری است. نگین خواجه نصیر گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و آوانامه آن را منتشر کرده است. این اثر صوتی حاوی یک رمان ایرانی خیالی است.
درباره کتاب صوتی پیراهنی بر آب
کتاب صوتی پیراهنی بر آب، رمانی ایرانی و سرشار از باورها، آداب، قصهها و شخصیتهایی برگرفته از فضای ایرانی است؛ گرچه مخاطب با رمانی به سبک امروزی مواجه است، با پیشرفت داستان به گذشتههای دور خود پیوند میخورد. در این رمان با شهری زیرزمینی، آیینهای فتوت مشاغل، عروس قنات و موجودات خیالی و باستانی ایرانی چون شاهباز، موسیقار، هوبرۀ آتشینبال، درخت تیغال و... روبهرو هستید که شما را به درون تخیل ناب ایرانی میبرند. این رمان خیالانگیز، روایت بخشی از زندگی «پری» است که همراه با مادرش زندگی می کند و ناخواسته وارد ماجراهایی عجیب میشود؛ وارد دنیایی که برایش غریب است. پری با آدمهای تازه آشنا و مجبور میشود خانهای مختلفی را پشت سر بگذارد و بهسمت سرنوشت نامعلومش برود.
از جمله نکات مثبت رمان صوتی پیراهنی بر آب نگاه ویژۀ نویسنده به افسانهها و باورهای بومی است که رمان را کاملاً از تقلید نمونههای خارجی دور و تلاشش را برای آفرینش فانتزی ایرانی آشکار میکند. مخاطب در این رمان صوتی، بارها با صحنههایی خارقالعاده غافلگیر میشود.
شنیدن کتاب صوتی پیراهنی بر آب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی پیراهنی بر آب
«پری غبار آغشته به بوی ماندگی را با نفس عمیقی فرومیدهد و با لذت زل میزند به سقف. «الآن تو اسیر موهای منی یا موهای من اسیر تو؟» آزاد سیگاری از جیبش درمیآورد و آتش میزند. حلقههای دود را به هوا میفرستد تا ذرهها را در میان بگیرند و در هم بپیچند. «زندانبانی که همهش باید مواظب اسیرش باشه کم از زندانی نداره.» پری بلند میخندد. «خب کی زندانبانه، کی زندانی؟» آزاد چشمهایش را میبندد و دود را با سروصدا، کشدار و طولانی, بیرون میدهد. لبخندی مینشیند در چشمهایش که دوباره زل زدهاند به موها. پری کمی سرش را میچرخاند سمت آزاد تا بتواند لبهای برجسته و تهریش زبر و مشکی او را تماشا کند. «کلی بطری آب جمع کردهم برات... دوستات که وقت کار باهاشون حرف میزنی. امروز چند تا جمع کردهای از سطل زبالهها؟» آزاد با انگشت عددهایی را در هوا جمع میزند. «۲۵۰۰ تا... تانکر سهمیۀ آب دیروز نیومد توی محله, وگرنه که پنجهزارتایی جمع میکردم. در عوض، تعداد درصورتیها بیشتر از درآبیها بود. دخترا پرچمشون بالاست.» پری سرخوش میخندد. «خیلی بامزهس که با بطریها رفیق میشی.» آزاد آهی میکشد و لبش را میجود. پری از گوشۀ چشم وراندازش میکند. «چیزی شده؟» آزاد فیلتر سیگار را مثل تیله پرت میکند کنج دیوار، کنار دریچۀ بادگیر, و چشم میدوزد به سقف. «پریروز توی سولۀ روبازِ پایین میدون واسه یه خانومه خونه درست میکردم. تشنه بودم و قمقمهم خالی بود. پول نداشتم آب بخرم. خانومه هم پول نداشت که پیشپیش مزدم رو بده. زبون کوچیکهم چسبیده بود ته حلقم. از خونه فقط مونده بود کف رو بزنم. دراز کشیدم زیر چاردیواری. سقف و دیوارها همه از بطری آب بود, همه خشک. هرچی نگاه کردم هیچ کدومشون حتی یه قطره آب نداشتن. انگار هیچوقت توی خودشون آبی نداشتهن. چند دقیقهای دونهبهدونه همه رو گشتم. میخواستم فقط یه قطره پیدا کنم محض اینکه یه قطره پیدا کرده باشم. هیچیبههیچی... یهو کاتر رو کشیدم به جون بطریهای سقف و شکمشون رو پاره کردم!» چشمهای پری گرد میشود و میگوید: «رفیقات...!» و سرش را بیهوا تند میچرخاند سمت آزاد و «آی...» بلندی میگوید از سرِ درد. آزاد از ننو پایین میپرد و بافتۀ موها را باز میکند و برای عذرخواهی پنجهاش را میبرد لای موها و تندتند تکان میدهد تا درد ریشهها کم شود.»
زمان
۸ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۶۹۸٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۸ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۶۹۸٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
خیلی معمولی بود واسه بچه ها خوبه