دانلود و خرید کتاب خوکچه بادنما احمد آرام
تصویر جلد کتاب خوکچه بادنما

کتاب خوکچه بادنما

نویسنده:احمد آرام
انتشارات:نشر نیماژ
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خوکچه بادنما

کتاب خوکچه بادنما نوشتهٔ احمد آرام است. نشر نیماژ این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یک مجموعه داستان را در بر گرفته است که در آن‌ها نوعی طنز سیاه ریشه دوانده است؛ طنزی که پل بین خیال و واقعیت را مستحکم نگه می‌دارد و مخاطب را هم شگفت‌زده می‌کند و هم نوعی ترس شیرین در دلش می‌اندازد.

درباره کتاب خوکچه بادنما

کتاب خوکچه بادنما ۵ داستان از احمد آرام را در بر دارد که عبارتند از «حفره»، «آن سه نفر»، «خوکچه‌ٔ باد‌نما»، «خانه‌ٔ اِچو» و «لطفاً منو نکُش، سُندُل».

در «خوکچه‌ی بادنما» از پسِ هر داستان ارتعاشات نهادینه‌شده‌ای بیرون می‌زند که آدم‌های داستان را از عمق بالا می‌کشد تا جراحت‌های زمانه بر پیکرهای شناورشان ملموس و باورپذیر شود. احمد آرام در این مجموعه‌داستان کوشیده است هیجان‌ها، قیل‌وقال‌ها و اضطراب درون داستان‌ها را در جغرافیای جادویی خود، هم‌جوار با عشق‌های شوربخت و نفرین‌های پراکندهٔ بومی به تصویر بکشد. این مجموعه‌داستان را می‌توان ادامهٔ تجربه‌های موفق این نویسندهٔ ایرانی در زمینهٔ نوشتن داستان کوتاه دانست. گفته می‌شود که او جاه‌طلبی همیشگی خود در ارائهٔ پرداخت‌های دورازذهن از ایده‌های عجیب را در این مجموعه به حد اعلا رسانده است.

خواندن کتاب خوکچه بادنما را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره احمد آرام

احمد آرام در سال ۱۳۳۰ در بوشهر به دنیا آمد. او فعالیت هنری‌اش را از ۱۶سالگی آغاز کرد و در ۱۸سالگی اولین داستانش را در مجله‌­ فردوسی منتشر کرد. این نویسنده فارغ التحصیل رشتهٔ هنرهای نمایشی است؛ همچنین در زمینهٔ تئاتر نیز کار می‌کند. او کار تئاتر را در سال ۱۳۴۹ و با نمایشنامهٔ «سقوط» آغاز کرد و در سال ۱۳۵۰ به تهران مهاجرت کرد. اولین کتاب او در سال ۱۳۷۹ به نام «غریبه‌ای در بخار نمک» در شیراز منتشر شد. این کتاب برندهٔ لوح‌ تقدیر از نخستین‌ دوره‌ٔ جایزهٔ ادبی‌ یلدا در سال ۱۳۸۰ و بهترین‌ مجموعه‌‌داستان‌ سال‌ در سومین‌ دورهٔ جشن‌ فرهنگ‌ فارس‌ (۱۳۸۰) شد.

احمد آرام نویسنده‌ای صاحب‌سبک است که تاکنون موفق به دریافت جوایز ادبی گوناگونی شده است. او به‌دلیل تولدش در بوشهر و زندگی در بوشهر و شیراز، تسلطی قوی بر فرهنگ خطهٔ جنوبی ایران دارد و به‌همین‌واسطه توانسته است شکل‌هایی تازه و نوآورانه از روایت و تصویرسازی را در آثار خود وارد کند. علاوه بر این، او در زمینهٔ تدریس فیزیک و ریاضی نیز فعال بوده. در همان ایام متوجه شد که درس‌های تجربی به‌صورت نظری و بدون فعالیت آزمایشگاهی تدریس می‌شوند. بنابراین برای اینکه این خلأ آموزشی را از میان بردارد و مسیر تحصیل را برای دانش‌آموزان هموارتر کند، کتابی با عنوان «هدیه سال نو؛ مجموعه تجربیات فیزیکی و شیمیایی» منتشر کرد. این کتاب نخستین کتاب آموزشی در کارهای آزمایشگاهی شامل آزمایش‌های فیزیک و شیمی است.

از میان کتاب‌های دیگر او می‌توان به «همین حالا داشتم می‌گفتم» (نشر چشمه)، «سگی در خانه یک آنارشیست دست دوم» (نشر پیدایش)، «خوکچه بادنما» و «بیدار نشدن در ساعت نمی‌دانم چند» (نشر نیماژ) اشاره کرد. 

بخش‌هایی از کتاب خوکچه بادنما

«زمین پیش رویمان هموار نبود تا او بتواند تندتر راه برود. این قسمت شهر روی بلندی‌جا قرار داشت و گاه تپه‌های ناموزونِ اطراف آن باعث اختلاف سطح می‌شدند و همین کارِ او را مشکل می‌کرد؛ زیرا وقتی زور زیادی می‌زد به زانوهاش تَق‌وتُوق‌شان را درمی‌آورد. گاهی مجبور می‌شد کمی بایستد و به دیوار تکیه دهد. در تمام این حالت‌هایی که او را ناتوان نشان می‌داد غیرممکن بود ازم غافل بشود و مچ دستم را ول کند چون می‌دانست که مثل فشنگ از دستش درمی‌رفتم. به پس‌کوچه‌های هموار که می‌رسید دوباره جان می‌گرفت، می‌دوید و مرا هم مثل کیسه‌ای پر از ارزن، بین زمین و آسمان، با خود می‌برد. گاه که وارد پس‌کوچه‌های ناهموار می‌شدیم، خانه‌ها مانند الّاکلنگ بالا و پایین می‌رفتند. از کنار لبهٔ هر پشت‌بامی که رد می‌شدیم چند نفر را بالایشان می‌دیدیم که یا راه می‌رفتند، یا به آسمان نگاه می‌کردند، و یا در نهایت همه‌شان با هم سوت‌های گوش‌خراش می‌زدند. آن‌ها هم مثل بابام کفترباز بودند ولی هیچ‌وقت با هم سلام‌علیک نمی‌کردند. همهٔ کفتربازها شب که می‌شد، یا روی زمین یا توی هوا، کفترهای همدیگر را می‌دزدیدند، یا گربه‌های شرور را دزدکی می‌انداختند توی کُلّهٔ کفتر رقیب. همهٔ آن‌ها نسبت به هم قسی‌القلب بودند و گربه‌های تربیت‌شده‌شان را از چشم هم پنهان نگه می‌داشتند تا وقتی که همه‌جا تاریک می‌شد. تا یادم می‌آید همیشه بینشان یک کینهٔ ابدی برقرار بود. بابام اغلب شب‌ها با چماقش کنار کُلّهٔ کفتری که بالای پشت‌بام بود می‌خوابید. قفسی داشت گُنده و پر از بغوبغو. او چهار چماق داشت که در چهارگوشهٔ تُشکش قایم کرده بود؛ به هر سمتی که می‌چرخید می‌توانست یکی از چماق‌ها را از غلاف بیرون بکشد. آن‌قدر که از کفترهاش مواظبت می‌کرد، به بچه‌هاش نمی‌رسید. او اگر دستش می‌رفت شب‌ها کفترهاش را زیر پشه‌بند می‌خواباند تا از نیش پشه‌ها در امان بمانند. همهٔ کفتربازها از این نظر به هم شباهت داشتند. گاهی شب‌های تابستان از آن جایی که خوابیده بودم صدای سرفه‌های خشک و کوتاهش را می‌شنیدم. صدای غلت‌زدنش روی تُشک طوری بود که انگار کسی داشت گونی‌های پارهٔ سنگ را جابه‌جا می‌کرد؛ از بس استخوان‌هاش با صدای بلند تَرق‌وتُروق می‌کردند؛ اگر غریبه‌ای توی خانه بود فکر می‌کرد او از سر عمد دارد استخوان‌های بدنش را می‌شکند! اغلب می‌دیدم که تا صبح چند بار بلند می‌شد و به کفترها سر می‌زد. همیشه عادت داشت نیمه‌های شب بلند شود و به آسمان نگاه کند، می‌خواست کفترهای گم‌شده را پیدا کند. آن‌وقت یکی از کفترهای زبلش را به پرواز درمی‌آورد تا کفترهای گم‌شده را بکشاند روی پشت‌بام.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۹۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۹۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۷۰%
تومان