کتاب روی شانه های شب
معرفی کتاب روی شانه های شب
کتاب روی شانه های شب نوشتهٔ مهدی سجودی مقدم است. انتشارات مهراندیش این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر دومین کتاب از مجموعهٔ «کتابهای کوچک عشق و خوشبختی» است.
درباره کتاب روی شانه های شب
کتاب مصورِ روی شانه های شب را برشی لطیف و عاشقانه از زندگی و داستانی که با اندکی تفاوت چهبسا میتواند در زندگی بسیاری از انسانها اتفاق بیفتد، توصیف کردهاند.
مهدی سجودی مقدم کتابش را تغزلی نرم و لطیف که در شبشعرِ جانهای سرمست و شیدا معنی میشود و مهتابیترین شبهای شور و وفاداری را تعریف میکند، توصیف کرده است. او همچنین میگوید قصهٔ این کتاب، بسیار ساده و بدون پیچوخمهای بعضی داستانها و زندگیها است؛ همان چیزی است که میتواند در قاب یک زندگی معمولی اتفاق بیفتد و رنگِ دلنشین واقعیت بگیرد.
کتاب حاضر ترکیبی از نثر و شعر است و قصهٔ آن را یک راوی اولشخص روایت میکند.
خواندن کتاب روی شانه های شب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد میکنیم.
درباره مهدی سجودی مقدم
مهدی سجودی مقدم در سال ۱۳۴۰ به دنیا آمد. این نویسنده، مترجم و ویراستار دانشآموختهٔ رشتهٔ ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران است.
بخشی از کتابهایی که سجودی مقدم ترجمه کرده است، عبارتاند از: شور عشق، دفترچۀخاطرات؛ عشق آهسته میآید؛ بلندیهای بادگیر؛ زنبق دشت؛ کتابخوان؛ خنده در تاریکی؛ لطفاً مراقب مامان باشید؛ گتسبی بزرگ؛ دورشده؛ مکبث؛ شاه لیر؛ ۴۵ عنوان کتابهای کمکِ پریان.
بخشی از کتابهایی که سجودی مقدم نوشته است نیز عبارتاند از: چشم در برابر چشم؛ فصلِ سبزِ رُستن؛ یکعالمه حرف برای تو؛ تفألی نو بر غزلیات حافظ شیراز، رودررو با لسانالغیب؛ روی شانه های شب؛ نجوای نگاه (مجموعه شعر) و زیر پلکهای عشق (مجموعه شعر).
بخشهایی از کتاب روی شانه های شب
«و بازهم ترانه بود که روی دستنویسِ خوشخطی، لای دفتر یادداشت روزانهاش، نشسته بود:
«چه میشد که از همان روز اول تو را میدیدم، همان روز که تازه میخواستند دفتر آدمها را بنویسند و رزق و روزی و تقدیر هرکس را معلوم کنند. ترانهٔ تو همان بارانِ بیدریغ است که گوشِ دل آدم را تروتازه میکند، به دانههای خشکیده جان میدهد و هزارهزار نغمهٔ پرجوشوخروش را میرویاند.»
تندبادی میتکانَد قامتِ پرسان و حیران مرا
گردبادی میبرد جان مرا تا ناکجاآباد یأس
بوفِ سرگردان شب در پیچوواپیچِ دلم آواز میخواند
دامنِ شوق بهاران ازچهرو سرسبز نیست؟
ابرهای پر ز باران را چرا بارانِ خوش در ابر نیست؟
آسمان بیکران قلب من آخر چرا در صبر نیست؟»
***
«ترانه بیش از آنکه ترانه باشد، بهانه بود؛ و دل من تشنهٔ هزارهزار ترانه و بهانهٔ خوشلحن و خوشآوا. دستهای آرامِ کلماتش پستیوبلندیهای جانم را نوازش میدادند و جرعههای شراب شور و سرمستیاش کام تشنهٔ انتظار و التهابم را سیراب میکردند.
خوبترین کلمات دلنواز مهر و محبت بر یادداشت گشودهٔ خیالم جان میگرفتند، و شیواترین الفبای نانوشتهٔ همدلی و همراهی شعور مغموم و آرامم را هجی میکردند. یک جفت چشم عاشقِ دانا مرا میپائید.
چشم میدوزی به تغییری که میآید ز راه
میبرد اندیشههای کهنه را در قصهها
زندگی پیمانهٔ شوریدگی
زندگی یکسر ترانه، بیبهانه، زندگی
حرفهای دستِ تو بِکرند و ناز
جذبههای چشم تو غلتان ز راز»
حجم
۳۶۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۳۶۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه