کتاب لطفا مراقب مامان باشین
معرفی کتاب لطفا مراقب مامان باشین
لطفا مراقب مامان باشین رمانی از نویسنده کرهای، کیونگ سوک شین، است که با ترجمه مهدی سجودی مقدم میخوانید. این اثر در اولین سال انتشار، بیش از ۱.۵ میلیون نسخه در کرهٔ جنوبیِ دهمیلیونی فروخت. بعدها بیش از دو میلیون نسخه از کتاب در ۲۰ کشور دنیا به فروش رسید. کیونگ سوک شین جایزهٔ بهترین اثر آسیا به زبان انگلیسی را با این کتاب، تصاحب کرد.
درباره کتاب لطفا مراقب مامان باشین
لطفاً مراقب مامان باشین داستان مادر شصتونهسالهای است که در ایستگاه مترو جا میماند و گم میشود. هرکدام از اعضای خانواده در تلاش برای یافتنِ مادر خود خاطراتش را با او به یاد میآورد و به حقایق و اسراری از زندگی مادر و همچنین غفلتهای کوچک و بزرگ خود در قبال مادر پی میبرد. استفاده از زاویهدیدهای مختلف، بیان واقعیتهایی که میتواند در زندگی بسیاری از انسانها وجود داشته باشد و فضای عاطفی داستان، به آن لطف و جذابیتی مضاعف بخشیده است.
لطفاً مراقب مامان باشین خواننده را به فکر وامیدارد، وظایف فراموششدهٔ خانوادهها را در قبال مادران یادآوری میکند و تعریف و جایگاه تازهای از وجود نازنین مادران خلق میکند.
خواندن کتاب لطفاً مراقب مامان باشین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوست داران رمان های عاطفی و اخلاقی مخاطبان این کتاباند.
درباره کیونگ سوک شین
کیونگ سوک شین، که در ۱۲ ژانویه ۱۹۶۳ در خانوادهای فقیر و در روستایی دورافتاده به دنیا آمد، نویسندهٔ مشهور کرهٔ جنوبی و صاحب رمانهای پرفروش و تحسینبرانگیز است. جایزهٔ ادبی مانهای، جایزهٔ بهترین اثر انگلیسیزبانِ آسیا، جایزهٔ ادبی دنگ این، جایزهٔ ادبی یی سانگ، جایزهٔ ادبی اُ یونگ سو و جایزهٔ ویژهٔ کشور فرانسه بخشی از جوایز برجستهای است که بهپاس آثار ماندگار کیونگ سوک شین نصیب او گردیده است. توجه به واقعیات ملموس زندگی و زبان قدرتمند عاطفی از ویژگیهای بارزیست که میتوان در رمانهای سوک شین مشاهده نمود.
درباره مهدی سجودی مقدم
مهدی سجودی مقدم متولد ۱۳۴۰، تهران، فارغالتحصیل ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران است. گتسبی بزرگ، بلندیهای بادگیر، زنبقِ دشت، کتابخوان، خنده در تاریکی، دفترچهٔ خاطرات، عشق آهسته میآید و کتابهای کمک پریان ازجمله کتابهای ترجمه شدهٔ او هستند.
همچنین کتابهای چشم در برابر چشم، فصلِ سبز رستن، یکعالمه حرف برای تو و روی شانههای شب از آثار خود سجودی مقدم هستند.
سجودی مجموعهای از کتابها درزمینهٔ تاریخ، روانشناسی و ادبیات را نیز ویراستاری کرده است.
بخشی از کتاب لطفاً مراقب مامان باشین
یک هفته است که مامان گم شده.
خانواده جمع شدهاند در خانهٔ برادر بزرگترت، هیونگ چول، نظراتشان را رویهم میریزند. تصمیم میگیرید آگهی درست کنید و در آخرین جاهایی که مادر رفته، پخش کنید. اولین چیزی که باید انجام داد، هرکسی هم در آن اتفاقنظر دارد، این است که متن آگهی تهیه شود. البته آگهی یک اقدام مرسومِ قدیمی در گرفتاریهایی ازایندست است. اما معمولاً خانوادهٔ یک شخص گمشده اقدامات کمی را میتوانند انجام بدهند؛ حتی وقتی شخص گمشده کسی نباشد جز مادرتان. همهٔ کاری که میتوانید انجام دهید این است که گمشدنش را گزارش کنید، منطقه را بگردید و از رهگذرها بپرسید که آیا کسی را شبیه او دیدهاند یا نه. برادر کوچکترت، که یک لباسفروشیِ آنلاین دارد، میگوید که چیزهایی دربارهٔ گمشدن مادرت در نِت' پُست کرده، شرح داده که کجا گم شده؛ عکسش را گذاشته و از مردم خواسته اگر کسی او را دیده، با خانواده تماس بگیرد. تو میخواهی جاهایی را که حدس میزنی رفته باشد، دنبالش بگردی، اما تو که میدانی او چطور است: تنهایی نمیتواند در این شهر جایی برود. هیونگ چول نوشتن آگهی را به عهدهٔ تو میگذارد، چونکه تو کارت نوشتن است. شرمنده میشوی، انگار داری کاری را انجام میدهی که از عهدهاش برنمیآیی. مطمئن نیستی که نوشتهات چقدر میتواند در پیدا کردن مادر مؤثر باشد.
وقتی تاریخ تولد مامان را مینویسی ۲۴ ژوئیه، ۱۹۳۸، پدرت آن را تصحیح میکند، میگوید که او در ۱۹۳۶ دنیا آمده. ثبت رسمی میگوید که در ۱۹۳۸ متولد شده، اما ظاهراً در ۱۹۳۶ متولد شده. اولین بار است که چنین چیزی را میشنوی. پدرت میگوید آنوقتها همه این کار را میکردند. چراکه خیلی از بچهها بیشتر از همان سهماههٔ اول تولدشان دوام نمیآوردند، مردم تا زمانی که ثبت رسمی شوند، چند سالی همانطور سر میکردند. بعد وقتی میخواستی ازنو بهجای «۳۸» بنویسی «۳۶»، هیونگ چول میگوید که باید بنویسی ۱۹۳۸، چونکه تاریخ رسمی همان است. تو فکر نمیکنی وقتی داری فقط یک آگهی خانگی درست میکنی، چنین دقتی ضروری باشد و مثل آن نیست که در یک ادارهٔ دولتی باشی. اما از سرِ حرفشنوی مینویسی «۳۸»، درحالیکه هنوز تردید داری ۲۴ ژوئیه هم حتی تاریخ تولد واقعی باشد.
چند سال پیش مادر گفت: «ما مجبور نیستیم تولدم رو جداگانه جشن بگیریم.» تولد بابا یک ماه قبل از تولد مامان است. تو و خواهربرادرهایت معمولاً برای تولدها و مراسم دیگر میرفتید به خانهٔ پدرومادرتان در چونگاپ۱. درمجموع اعضای درجهاول خانواده بیستودو نفر میشدید. مامان این را دوست داشت وقتیکه همهٔ بچهها و نوهها جمع میشدند و توی خانه سروصدا راه میانداختند. از چند روز قبل که بچهها برسند، مامان باید کیمچیِ۲ تازه درست میکرد، میرفت فروشگاه تا گوشت گوساله بخرد، و مسواک و خمیردندان اضافه ذخیره کند. روغن کنجد و دانههای بوداده و خام کنجد و پریلا را توی هم میریخت، و بهاینترتیب میتوانست به هرکدام از بچهها، موقع رفتن، یک کوزه از آن بدهد. درحالیکه منتظر بود تا خانواده برسند، بهوضوح در جنبوجوش بود، وقتی با همسایهها و آشنایان حرف میزد، حرفها و رفتارهایش غرور و مباهاتش را آشکار میکرد. مامان بطریهایی در اندازههای مختلف را به فصلش از آبآلو یا توتفرنگی وحشی پر میکرد و در انبار نگه میداشت. کوزههای مامان که خیال داشت بفرستد برای فامیل' در شهر، تا لبِلب پر بودند از ماهی شوریدهٔ قرمهشدهٔ کوچک یا پورهٔ ماهیکولی یا گوشت صدفِ قرمهشده. وقتی شنید که پیاز برای سلامتی آدم خوب است، آب پیاز هم میگرفت، و قبل از رسیدن زمستان هم آب کدوتنبل را با شیرینبیان دم میکرد. خانهٔ مادرت مثل یک کارخانه بود؛ انواع سسها و پورهٔ حبوبات و سبوس برنج را درست میکرد، و مصرف یک سال خانواده را تدارک میدید. ازآنجاییکه بچهها بهندرت میرفتند به چونگاپ، این مامان و بابا بودند که میآمدند به سئول. و تولد هرکدامشان را با شام در بیرون جشن میگرفتید. البته مامان میگفت: «جشن تولد منو با جشن تولد پدرتون بگیرید.» میگفت از آنجاییکه تولد هردوی آنها توی تابستان داغ است، و ضمناً فقط دو روز بعدش مراسم آباواجدادی۳ دارند، جشن تولد جداگانه برایشان گرفتن زحمتی برای آنها خواهد بود. اوایل' خانواده از پذیرش چنین چیزی امتناع میکرد، اما موقعی که با اصرار مامان روبهرو شدند، و مامان از آمدن به شهر هم خودداری کرد، چندتایی از شما رفتید خانهاش که با او جشن بگیرید. بعد همگی شروع کردید به اینکه هدیهٔ تولد مامان را در روز تولد بابا به او بدهید. و سرانجام، بهطور کامل، روز تولد واقعیِ مامان کنار گذاشته شد. مامان، که خودش دوست داشت برای هرکسی در خانواده جوراب بخرد، توی کمدش یک عالمه جوراب داشت که بچههایش دیگر نمیبردند و همینطور هم اضافه میشد.
نام: پارک سوـ نیو.
تاریخ تولد: ۲۴ ژوئیه ۱۹۳۸ (۶۹ ساله).
حجم
۲۶۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۶۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
نظرات کاربران
دید منو نسبت به زندگی عوض کرد همیشه حواسمون نیست که چقدر اطرافیانمون توی سختی هستن
چقدر با احساس و جذاب نوشته شده بود و مادرانه. کلی سر این کتاب اشک ریختم اما حس خوبی داشت. به تصویر کشیدن یک مادر تو این داستان عالی بود
روایت یک مادر عزیز که با گم شدنش توانست وجودش را یادآور شود. داستانی بسیار لطیف و زیبا که وادارم کرد به زیبایی های کوچک زندگی ، فداکاریهای پدران و مادران ، محدود بودن زمان برای تشکر و قدردانی و
خیلی عالی بود، دوسش داشتم . پیشنهاد میکنم
زیادی غم انگیز بود. متن کتاب طوری هست که اولش سخت میفهمی از زبان کی داره روایت میشه. اما کم کم عادت میکنی و برات دلنشین میشه. کلا کتابی نیست که پیشنهاد کنم.
کتاب بسیار دوست داشتنی با زبان گیرا و صمیمی. در این کتاب داستان خانواده ای رو دنبال میکنیم که مادرشون گم شده. در ادامه هر عضو خانواده احساسات و عواطف خودش رو بیان میکنه و وجهه های شخصیت تک تک اعضای خانواده