کتاب قوی سفید (۱۱ افسانه از آسیای میانه)
معرفی کتاب قوی سفید (۱۱ افسانه از آسیای میانه)
کتاب قوی سفید (۱۱ افسانه از آسیای میانه) نوشتۀ فتحالله دیدهبان است. نشر افق این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این کتاب، حاوی افسانههایی از مردم دنیاست.
درباره کتاب قوی سفید (۱۱ افسانه از آسیای میانه)
کتاب قوی سفید (۱۱ افسانه از آسیای میانه) روایتگر ۱۱ افسانه از این منطقه است. هر یک از این افسانهها به یکی از کشورها تعلق دارد. نویسنده از زبان خود به روایت این افسانهها پرداخته است.
اما افسانه چیست؟
افسانه که در زبان پارسی میانه به آن afsân گفتهاند، بهمعنای داستانی خیالی است که در زمانهای گذشته، میان مردمان، جاری و رایج بوده باشد. این داستانها ممکن است دربارۀ یک واقعیت، یک شخص و یا مکان واقعی باشند. افسانهها اغلب، ضمن سرگرم کردن شنوندۀ خود، به او درسهای اخلاقی هم میدهند. به عبارت دیگر، افسانه تلاشی برای بیان واقعیتهای پیرامونی با امور فراطبیعی است.
یکی از قدیمیترین گونههای افسانههای شفاهی، افسانههای تمثیلی هستند. این گونه از افسانهها به شرح ماجراهایی میان حیوانات، شخصیتها، انسانها، گیاهان و موجودات بیجان میپردازند. در اینگونه از افسانههای تمثیلی، حیوانات نقشی اساسی دارند.
خواندن کتاب قوی سفید (۱۱ افسانه از آسیای میانه) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به نوجوانانی که به ادبیات داستانی کهن جهان علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قوی سفید (۱۱ افسانه از آسیای میانه)
«نمیدانم قصهای که برای شما تعریف میکنم به همین صورت بوده است یا نه، اما من آن را همانطور که شنیدهام، برایتان نقل میکنم.
روزی روزگاری مردی با پسر کوچکش در روستایی زندگی میکرد.
سالها گذشت، پسر به سن نوجوانی رسید و در هر کاری به پدرش کمک میکرد. روزی پدر به او گفت: «پسرم! میبینم که خوب از عهدهی کارها برمیآیی. روزها پشت سر هم میگذرند، جوانها پیر میشوند و پیرها هم ضعیف و ناتوان. تو هم بهزودی مردی خواهی شد و خانه و کاشانه و زن و فرزندی خواهی داشت اما پدرت سه نصیحت به تو میکند؛ همیشه آنها را به یاد داشته باش! اول اینکه کاری کن در هر روستا، خانهای داشته باشی، دوم آنکه هر روز چکمهی نو بپوشی و سوم، طوری زندگی کن که همهی مردم به تو احترم بگذارند.»
پسر با تعجب پرسید: «نمیفهمم پدر! چهکار باید بکنم که در هر روستا خانهای داشته باشم؟! مگر میتوانم هر روز چکمهی نو بپوشم؟! و چهطور باید زندگی کنم که همهی مردم به من احترام بگذارند؟»
پدر لبخندی زد و گفت: «نگران نباش! چندان هم سخت نیست. اول اینکه، اگر خواستی در هر روستا خانهای داشته باشی، باید در آنجا دوستی صمیمی و وفادار برای خودت پیدا کنی. دوم اینکه از شب قبل چکمههایت را خوب بشوی و تمیز کن تا هر روز چکمههای نو بپوشی و سوم، اگر هر روز قبل از همه، از خواب بیدار شوی و به سر کار بروی، مردم به تو احترام خواهند گذاشت.»»
حجم
۴۷۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۵
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
حجم
۴۷۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۵
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
نظرات کاربران
برا ده سال به بالا
نسخه چاویش رو خوندم. قشنگه و ارزش مطالعه داره.