کتاب هوای تازه
معرفی کتاب هوای تازه
کتاب هوای تازه مجموعه اشعاری است از احمد شاملو، شاعر نوگرای معاصر ایران، که به الف. بامداد تخلص میکرد. اشعار این کتاب که یکی از غنیترین مجموعههای شعری او است، در قالب شعر سپید سروده شدهاند.
درباره کتاب هوای تازه
کتاب هوای تاره تعداد زیادی از مشهورترین اشعار احمد شاملو را در خود جای داده است: اشعاری چون: پریا (شعر فولکلور)، زخم قلب آبایی، مرگ نازلی، مرغ باران، سرگذشت، مه، بودن، و نمیرقصانمت چون دود… شعرهای زیبایی که به زیبایی در صفحه ادبیات معاصر ایران حک شدهاند و تاریخ را در دل خود دارند. به عنوان نمونه میتوان به «شعر گم شده» اشاره کرد که در سال ۱۳۳۳ در زندان قصر سروده شده است:
موجی شکسته میرسد از دور و من عبوس
با پنجههای درد بر او دست میزنم.
تا صبح زیرِ پنجرهی کورِ آهنین
بیدار مینشینم و میکاوم آسمان
در راههای گمشده، لبهای بیسرود
ای شعرِ ناسروده! کجا گیرمات نشان؟
کتاب هوای تازه، به نوعی معرفی شعر سپید است. شاملو با سرودن این مجموعه، که برای اولین بار در سال ۱۳۳۶ منتشر شد، به دفاع از شعر سپید برخاست. او به سبب رویکرد ادبی و نگاهی به ادبیات و تاریخ ادبیات فارسی داشت، همواره منتقدان و هواداران سرسختی نیز داشت. او در سال ۱۳۲۶ بعد از ملاقاتی که با نیما داشت، به سرودن شعر نیمایی رو آورد اما کمی بعد، وزن را رها کرد و شعر سپید را بنیان نهاد.
کتاب هوای تازه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن شعر سپید لذت میبرید، کتاب هوای تازه میتواند به شما لذتی عمیق هدیه کند.
درباره احمد شاملو
احمد شاملو متولد ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در تهران است. شاملو متخلص به الف. بامداد و الف. صبح، شاعر، فیلمساز، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود. شهرت او در ایران به سبب بنیان گذاشتن یک نوع قالب شعری به نام شعر سپید است. او علاوه بر سرودن شعر به کار ترجمه نیز مشغول بود. بسیاری از شعرهای شاملو به زبانهای سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده است.
احمد شاملو بعد از تحمل یک دوره طولانی بیماری در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۷۹ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب هوای تازه
سرچشمه:
«در تاریکی چشمانات را جُستم
در تاریکی چشمهایت را یافتم
و شبام پُر ستاره شد.
تو را صدا کردم
در تاریکترینِ شبها دلام صدایت کرد
و تو با طنینِ صدایم به سوی من آمدی.
با دستهایت برای دستهایم آواز خواندی
برای چشمهایم با چشمهایت
برای لبهایم با لبهایت
با تنات برای تنام آواز خواندی.
من با چشمها و لبهایت
اُنس گرفتم
با تنات انس گرفتم،
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهوارهی کودکی خویش به خواب رفتم
و لبخندِ آن زمانیام را
بازیافتم.
در من شک لانه کرده بود.
دستهای تو چون چشمهیی به سوی من جاری شد
و من تازه شدم من یقین کردم
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهوارهی سالهای نخستین به خواب رفتم؛
در دامانات که گهوارهی رؤیاهایم بود...»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه