کتاب معنای زندگی
معرفی کتاب معنای زندگی
کتاب معنای زندگی نوشتهٔ آلن دوباتن و ترجمهٔ بامداد صالحی و ویراستهٔ علی معتمدی است و نشر رخداد کویر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب معنای زندگی
در این کتاب با بررسی طیفی از انتخابها توضیح داده میشود که کجای زندگی میتواند برای هر کدام از ما معنادار باشد. این طیف شامل این هشت حوزه میشود: عشق، خانواده، کار، دوستی، فرهنگ، سیاست، طبیعت و فلسفه. هر کدام از این حوزهها در بطن خود معنادار هستند. منبع معنا باید سمتوسو را برای ما مشخص کند، کمکمان کند اولویتهای خودمان را بیابیم و هر وقت وضعیتی را نمیخواهیم، راهحل جدیدی خلق کنیم.
برای اینکه زندگی برایمان معنای بیشتری پیدا کند لازم نیست حرکت افراطی خاصی بکنیم. زندگی ما همین الان هم از منظرهایی معنا دارد، منتها ما به این منظرها توجه نداریم یا قدر آنها را نمیدانیم. زندگی معنادار به یک مفهوم پیچیده و هدفی دستنیافتنی تبدیل شده است؛ وقتش است این پیچیدگیها را کنار بزنیم تا حضورش را در زندگی خود حس کنیم.
خواندن کتاب معنای زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار دوباتن و کسانی که به دنبال پیداکردن معنای زندگی خود هستند پیشنهاد میکنیم.
درباره آلن دوباتن
آلن دو باتن، نویسنده، فیلسوف و مجری تلویزیونِ ساکن بریتانیاست و دغدغهاش نوشتن درباره زندگی روزمره به شیوهای فلسفی است. او در تمام نوشتههایش میکوشد فلسفه را وارد زندگی عادی انسان کند.
آلن دوباتن نویسندهٔ فلسفی در سال ۱۹۶۹ در شهر زوریخ سوئیس به دنیا آمده است. او اکنون در لندن زندگی میکند و مشغول مدیریت در موسسهٔ خود یعنی مدرسهٔ زندگی است. این نویسنده اکنون بهعنوان نویسندهٔ فلسفهٔ روزانه شناخته میشود. او دربارهٔ موضوعاتی مینویسد که هرروزه همهٔ انسانها با آن دستوپنجه نرم میکنند. موضوعاتی مانند عشق، سفر، هنر، معماری و ادبیات. کتابهای آلن دوباتن تاکنون به بیشتر از سی زبان دنیا ازجمله فارسی ترجمهشدهاند.
دوباتن دوره دکتری فلسفه را در دانشگاهِ هاروارد آغاز کرد ولی برای نوشتن کتب فلسفی به زبان ساده، آن را نیمهکاره رها کرد. مهمترین کتابهای الن دوباتن، تسلی بخشیهای فلسفه و هنر سیر و سفرنام دارند.
اولین کتاب آلن دوباتن به نام جستارهایی در باب عشق، در سال ۱۹۹۳ زمانی که او ۲۴ سال داشت، منتشر شد. کتابی که خیلی زود در لیست کتابهای پر فروش قرار گرفت و بیش از دو میلیون نسخه از آن به فروش رفت.
آلن دوباتن مؤسس مدرسهای به نام مدرسهٔ زندگی است. او با این باور که فرزندان ما در مدرسه راه و روش زندگی کردن را نمیآموزند مدرسه زندگی را تأسیس کرد. دوباتن معتقد است این فقدان دانش باعث میشود کودکان در زندگی بالغانهشان با مشکلات زیادی مواجه شوند.
موضوعاتی که در مدرسه زندگی تدریس میشوند متنوعاند. اما همهٔ این آموزشها در راستای افزایش خودشناسی هستند. زیرا گردانندگان این مدرسه معتقدند تنها با خودشناسی است که میتوانیم زندگی برتر و رضایتبخشتری داشته باشیم. مجموعهٔ آموزشهای این مدرسه در شش دستهٔ کلی تقسیمبندی میشود. خودشناسی، ارتباطات (Relationships)، کار، آرامش، رفتارهای اجتماعی و فرهنگ و فراغت.
نویسندگان و فیلسوفان باتجربهای هم در این موسسه کار میکنند. نکتهٔ جالب این است که با توجه به تفاوتِ روشهای یادگیری، مدرسهٔ زندگی آلن دوباتن، آموزهها یا محصولاتش را به روشهای مختلفی، مانند کتاب، کارگاه، ویدیو، جلسهٔ روانکاوی و ... ارائه میکند.
آلن دوباتن تاکنون شانزده کتاب شبه داستانی منتشر کرده است. از میان این آثار، کتابهای جستارهایی در باب عشق، تسلی بخشیهای فلسفه، هنر سیر و سفر، اضطراب منزلت، دین برای خداناباوران، سیر عشق، هنر همچون درمان و تعدادی از کتابهای مدرسهٔ زندگی به فارسی ترجمهشدهاند و همهٔ آنها در فهرست پرفروشترین کتابهای بازار قرارگرفتهاند.
بخشی از کتاب معنای زندگی
برای اینکه بفهمیم چرا غالباً عشق را به معنای زندگی نزدیک میدانند، یک راهش این است که به مشکلاتِ تنها بودن نگاهی بیندازیم. غالباً حرفی از تنهایی نمیزنیم. فردی که کسی را برای در آغوش گرفتن ندارد احساس شرم میکند؛ آن که کسی را دارد شاید (تا حدّی در پس ذهنش) احساس گناه کند. اما درد تنهایی پیشامدی نیست که مایهٔ شرمساری و مختص یک نفر باشد. نباید احساس کنیم تنها کسی هستیم که تنهاییم. تنهایی، بیآنکه بدانیم، چشم ما را کاملاً به روی اهمیت بالای عشق باز میکند. کمتر کسی میتواند مانند آنهایی که از عشق بیبهرهاند دربارهٔ اهمیت عشق توضیح دهد. درک علت وجود این همه هیاهو در باب عشق دشوار است، تا اینکه و جز اینکه آدم، جایی در طول مسیر، ناخواسته دورهٔ تلخی را به تنهایی بگذراند. وقتی تنها هستیم، ممکن است اطرافیان سعی کنند با ما مهربان باشند؛ شاید ما را به جمع خود دعوت کنند و ابراز همدردی کنند، اما بسیار سخت است که بتوان حس مشروط بودنِ این علاقه و توجه را نادیده گرفت. ما میدانیم که نمیتوانیم هروقت خواستیم سراغ حتا خوشقلبترین رفقایمان برویم و نمیتوانیم هر تقاضایی از آنها بکنیم. غالباً برای تماس گرفتن یا خیلی دیروقت است یا خیلی زود. وقتی دلمان گرفته ممکن است حس کنیم بودن یا نبودنمان فرقی به حال کسی ندارد. با دوستان عادی نمیتوانیم هر چه را به ذهنمان میرسد راحت به زبان بیاوریم: بسیاری از چیزهایی که در ذهنمان میگذرد یا خیلی پیشپا افتاده است یا از هیجان زیاد ناشی میشود، و طبیعتاً کسی علاقهای به شنیدن آنها ندارد. دوستان و آشنایان طبعاً از ما انتظار دارند که دوستشان رفتار معقولی داشته باشد، پس عاقلانه نیست که این دید آنها را عوض کنیم.
به علاوه، در برخورد با دیگران باید مؤدبانه رفتار کنیم. هیچکس از خُلق تند یا رفتار وسواسی، عادتهای عجیب و غریب یا حرفهای طعنهآمیز خوشش نمیآید. به همین دلیل، نباید رفتار خودسرانهای داشته باشیم. برای داشتن یک رابطهٔ صمیمانه باید خودِ واقعیمان را اساساً اصلاح کنیم.
باید این را هم بپذیریم که بخش اعظمی از شخصیت ما را دیگران بهراحتی درک نخواهند کرد. برخی از عمیقترین نگرانیهای ما ممکن است برای بسیاری از افراد قابل درک نباشد و باعث دلزدگی یا ترس آنها شود. ممکن است بیشتر مردم حتا عین خیالشان هم نباشد. ژرفترین عقاید ما ممکن است برای بسیاری از افراد هیچ اهمیتی نداشته باشد. از این رو، باید تلاش کنیم تصاویر خوشایند اما سانسورشدهای را از خود در ذهن افراد ثبت کنیم.
عشق وعده میدهد که تمام این جنبههای زندگی مجردی را، که بهآرامی روح را ویران میکنند، اصلاح کند. با حضور یک عاشق، تقریباً هرچقدر که توجه و علاقه بخواهیم به ما ارزانی میشود. او ما را کم و بیش همانطور که هستیم قبول خواهد کرد؛ و دیگر برای اثبات دائمی مقام و منزلت خودمان تحت فشار نخواهیم بود. میتوانیم ضعفها و وسواسهای خودمان را افشا کنیم و جانِ سالم به در ببریم. میتوانیم قشقرق راه بیندازیم، آوازهای گوشخراش بخوانیم یا گریه کنیم. اگر چندان جذاب و فریبنده نباشیم یا اصلاً مدتی رذل و فرومایه باشیم ما را تحمل خواهد کرد. میتوانیم عاشقمان را وقت و بیوقت بیدار کنیم و از غصهها یا شور و هیجانمان برایش بگوییم. به کوچکترین زخم و خراش ما توجه میکند. میتوانیم موضوعاتی بیاندازه کماهمیت را مطرح کنیم (از دورهٔ خردسالی به بعد چنین وضعیتی نداشتهایم، یعنی آخرین باری که دیگران با جدیّت وقت و انرژیشان را صرف بحث دربارهٔ این میکردند که آیا دکمهٔ بالایی ژاکتمان باید بسته شود یا باز بماند).
در مصاحبت با یک عاشق دیگر خبری از قضاوت سریع و منفی نیست. او بی هیچ چشمداشتی برای ما وقت میگذارد. وقتی در مورد موضوعی اظهار نظر میکنیم، اشتیاق و هیجان زیادی نشان میدهد. زمانی که مکث میکنیم و دچار تردید و دودلی میشویم، تشویقمان میکند که ادامه دهیم. نمیگوید «آخی طفلکی» و برود سراغ کارش. دنبال جزئیات بیشتر میگردد و آنها را کنارِ هم قرار میدهد تا به تصویر دقیقی که با زندگی درونی ما مطابقت دارد برسد. بخشهای شکنندهٔ وجودمان نزد او مصون میماند. از ته دل قدر او را میدانیم. باید از چنین فردی بسیار سپاسگزار باشیم، چون کاری کرده که شاید باورش برایمان سخت باشد: با اینکه شناخت خوبی از ما پیدا کرده، اما هنوز هم دوستمان دارد. و حالا از بندِ این باور اشتباه رهایی یافتهایم که برای دوست داشته شدن باید بخشهای زیادی از شخصیتمان را پنهان کنیم.
کمکم احساس میکنیم انگار وجود داریم. هویتمان سر جای خودش است؛ ناگفتههایمان فقط در دل خودمان باقی نخواهد ماند. وقتی که در مقابل ناملایمات زندگی دلسرد و فرسوده میشویم، به سمت معشوقمان بازمیگردیم تا دوباره از نو شروع کنیم، دوباره به خودمان بیاییم، قوّت قلب بگیریم و ادامه دهیم. وقتی که در حصار بیمهریها و ناملایمات کوچک و بزرگ زندگی قرار میگیریم، میدانیم کسی را داریم که در آغوش او تمام آنها را از یاد ببریم، یک نفر که با مهربانی، صبوری، و شخصیت فوقالعادهاش همراه و همدم ماست.
حجم
۱۹۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۹۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
نظرات کاربران
برای کسانی که اولین بار کتابهای انگیزشی و موفقیت می خوان بخونن عالیه