دانلود و خرید کتاب بی بازگشت لیسا کو ترجمه فاطمه تناسان
تصویر جلد کتاب بی بازگشت

کتاب بی بازگشت

نویسنده:لیسا کو
انتشارات:نشر مون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بی بازگشت

کتاب بی بازگشت نوشتهٔ لیسا کو و ترجمهٔ فاطمه تناسان است و نشر مون آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب بی بازگشت

کتاب بی بازگشت داستانی تلخ و تکان‌دهنده دربارهٔ مهاجرت و قاچاق انسان‌هاست. لیسا کو در این قصه تمام عواطف خواننده را برمی‌انگیزاند و نگاهی موشکافانه و منتقدانه به بحران مهاجرت و قاچق انسان دارد و به سیاست‌های مهاجرتی حاکم بر کشور آمریکا می‌تازد. داستان هم به صورت جزئی دربارهٔ مادر و فرزندی چینی است که با وجود مشکلات زیاد و دشواری‌های مهاجرت سعی می‌کنند خود را با وضعیت اجتماعی و خانوادگی تازه سازگار کنند و منعطف باشند. خواننده با توصیفاتی که نویسنده ارائه داده است متوجه می‌شود که حس بیگانگی و عدم تعلق و مرزبندی‌های بین  انسان‌ها تا چه اندازه می‌تواند تلخ و تکان‌دهنده باشد.

خواندن کتاب بی بازگشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی و غم‌انگیز و تراژیک پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بی بازگشت

یک روز پیش از آنکه دمینگ گو مادرش را برای آخرین بار ببیند، مادرش در مدرسه غافلگیرش کرده بود. کلاه آبی سیری روی پیشانی‌اش نشسته و شال‌گردنش مانند ماری بزرگ و قهوه‌ای دور گردنش پیچیده بود. «منتظر چه هستی، پسر؟ هوا سرد است.»

دمینگ در ورودی کلاس پی. اس. ۳۳ ایستاد و مادرش زیپ پالتویش را آن‌قدر بالا کشید که به گردنش فشار آورد. «امروز زود از کار برگشتی؟» ساعت چهارونیم و هوا تاریک بود، اما مادرش معمولاً پیش از ساعت شش از سالن زیبایی بیرون نمی‌آمد.

مثل همیشه به زبان فوجیانی حرف می‌زدند. «شیفتم کوتاه بود. مایکل گفت باید بیشتر بمانی تا برای تکالیفت کمک بگیری.» مادرش چشم‌هایش را از پشت عینک باریک کرد و پسرک نفهمید آیا او این حرف را باور کرده یا نه. وقتی معلم‌ها شاگردی را برای تنبیه در مدرسه نگه می‌دارند، با مادرش تماس نمی‌گیرند، فقط فرمی به او می‌دهند تا پدر و مادرش امضا کنند و تحویل مدرسه دهد؛ او هم امضای مادرش را جعل کرده بود. مایکل که هرگز تنبیه نمی‌شد بعد از زنگ هشتم رفته بود و دمینگ دلش می‌خواست با او به خانه برود و جلوی تلویزیون، در پناه سریال‌های خنده‌دار، بنشیند و دیگر نگران این نباشد که کسی را مأیوس کند.

برف می‌بارید؛ همچون آبی که از رخت‌های خیس می‌چکد. دمینگ و مادرش در خیابان جروم پیش می‌رفتند. پشت محوطه‌ای سیمانی سه پسر بزرگ‌تر از او سیگاری را دست‌به‌دست می‌کردند. زیپ پالتوهایشان باز بود. نه کوله‌پشتی داشتند و نه کلاهی بر سر. دود مطبوع سیگار و خندۀ آرامی هوای ماه فوریه را برایشان گرم می‌کرد. مادرش گفت: «نمی‌خواهم مثل آن‌ها شوی. نمی‌خواهم مثل من شوی. من حتی کلاس هشتم را هم تمام نکردم.»

چه فکر دلچسبی! ترک تحصیل در کلاس هشتم. او کلاس پنجم را هم به‌زحمت قبول می‌شد. معلم‌هایش می‌گفتند مشکلش نداشتن تمرکز است و اینکه دل به درس نمی‌دهد؛ بااین‌حال وقتی در کلاس ریاضی به تراویس بوپا پشت‌پا زد، خودش هم به‌اندازۀ تراویس شوکه شده بود. مادرش گفت: «فردا می‌آیم مدرسه تا درمورد آن تکلیف با معلمت حرف بزنم.» دمینگ بازویش را کنار بازوی مادرش نگه داشت، از صدای خش‌خشِ مالش پالتوهایشان به هم خوشش آمد. مادرش از آن مادرهای توی تلویزیون نبود که همیشه بچه‌هایشان را در آغوش می‌گرفتند یا با لبخندی متحیرانه تماشایشان می‌کردند، درعوض اصرار داشت هنگام عبور از خیابان‌های شلوغ دست پسرش را بگیرد. دست‌هایش، داخل دستکش، قرمز و خراشیده و پوستش ملتهب و تکه‌تکه شده بود. هر شب قبل از خواب لوسیون غلیظی روی انگشتانش می‌مالید و از شدت درد چهره در هم می‌کشید. یک بار دمینگ پرسید که آیا این لوسیون دردش را کمتر می‌کند؟ او جواب داد که فقط برای مدت کوتاهی و دمینگ آرزو کرد کاش لوسیون مخصوصی بود که می‌توانست پوست تازه‌ای برای مادرش بسازد، مثل یک جفت اَبَردستکش.


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۱۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۵۲ صفحه

حجم

۴۱۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۵۲ صفحه

قیمت:
۱۲۵,۰۰۰
تومان