دانلود و خرید کتاب گابو و مرسدس؛ یک بدرود رودریگو گارسیا ترجمه علی‌اکبر عبدالرشیدی
تصویر جلد کتاب گابو و مرسدس؛ یک بدرود

کتاب گابو و مرسدس؛ یک بدرود

انتشارات:نشر نون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گابو و مرسدس؛ یک بدرود

کتاب گابو و مرسدس؛ یک بدرود نوشته رودریگو گارسیا پسر گابریل گارسیا مارکز است که با ترجمه علی‌اکبر عبدالرشیدی منتشر شده است. این کتاب خاطراتی از گابریل گارسیا مارکز و همسرش مرسدس بارچا است. 

درباره کتاب گابو و مرسدس؛ یک بدرود 

گابریل گارسیا مارکز، داستان‌نویس مشهور کلمبیایی است او در ۶ مارس ۱۹۲۷ متولد شد و  در ۱۷ آوریل ۲۰۱۴ از دنیا رفت. او متولد شهر آراکاتاکا است و سال‌های زیادی از عمرش را در مکزیک گذرانده است. گابو (گابریل گارسیا مارکز) با خلق شاهکارهایی همچون صد سال تنهایی و عشق سال‌های وبا بهترین داستان‌نویس تاریخ آمریکای لاتین و از بزرگ‌ترین نویسندگان قرن بیستم لقب گرفت. مارکز درمجموع ۲۴ کتاب نوشت و در سال ۱۹۸۲ جایزۀ ادبی نوبل را از آن خود ساخت.

گابو و مرسدس؛ یک خداحافظی است. این کتاب روایت زندگی گابریل گارسیا مارکز و همسرش مرسدس بارچا است که بیش از نیم قرن در کنار هم زندگی کردند. این کتاب آن است که نویسنده‌اش، رودریگو گارسیا، پسر گابو و مرسدس است. رودریگو در کلمبیا زاده و در مکزیک بزرگ شده و تحصیلاتش را در دانشگاه هاروارد به پایان برده است. او نویسنده و کارگردان فیلم‌های مستند است و در این اثر کوتاه و درخشان تصویری لطیف از عشق و از دست دادن ارائه می‌دهد. گابریل گارسیا مارکزی که در این کتاب می‌بینیم پیرمردی است درگیر آلزایمر که روزهای آخر زندگی‌اش را می‌گذراند. 

خواندن کتاب گابو و مرسدس؛ یک بدرود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به زندگی و آثار گابریل گارسیا مارکز پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب گابو و مرسدس؛ یک بدرود

ماه مارس ۲۰۱۴ بود. در یکی از روزهای هفته، به مامان زنگ زدم. بابا دو روز بود که در بستر افتاده بود. ظاهراً سرما خورده بود. اتفاق عجیبی نبود. آن روزها، از این سرماخوردگی‌ها زیاد اتفاق می‌افتاد. اما مامان مرا متقاعد کرد که این بار وضع فرق می‌کند. «نه چیزی می‌خورَد و نه از جایش بلند می‌شود. در عوالم خودش است. نا ندارد. نه نیرویی برایش باقی مانده و نه حالی.» مامان با لحنی حاکی از پیش‌بینی روزهای آینده، به یکی از دوستان هم‌سن‌وسال پدرم اشاره کرد. «آلوارو سپدا هم قبل از مردنش همین وضع را پیدا کرده بود. او هم اول، سرما خورد و بعد، مرد. فکر کنم این سرماخوردگی او را از پای درآورد.» آلوارو سال پیش مرده بود. صحبت تلفنی با مامان تمام شد. چندان نگران نشدم. فکر کردم مامان زیادی مضطرب شده. مامان هم پیر شده بود. آدم وقتی پیر می‌شود و هر روز یکی از دوستانش را از دست می‌دهد، از این فکر و خیال‌ها زیاد می‌کند. برادرانش را هم تازه از دست داده بود. هر دو کوچک‌تر از او و هر دو عزیز دلش بودند. طبیعی بود که نگران بابا هم باشد. حرف‌های مادرم مرا به فکر و خیال انداختند. یعنی همه چیز همین‌جور تمام می‌شود؟ به همین سادگی؟

مامان خودش دو بار به سرطان مبتلا شده بود. هر دو بار از مرگ جسته بود. قرار بود به لس‌آنجلس برود و تحت آزمایش قرار بگیرد. برادرم در پاریس زندگی می‌کرد. قرار شد از پاریس به مکزیکوسیتی بیاید و از بابا مراقبت کند. من هم در کالیفرنیا مراقب مامان باشم. برادرم که از پاریس رسید، پزشکان خبر دادند که بابا به ذات‌الریه مبتلا شده است. پیشنهاد دادند که بابا را به بیمارستان ببرند و چند آزمایش روی او انجام دهند تا خیالشان راحت شود. انگار این پیشنهاد را چند روز قبل از آن هم به مادرم داده بودند، اما او حاضر نشده بود بابا را به بیمارستان بفرستد. شاید از این موضوع وحشت داشت که آزمایش‌ها نتیجه‌های بدی را برملا کنند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۹۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۲۹۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۴,۷۰۰
۷۰%
تومان