کتاب روح آنا
معرفی کتاب روح آنا
کتاب روح آنا نوشته ندا هاشمزاده است. این کتاب را انتشارات آذرفر برای تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی منتشر کرده است.
درباره کتاب روح آنا
آنا دختر جوانی است که تمام زندگیاش را در یک یتیمخانه وحشتناک گذرانده است. او کودکی و نوجوانی سختی داشته و حالا که بزرگ شده است باید زندگیاش را خودش اداره کند. او در یک رستوران کار میکند و شبها هم در کافهای دیگر پیانو مینوازد. اما وقتی کافه دوم بسته میشود وضعیت زندگی آنا به شدت بههم میریزد. یکی از دوستانش که انا از او پول قرض گرفته است برای گرفتن پولش دم رستورانی میآید که آنا در آن کار میکند، چون این زن نوع لباس پوشیدنش متفاوت از دیگران است رئیس رستوران آنا را متهم میکند که مانند آن زن فاحشه است و آنا از کارش استعفا میدهد. او آشفته است که یک پسر جوان دم خانهاش میآید و میگوید که میتواند پول خوبی به آنا بدهد بهشرطی که حاضر شود در یک آزمایش درباره روح انسان و زندگی دوباره شرکت کند. آنا اولش مایل نیست اما وقتی صاحبخانهاش میگوید او را بیرون میاندازد میپذیرد در این آزمایش عجیب شرکت کند.
خواندن کتاب روح آنا رابه چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای ماورایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب روح آنا
در میان گروه موسیقی برای بار چهارم ویولون را در دست گرفت و شروع به نواختن کرد.احساس ترس و هیجان از لحظهی ورودش به میهمانی جانش را به لبش رسانده بود. حتی موسیقی که تنها همدم و مایهی آرامشش بود،حالا در این لحظه هیچ تاثیری روی او نداشت.هیچ کس نمیدانست چه در قلب او میگذرد و نگاه نگرانش در هر فرصت کوتاه به دنبال چه میگردد. موسیقی به پایان رسید. گروه موسیقی از جایش برای استراحتی کوتاه بلند شد؛ تعظیمی در برابر تشویق جمعیت کردند. باز هم قبل از پایین آمدن از سن نگاه پریشانش در میان میهمانانی که عدهی زیادی از آنان محو زیبایی این نوازنده بودند، میچرخید؛ گونههای برجستهاش زیر این همه سنگینی نگاه و جمعیت قرمز شده بود. از پلهها پایین آمد. موهای فر مشکی ریخته شده روی لباس قرمزش جذابیتش را ۲ برابر میکرد؛ پس از چند قدم جلو رفتن در میان مردمی که نمیشناخت و زبانی که نمیفهمید چشمان سبز زیبایش ناگهان روی مردی ثابت ماند. لبخند آشفتهاش محو و نفسهایش تند شد. اشتیاق کودکانهای در صورتش خودنمایی میکرد. نگاهش یکطرفه نبود. مردی بلند قامت و استوار با موهایی جوگندمی بود. چهار شانه، با چشمانی نافذ و ابروانی پر پشت، با لیوان نوشیدنی در دستش به او خیره شده بود. با اینکه برای آنا سخت بود، نگاهش را از او دزدید. این بار با رضایت و چهرهای بشاش، گویی که آنچه را میخواسته به دست آورده، به راهش ادامه داد. چشمانش را برای لحظهای روی هم گذاشت و شش ماه قبل را به خاطر آورد.
۶ماه قبل...
- چی میل دارید؟
- قهوه لطفا
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه