کتاب آیلین
معرفی کتاب آیلین
کتاب آیلین نوشتۀ فرخنده حقشنو است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است. مجموعه داستان «آیلین» نوشته فرخنده حقشنو نیز با نگاهی به این گفتار تلاشی است تازه در گشودن دریچههای تازه برای بیان دغدغههای فکری و اجتماعی با تمرکز بر زنان.
درباره کتاب آیلین
باوجوداینکه مدتهاست به داستان کوتاه کمتر پرداخته میشود، اما کماکان یکی از مهمترین ابزارهای نمایش باطن فکری و جهانبینی نویسندگان به شمار میرود. باوجوداینکه بسیاری از نویسندگان ایرانی توانایی خود در قصهگویی را در آثار داستانی بلند و رمان طبعآزمایی کردهاند اما بسیاری از آنها نیز در کنار این طبعآزمایی، داستان کوتاه را مهمترین مجال و فرصت برای نمایش و بازگویی ایدهها و ایدهآلهای خود برای جهان زیستی خود و نیز فرصتی برای طبعآزمایی تکنیکی در نوشتن میپندارند. شاید به همین دلیل است که بسیاری از مخاطبان ادبیات داستانی در ایران و جهان، مخاطب داستان کوتاه را مخاطب خاص و حرفهای ادبیات برمیشمرند، مخاطبی که از ادبیات به دنبال موضوعی فراتر از تفنن است.
با چنین رهیافتی است که وقتی نویسندهای اثری در قالب داستان کوتاه منتشر میکند، میتوان به دغدغهها و ایدهآلهای زیستی او نگاهی جدی انداخت و از او مطالبهای بیشتر از یک داستاننویس ساده را انتظار داشت.
فرخنده حقشنو در این مجموعه بیش از هر چیز سعی در خلق فضایی زنانه در نگارش داستان کوتاه داشته است. با این تفاوت که او برای خلق این داستانها، به دنبال سانتیمانتالیزم رایج در ادبیات زنانه دهه هشتاد نرفته است و سعی نداشته است تا با چشم بستن بر مخاطب بالقوه ادبیات زنانه، نیات و تفکرات بعضاً نواندیشانه رایج درباره زنان را بهعنوان دغدغههای رایج در بدنه جامعه به مخاطب خود تزریق کند. زن در دنیای او به این دلیل نقش اصلی را پیدا میکند که نویسنده به دلیل هم ماهیت بودن با او بیشتر توانایی درک و تحلیل او را دارد و میتواند از زاویه نگاه او به بررسی و روایت بپردازد و حالات او را در دل داستان بیان و از گرههای ذهنی که مهمترین بهانه روایت داستانی هستند رمزگشایی کند.
خواندن کتاب آیلین را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به مجموعه داستانهای کوتاه میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
درباره فرخنده حق شنو
فرخنده حق شنو سال ۱۳۳۳ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در زادگاهش به پایان برد. شروع فعالیت او از دوران ابتدایی به طور غیرحرفهای آغاز، و در دهه هفتاد به طور حرفهای دنبال شد و پس از برگزیده شدن در جشنواره داستان دانشگاههای سراسری ایران در سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۸۶، جدی شد. فرخنده حق شنو در سال ۱۳۷۶ مدرک کارشناسی کتابداری و اطلاعرسانی خود را از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال گرفت. سپس در رشتههای داستان، شعر، نقد، تحقیق و پژوهش به فعالیت پرداخت. او که یک دورۀ سۀ ساله نقد را نیز در کانون اندیشه جوان به پایان برده است، داوری جشنواره کتاب سال شهید غنیپور (سالهای ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸)، داوری جشنوارۀ هدی حوزه هنری، کارشناس ادبیات داستانی حوزه هنری، کارشناس ادبیات داستانی بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس، کارشناسی و نقد رمان و داستان در سرای اهلقلم را در کارنامۀ خود دارد. برگزیده جشنوارههای نقد داستان سال ۱۳۹۰، و تقدیری سال ۱۳۹۱ و برگزیده جشنواره کتاب و رسانه در سال ۱۳۹۵ و دوازده جشنواره دیگر از افتخارات اوست.
بخشهایی از کتاب آیلین
دستم را کنار میکشم، ولی دوباره دراز میکنم و آن را میگیرم. خاک سرد است. سرد، سرد. میپاشم روی پاهای زن. یادم میآید مادرمرده بود. چهطور آمده این جا. به طرفش برمیگردم. نمیدانم چرا ناراحت است. چیزهایی میگوید که مفهوم نیست. جوابش را نمیدهم. بازمیگوید و باز جوابش را نمیدهم. با تأسف سرش را تکان، تکان میدهد و میرود. خاک روی زن را میگیرد و بالا میآید. مثل سنگ قبری که با زمین فاصله دارد. رویش نقشی ظاهر میشود. نقشی که کمکم از هم باز میشود و شکاف برمیدارد. نمیتوانم با یک نگاه آن را تشخیص بدهم. باید بروم. نمیخواهم این جا بمانم. کمکم از مزار دور میشوم، ولی هنوز از گورستان خارج نشده، همان زن را میبینم. همان که دفنش کردهام. او خود مشغول تدفین دو نوزاد با هم در یک گور است. صدایم میکند. به طرفش میروم. یکی از نوزادها را که زنده است، به من میدهد و میگوید: «نگهدار.»
نوزاد را میگیرم. زن نگاهش را از من میگیرد و دوباره به خاک میدهد. میگوید: «باید هر دو را کنار هم دفن کنم.»
نوزاد را که نگاه میکنم، میبینم شبیه خودم است. نوزاد دیگر که کوچکتر است، شبیه خودش. هر دو قنداقی هستند و تندتند نفس میکشند. نوزادی را که شبیه خودش است، در قبر جا میدهد. میگوید: «نیم کیلو هم نشده.»
نوزاد دیگر را از من میگیرد. به زن نگاه میکنم. نمیدانم چرا خودش را دفن کردهام. آن هم باآنهمه زحمت. نمیدانم چرا دارد نوزادها را دفن میکند. نمیدانم چهطور از زیر خاک بیرون آمد و این دو نوزاد را از کجا آورده است. بیشتر نگاهش میکنم. کمکم میشناسمش. نگار است - خواهرم - صدایم میکند. نزدیکم میشود. باز صدایم میکند. یکبار، دو بار، سه بار. میگویم: «بله. بله. بله.»
حجم
۵۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
حجم
۵۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه