دانلود و خرید کتاب خاطرات آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی حسین روحانی صدر
تصویر جلد کتاب خاطرات آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی

کتاب خاطرات آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی

معرفی کتاب خاطرات آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی

کتاب خاطرات آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی به‌قلم حسین روحانی صدر را انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده است. این کتاب

درباره کتاب خاطرات آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی

روایت خاطرات در تبیین ابعاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. اسناد تصاویری و حتی ثبت وقایع هرگز به‌تنهایی نمی‌توانند بیان‌کنندهٔ زوایای پیدا و پنهان تاریخ باشند چرا که انگیزه‌ها و آرمان‌ها، اخلاص‌ها و ایثارها، تصمیمات پنهانی با نقایص و کاستی‌های فراوان از چشم و گوش سندساز و عکاس و مورخ مخفی اما در اذهان باقی می‌مانند. خاطرات می‌توانند منابع مکتوب تاریخ را گویا کنند و آنچه را که از دیده‌ها پنهان مانده، آشکار نمایند؛ خصوصاً افرادی که خود جزء تاریخ‌سازان بوده‌اند. مرکز اسناد انقلاب اسلامی به‌خاطر رسالتی که در تدوین تاریخ انقلاب اسلامی به عهده گرفته است، صدها ساعت خاطره را از شاهدان تحولات و وقایع ضبط کرده است و تاکنون چندین کتاب خاطره را با هماهنگی راویان منتشر نموده است. آیت‌الله دکتر محمد صادقی تهرانی ازجمله افراد فعال و اثرگذار در تاریخ انقلاب اسلامی است و کتاب پیش رو کوشیده است تا سیر زندگی و مبارزات ایشان و فعالیت‌ها و خدماتشان در دورهٔ پس از انقلاب را در اختیار علاقه‌مندان قرار دهد.

خواندن کتاب خاطرات آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به تاریخ معاصر ایران و دوستداران زندگی‌نامه‌ها از خواندن این کتاب سود خواهند برد.

بخشی از کتاب خاطرات آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی  

«من محمد صادقی اصفهانی معروف به تهرانی چهارمین فرزند پسر خانواده در سال ۱۳۰۵ در تهران متولد شدم. پدرم حاج شیخ‌رضا لسان‌المحققين (لسان الواعظین)، از بزرگان خطبای ایران و از سرسلسلهٔ علمداران معارض سلطنت پهلوی زندان‌ها رفت و کتک‌ها خورد حتی فرق سرش با شمشیر شکافته شد؛ اما از زیر بار هدف خود شانه خالی نکرد. از دوران کودکی خود سنین ٤ - ٥ سالگی و شرکت در کلاس‌های مدرسهٔ اسلام واقع در گذر مستوفی را به یاد دارم. در صف سرود شاهنشاه ما زنده بادا / پاید کشور به فرش جاودان خوانده می‌شد که من با صدای بلند در میان دانش‌آموزان فریاد می‌زدم شاهنشاه ما مرده بادا / نیاید کشور به فرش جاودان معلم با ترس حاصل از شرایط سیاسی حاکم بر آن زمان گوش مرا فشرد و از صف بیرون کشید و گفت: «شما سرود نخوان.» روزی یکی از همکلاسی‌ها از معلم تعلیمات پرسید: «خدا یعنی چه؟» او گفت: «خود آمده یعنی خودش آمده.» من از او پرسیدم: «کجا بوده که از کجا آمده؟» جواب من را نداد. پرس‌و‌جو کردم فهمیدم خود آمده ترجمهٔ غلطی است. فهمیدم خدا یعنی صاحب مثل ناخدا، مثل دهخدا. به‌هرحال تا پایان دورهٔ دبستان و اخذ تصدیق ششم ابتدایی در آن مدرسه ماندم. متأسفانه در همان دوران پدر بزرگوارم اولین معلم علم و عملم و راهنما و بزرگ خانواده را از دست دادم. فوت او بر من ده‌یازده‌ساله خیلی گران آمد چرا که وابستگی عمیقی میان خود و پدر احساس می‌کردم. او را آینهٔ تمام‌نمای مبارزه علیه فعالیت‌های خلاف شرع رضاشاه می‌دانستم از سویدای دل نفرت عمیقی نسبت به پهلوی داشتم که این حادثه به نفرت و انزجارم افزود و از همان زمان مصمم به مبارزه در همان راه پدرم شدم. کوچه‌های آن زمان شهر تهران کثیف و بدمنظره بودند و مأمورین بلدیه از مردم می‌خواستند تا جلوی خانهٔ خود را جارو بزنند. همچنین اصرار داشتند مردم بالای سر در خانه‌هایشان چراغ بگذارند. به‌این‌ترتیب که یک میلهٔ آهنی به بالای سردر خانه زده و چراغ فانوس‌مانندی را از آن می‌آویختند.» 

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

حجم

۱۰٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

قیمت:
۷۸,۰۰۰
تومان