دانلود و خرید کتاب مجنون گناهکار زینب رحیمی
تصویر جلد کتاب مجنون گناهکار

کتاب مجنون گناهکار

نویسنده:زینب رحیمی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۹از ۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مجنون گناهکار

کتاب مجنون گناهکار نوشتۀ زینب رحیمی است. داستان زندگیِ دختری مغرور و تودار به اسم لیلی است. لیلی یک هفته مانده به عروسی‌اش به دلایلی ناگفته و بدون کسب اجازه از خانوادش مراسم ازدواجش رو با پسری که از اعماق وجودش دوستش داشت بهم می‌زند و در پی این تصمیم مشکلاتی برای او به وجود میاید.

درباره کتاب مجنون گناهکار

لیلی درست روز مراسم عقدش با شهریار اعلام می‌کند که حاضر نیست با او ازدواج کند اما دلیلش را به هیچ کسی نمی‌گوید. خانواده‌اش به‌خاطر پنهان‌کاری لیلی و حفظ آبرویشان او را طرد می‌کنند. لیلی به آروشا دوستش پناه می‌برد و در آنجا با آرشان برادر آروشا آشنا می‌شود ... آرشان خواننده‌ای بسیار معروف و نامی است که همسرش را به‌تازگی ازدست‌داده است ... مجنون گناهکار داستان چند عشق است، عشق‌های پایدار و عشق‌های نافرجام، داستانی بسیار پرکشش و جذاب، بین دختر و پسری عاشق اما مغرور...

خواندن کتاب مجنون گناهکار را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

کتاب مجنون برای دوستداران رمان‌های عاشقانه ایرانی با فضایی تلخ مناسب است.

بخش‌هایی از کتاب مجنون گناهکار

همچون بمب ساعتی منفجر شدم و با حرص به عقب هلش دادم و از آغوشش بیرون آمدم. نفس‌زنان انگشت اشاره‌ام را به نشانة تهدید بالا آوردم و با صدای گرفته و خش‌داری فریاد زدم: دیگه به من نگو خانومم عوضی، من خانوم تو نیستم. تموم شد شهریار، تموم شد جناب پارسا ... دیگه چیزی بین من و تو نیست ... اگه دست از سرم برنداری یا خودمو می‌کشم یا میرم یه جایی که هیچ‌وقت دستت بهم نرسه. انگشت اشاره‌ام را به‌طرف صورتش گرفتم: منو ببین شهریار، حرف اول و آخر من یه جمله است. من ازت متنفرم! من همین امروز تو رو، خاطراتتو، عشقی که بهت داشتمو توی سینه‌ام دفن می‌کنم. لیلی بمیره اگه باز بخواد قلبش با نگاه تو حرفای تو و آغوش تو بلرزه. اتیش می‌زنم از امروز قلبی رو که بخواد به عشق تو بتپه. واگذارت کردم به خدا ولی بدون هیچ‌وقت حلالت نمی‌کنم و...

دستم را جلوی دهانم گذاشتم تا صدای هق‌هقم را درون گلو خفه کنم. بی‌اعتنا به نگاه مات شهریار دستم را به‌طرف دستگیره درب بردم اما با دیدن برق حلقة درون دستم، رنگ باختم و سر جایم خشک شدم. ناخودآگاه دست چپم را بالا آوردم و نگاه پر کینه و تندی به حلقة سادة نامزدی‌ام انداختم. با دیدنش، بغض همچون یک غدة بزرگ و بدخیم به گلویم چنگ انداخت و روز نامزدی‌مان همچون خاطره‌ای تلخ برایم تداعی شد. شهریار دوست صمیمی برادرم اردلان بود و رفاقت کم‌نظیر و دوستی جدایی‌ناپذیر و خالصانه میان شهریار و اردلان، زبانزد عام و خاص بود و این رفاقت تا جایی ادامه پیدا کرد که کم‌کم باعث آشنایی بیشتر دو خانواده و دل باختن من به شهریار شد. البته باگذشت زمان و بیشتر شدن رفت‌وآمد میانمان، پی بردم که این کشش و علاقه دوطرفه است و شهریار نیز در کمال ناباوری از من خوشش می‌آید و به طرز عجیب‌وغریبی مجنون من شده است. از سوی دیگر اردلان نیز یک دل نه صد دل عاشق خواهر شهریار شده بود و آن‌قدر تب عشقش تند بود که زودتر از ما نامزد کردند و بعد از چند هفته به عقد هم در آمدند اما هنوز جشن عروسی نگرفته بودند. اسم خواهر شهریار، شیدا بود و برخلاف شهریار اصلاً ذاتی خوبی نداشت و دختری موذی و دوبهم زن با رفتارهای ضدونقیض بود، و من چاره‌ای جز تحملش نداشتم، چرا که خوب یا بد شیدا انتخاب برادرم بود.

نگاه
۱۴۰۰/۱۲/۲۹

داستانش زیادی کشدار بود .در مورد دختری بود که بعد از طلاق گرفتن از نامزدش با شخصی خواننده به اسم آرشان ازدواج می کنه.تا هم مادر خوبی برای دخترآرشان باشه وهم کسی نظر سوءبه این دختر نداشته باشه. در کل

- بیشتر
Leila
۱۴۰۲/۰۲/۱۲

واقعا بچه گانه بود. چطور شلیک خنده کسی به اسمان می رود و به ارامی شروع به خنده می کند.

هستی
۱۴۰۳/۰۸/۱۹

بسیار سطحی بود چند صفحه خوندم اصلا جذبم نکرد

نیلوفر،یه دخترکتابخون وعشق کتاب
۱۴۰۳/۰۱/۲۳

خیلی قشنگ بود پیشنهاد میکنم حتما بخونن

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۰۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۶۸ صفحه

حجم

۵۰۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۶۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان