کتاب سکون کلید است
معرفی کتاب سکون کلید است
کتاب سکون کلید است نوشتهٔ رایان هالیدی با ترجمهٔ مارال فرخی در انتشارات بذر خرد چاپ شده است. «سکون» از آشنایی با جنبشی جهانی و رویکردی به نام کندزیستی بود که اهمیت پیدا کرد؛ جنبشی که از دغدغههای ایتالیاییهای معترض به فستفود آغاز شد و راه خود را به جنبههای دیگر زیستن گشود. سکون از سرعت توپ میکاهد تا به آن ضربه بزنیم!
درباره کتاب سکون کلید است
واژهها هر بار که بیان شوند، در هر بستری که بیایند، بر زبان هر کسی که جاری شوند، در هر شکل و صورتی که ظاهر شوند، معنای متفاوتی به خود میگیرند. وقتی میگوییم سکون، منظورمان درنگ هم هست؛ تأمل هم هست. وقتی میگوییم تأمل به همان منطقهایی پا میگذاریم که پیش از این و در آثار قبلی هم به آن وارد شده بودیم و خواسته بودیم کمی صبر کنیم، از دیدگاههای همیشگی و رویکرد رایجمان فاصله بگیریم، دورتر بایستیم و طور دیگری به ماجرا، به مشکل، به مسأله و از آن مهمتر به زندگی، نگاه کنیم.
این کتاب را نخستین جلد از این مجموعه در نظر گرفتیم و مجموعه را «کمی آهستهتر...» اسم گذاشتیم. در کتابهای بعدی امیدواریم بتوانیم قسمتی از مسیر را با آثار کلاسیک و پایهای این جنبش طی کنیم و باقی راه را به آثاری اختصاص بدهیم که با این رویکرد به جنبههای مختلف زندگی میپردازند. این کتاب ما را دعوت به سکونی درونی و سازنده میکند؛ درنگی که قرار است زمان و فضای کافی برای تفکر و تأمل را فراهم کند تا در نهایت، «این یک دم عمر را» زیباتر و آرامتر بگذارنیم. رایان هالیدی در این کتاب از ابعاد مختلف وجودی ما غافل نمیشود و به صورت مجزا به ذهن و روح و بدن میپردازد تا بتوانیم هر کدام را به سلامت از «شب تاریک و بیم موج» این زندگی پر هیاهو بگذرانیم و تبدیل شویم به «سبکباران ساحلها»
کتاب سکون کلید است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به همهٔ افرادی که در سرعت و هیاهوی دنیای امروز به دنبال اندکی آرامش و سکون میگردند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب سکون کلید است
«مردم درک نمیکنند که در واقع سختترین چیز، انجام دادن کاری است که تقریباً هیچ کاری نیست. این کار تمام شما را طلب میکند. هیچ هدفی برای پنهان کردن در پس این کار وجود ندارد. تنها شما هستید».
بودن در زمان حال، تمام شما را طلب میکند. این کار هیچ است و شاید سختترین چیز در جهان باشد.
وقتی برای سخنرانی در جایگاه ایستادهایم، ذهن ما روی وظیفهمان متمرکز نیست، بلکه متوجه این است که دیگران دربارهمان چه فکر خواهند کرد. این موضوع عملکردمان را تحتتأثیر قرار نخواهد داد؟ وقتی با یک بحران درگیر هستیم، ذهنمان در حلقهی تکرار این که چقدر این اتفاق ناعادلانه و دیوانهوار است گرفتار میشود. چرا ما وقتی خیلی به انرژیهای عاطفی و ذهنیمان نیاز داریم، خودمان را از آنها خالی میکنیم؟
حتی در یک بعدازظهر آرام در خانه، تمام چیزی که دربارهاش فکر میکنیم فهرست پیشرفتهایی است که باید به آنها دست یابیم. شاید آن بیرون، آفتاب به زیبایی در حال غروب کردن است، اما بهجای غرق شدن در آن، تصویرش را تماشا میکنیم.
ما حضور نداریم... و بههمینخاطر از زندگی، از بهترینِ خودمان بودن و از دیدن چیزی که هست محروم شدهایم.
خیلی از افرادی که برای دیدن اجرای مارینا آبراموویچ در صف ایستاده بودند، بهطور تصادفی پدیدهی حضور نداشتن را تصویرسازی کردند. وقتی درها باز شد به داخل هجوم بردند، آنها که کارهای گذشتهی مارینا در نظرشان خیلی خیلی بزرگ و چشمگیر بود، حالا میتوانستند برای کار «ویژه»اش اولین نفر باشند. در صف، مدام بیقرار بودند و با هم صحبت میکردند، سعی میکردند وقتکشی کنند. چرت میزدند، روی هم ولو میشدند، با گوشیهایشان ور میرفتند. وقتی نوبتشان میشد، برنامهریزی میکردند چهکار کنند و دربارهی اجرا حدس و گمان میزدند. بعضی از آنها مخفیانه روی شیرینکاریهای کوچکی کار میکردند که امیدوار بودند برایشان شهرتی پانزده ثانیهای به ارمغان بیاورد.
چقدر ذهنشان را به روی یک امر معمولی شگفتانگیز بسته بودند.
آیا آنها بعد از تجربهی متعالیشان با مارینا _ رو در رو شدن با حضور واقعی_ وقتی موزه را ترک کردند و به خیابانهای شلوغ نیویورک قدم گذاشتند، ضربآهنگ پرجنبوجوش این جنگل شهری را از نو تنفس کردند؟ یا به احتمال زیاد زندگیهای شلوغ، سرشار از حواسپرتی، اضطراب، رؤیا، ناامنی و خودپرستیشان را از سر گرفتند؟
خلاصه کاری که آنها کردند دقیقاً همان کاری بود که همهمان اغلب هر روز انجام میدهیم.
حجم
۲۹۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۲۹۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه