کتاب مریم و مردآویج
معرفی کتاب مریم و مردآویج
کتاب مریم و مردآویج نوشته کارگردان و بازیگر مشهور بهزاد فراهانی است که در نشر گویا منتشر شده است.
درباره کتاب مریم و مردآویج
این کتاب داستان یک ازدواج است. مریم عروس است و از یک خانواده ثروتمند، او منتظر مراسم شب است. اما خاتون خدمتکار خانه او را میترساند، او به مریم میگوید قرار است او را به اندرونی ببرند و حبسش کنند و ازین به بعد یک چشمش اشک باشد و یک چشمش خون. خاتون سعی میکند به مریم هشدار دهد که آینده بدی در انتظارش است اما مریم چندان گوش شنوا ندارد. همه چیز آماده است و مریم و دیگران منتظرند تا شب بشود و عاقد بیاید برای مراسم. اما چه سرنوشتی در انتظار مریم است؟
خواندن کتاب مریم و مردآویج را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب مریم و مردآویج
خاتون: عزیزکم، چون دوستت دارم و برام حرمت قائلی سفرهٔ دلمو پیشت باز میکنم، امشب برای تو هر شب نیست؛ امشب یا راهی جهنمی یا مسافر بهشت، چشمی رو که فردا میخوای آغشته از اشک و خون بکنی امشب باز کن!
دستهگلهای تکمیل شده. هر دو یکدیگر را نگاه میکنند. خاتون دسته گلش را به او میدهد و راه میافتند.
سکانس ۵. داخلی. شب. داخل قلعه.
سرسرا را میچینند، میوه و آجیل و شیرینی، شمع و گل. ضیاءالملک و همسرش در میانه مریم و خاتون. نایب و وردستها. همه چیز رنگ و بوی یک تدارک اشرافی را دارد. مادر مریم زنِ ضیاءالملک بیشتراز هر کس جوش میزند و با پیشخدمتها سر و کله میزند. مریم شاخهگلی را از گلدان روی میز برمیدارد و میبوید و از سرسرا خارج میشود، به بهار خواب بالکن مانند خود میآید، روی صندلی لهستانی تنها مینشیند. روبرویش دو تخت چوبی نشسته است. مریم گلبرگی از گل میکند و به زمین میاندازد و این کار را تکرار میکند. نایب وارد شده و با احترام.
نایب: خانم، فرستادهای از طرف پسر آقای بصیر دفتر اجازه میخوان بیان خدمتتون.
مریم با نگاه به آخرین گلبرگ مانده بر گونهٔ گل سرخ
مریم: بگو بیاد!
نایب میرود. مریم انتظار میکشد. مردی که خود نایب ارباب دیگر است با سیمائی چاق و قدی کوتاه خنده رو و دوست داشتنی وارد میشود.
نایب ۲: سلام به نجیب زاده و نجیب پرورانده و نجیب صورت و نجیب سیرت و فرشته خصائل ...
مریم: الی آخر. حرفت و بزن خان نایب. رو دست پسر اربابت بلند نشو!
نایب کمی شرمزده عرق از پیشانی پاک میکند. و سعی دارد که در انجام وظائفش کموکاستی نباشد.
نایب ۲: خانم... از سوی پسر اربابم واجبالحضور شدم، تا در خدمت شما نزول اجلال کنم و پیغام پسر اربابمو برسانم.
مریم: برسان، برسان!
نایب ۲: ایشان فرمودند چون شرم حضور دارم مکنونات قلبم را در نامهای مینویسم که نایب آن را برایتان میخواند.
مریم: من ته مانده سوادی دارم بده خودم میخوانم!
نایب ۲: به دستور ایشان من باید آن را بخوانم تا با تقلید احساسات ایشان، عطوفت و مهربانیشان را به شما بیان دارم.
مریم: پس بدار! بیان بدار!
نایب بر روی دو تا تخت کنار هم رفته سینه صاف میکند و حالت هنرمندان احساساتی را میگیرد و نامه را با غِلظتِ هر چه تمام دکلمه میکند.
حجم
۶۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۶۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
نظرات کاربران
قشنگ بود.