کتاب به دنبال چیکا
معرفی کتاب به دنبال چیکا
کتاب به دنبال چیکا نوشته میچ آلبوم است که با ترجمه پگاه منفرد منتشر شده است. میچ آلبوم با کتاب سهشنبهها با موری به شهرت رسید. او در این اثر داستان کودکی به نام چیکا را روایت میکند.
درباره کتاب به دنبال چیکا
چیکا کودکی شش ساله است. وقتی چیکا کوچکتر بوده برای خانوادهاش اتفاقی وحشتناک پیش میآید. یک زلزلهٔ بزرگ در کشور هائیتی در ۳۲ ثانیه سه درصد مردم کشور را نابود میکند، خانهها و شرکتها از بین میرود.
خانههایی که خانوادهها در آن بودند، لحظهای سالم بودند و لحظهای بعد، دود شدند و هوا رفتند. مردم مردند و زیر آوار دفن شدند. تعداد زیادی از آنها تا هفتهها بعد پیدا نشدند، غبار خاکستری پوست آنها را پوشانده بود. تا امروز هرگز آمار دقیقی از کسانی که از دست رفتند، به دست نیاوردند، اما صدها هزار نفر بودند.
این اتفاق تلخ روی جزیرهای رخداد که سختی و غم در آن هرگز یک استثنا نیست. هائیتی، دومین کشور فقیر دنیا است. تاریخی سخت و دردناک دارد و مرگهای زیادی را با فاصلههای کم به خود دیده است. آقای میچ به هائیتی رفته است و مسوول یک یتیم خانه شده است. او مراقب بچهها است و از بین آنها کودکی به نام چیکا برای او بسیار جالب است اما چیکا مرده است ولی نویسنده او را میبیند پس تصمیم میگیرد درباره او کتاب بنویسد. خیال چیکا با سوالهایش نویسنده را هم به چالش میکشد.
خواندن کتاب به دنبال چیکا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به یک داستان بینظیر و لطیف پیشنهاد میکنیم
درباره میچ آلبوم
میچ دیوید آلبوم ۲۳ می سال ۱۹۵۸ در نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد. او نویسنده آمریکایی و روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، نمایشنامه نویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده است. کتابهای میچ آلبوم بیش از ۳۵ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته شدهاند. میچ آلبوم را بیشتر به خاطر داستانهای الهام بخشش میشناسند. از آثار معروف او که به زبان فارسی ترجمه شده و از استقبال خوبی هم برخوردار شده، میتوان به در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند، نفر بعدی که در بهشت ملاقات می کنید، سهشنبهها با موری و اولین تماس تلفنی از بهشت اشاره کرد.
میچ آلبوم در حال حاضر به همراه همسر خود جینین سابینو در شهر دیترویت ایالت میشیگان زندگی میکند.
بخشی از کتاب به دنبال چیکا
اما او و فدنر بعد از تو یک بچهٔ دیگر داشتند. آن پسر در گرمترین ماه سال، اوت به دنیا آمد، در اولین ساعات قبل از بالا آمدن خورشید. آلبرت قابله، دوباره حضور پیدا کرد، اما این بار مشکلی پیش آمد.
برادر جدیدت زنده ماند.
مادرت فوت کرد.
چیکا، میدانم منطقی نیست که در یک بستر تولد و مرگ را تجربه کنی، اما این اتفاقی است که افتاد و تا مدت زیادی این آخرین چیزی بود که تو از خانوادهٔ نسبیات دیدی. هرزولیا بعد از خاکسپاری تو را برد. میگفت مادرت او را برای مادرخواندگی تو انتخاب کرده و تأکید کرده بود: «اگه من زمانی مردم، تو باید چیکا رو ببری.» بنابراین او همین کار را کرده بود. پدرت مخالفت نکرد. او هیچکدام از فرزندانش را نگه نداشت. شاید از مرگ مادرت سرشار از حیرت بوده و واقعاً نمیدانست چهکار کند.
درهرصورت، بزرگترین خواهرت، موریل، همراه یک خاله رفت، خواهر دومت، میرلاندا، همراه یک دوست خانوادگی رفت، برادر جدید نوزادت، موئیس- که یک شاهزادهای مصری در انجیل همنامش را در بزرگ کرده بود ــ به همراه برادر مادرت به کاشانهای تنگ که آن را با همسرش شریک بود، رفت.
و تو همراه هرزولیا رفتی، زنی قوی و کوتاهقد با صدای بلند و نازک که مادرت را خیلی دوست داشت و کسی که کل روز خاکسپاری او را گریه کرد. او تو و دو دست از لباسهایت را آن روز بعدازظهر برداشت و باهم پشت یک اتوبوس تپتپ هائیتی سوار شدید و رفتید.
چیکا، آن لباسها تنها چیزهایی بودند که تو از اولین خانهات بردی. چیز زیادی نیست، میدانم. فقط میتوانم بگویم خداوند رحم کرد که نگذاشت آن روزها را به یاد داشته باشی. مادرت در گوری بزرگ با افرادی دیگر دفن شد و هیچ سنگقبری از او در جایی نیست، هیچچیزی با اسم او نیست که بتوانی به دیدنش بروی یا بالای سر آن دعا کنی، البته تو همیشه میتوانی هر جا هستی دعا کنی، تو این را از تعالیمت آموختی.
حجم
۳۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۳۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
نظرات کاربران
من در کل کتاب های میچ آلبوم رو دوست دارم و از اونجایی که این کتاب بخشی از زندگی نویسنده بود و بر اساس واقعیت بود جذاب تر هم شده بود
عالی بود دیگه چی بگم؟ قلب من رو که تسخیر کرد