کتاب دختری که گذشته ای نداشت
معرفی کتاب دختری که گذشته ای نداشت
دختری که گذشته ای نداشت رمانی نوشته کاترین کرافت است که فرانک سالاری آن را ترجمه و انتشارات البرز منتشر کرده است. این داستان درباره رازی مرگبار سخن میگوید.
درباره کتاب دختری که گذشته ای نداشت
لیا میلز مجبور است مثل یک آدم فراری زندگی کند چرا؟ چون روزی وحشتناک در گذشتهاش وجود داشته که به خاطر آن همیشه در گریز است. زندگی این دختر در انزوا و بی هیچ دوست نزدیکی سپری میشود تا این که جولیان وارد زندگی اش میشود. حضور او باعث میشود لیا حس کند برای اولین بار میتواند یک زندگی عادی داشته باشد اما یک روز درست در چهاردهمین سالگرد آن واقعه، کارتی به دستش میرسد که نشان میدهد کسی از اتفاقات آن روز باخبر است کسی که میخواهد زندگی تازه لیا را نابود کند....
خواندن کتاب دختری که گذشته ای نداشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران رمانهای روانشناختی و معمایی مخاطبان این کتاباند.
درباره کاترین کرافت
کاترین کرافت نویسندهای انگلیسی است که با انتشار سومین اثرش یعنی کتاب حاضر، به شهرت رسید. او نویسندهای با ذوق و با استعداد است که هنر رسانهای خوانده است. کاترین در زمینه ادبیات معمایی بسیار فعال است. او پیش از کار نویسندگی، در مدارس، ادبیات انگلیسی درس میداد اما همیشه مشتاق نوشتن بود و بلاخره به صورت تمام وقت به نوشتن پرداخت.
پشت درهای بسته، هشدار و وقتی تو خواب بودی از دگر آثار کاترین کرافت است که او را به نویسندهای صاحب سبک تبدیل کرده است.
بخشی از کتاب دختری که گذشته ای نداشت
۱۹۹۵
به مادرم پشت کردم و به سمت در شیشهای ساختمان اصلی رفتم. در نامه نوشته شده بود هنگامیکه به این آدرس رسیدم، بیام. نفس عمیقی کشیدم و به جلو حرکت کردم. شبیه مدرسه نبود. از مدرسه قدیمی خودم خیلی بزرگتر بود. در اینجا هر بخشی، ساختمان ویژه خودش را داشت. چگونه میتوانستم ساختمان ریاضی را از ساختمان انگلیسی تشخیص بدهم؟ هردو کاملا شبیه هم بودند. برای نخستینبار آرزو میکردم ای کاش آنقدر بزرگ نشده بودم که مجبور باشم در دبیرستان درس بخوانم!
این فکرها دیگر خیلی کمکی نمیکرد، چون تا نیمساعت دیگر، من هم جز گروه بیشمار دانشآموزانی بودم که باید در سالن مدرسه گرد هم میآمدیم و به سخنرانی آقای کورتیس، مدیر مدرسه، گوش میکردیم.
بیشتر حرفهایش درباره رفتار دانشآموزان و پیامدش در مدرسه بود. من حتی کلمهای از حرفهایش را نشنیدم، چون همینطوری هم از اینکه بین این همه دانشآموزِ بیگانه ایستاده بودم، به اندازه کافی ترسیده بودم. به نظرم آنان همدیگر را میشناختند. اما من بیگانه بودم.
از پدرومادرم بیزار بودم که وادارم کرده بودند به این محله و این مدرسه بیایم. در محله دربی خیلی خوشحال و راضی بودم، چرا باید
همهچیز را تغییر میدادند؟ اهمیتی ندادند که من اینجا هیچ دوستی ندارم. بیشتر در صندلی فرو رفتم تا کمتر دیده شوم. مطمئن بودم اینجا برایم جهنم است!
غرق افکارم بودم. متوجه نشدم که آقای کورتیس فهرستی از نامها را خوانده بود که باید دنبال آموزگار خود به کلاس مربوطه میرفتند. نام مرا هم خوانده بود؟ همه میدانستند، کجا باید بروند و چه کار باید بکنند؛ پس چرا فقط من نمیدانستم؟ اما سرانجام نامم را شنیدم؛ لی میلز. نفس آسودهای کشیدم، دوروبرم را نگاه کردم. خانم آموزگاری با موهای بلوند کوتاه، به نشانه اینکه آموزگار گروه تازه است، دستش را بالا گرفته بود و مهربان به نظر میآمد. گویا همان آموزگاری است که باید بقیه روزهای تحصیلیام را با او در اینجا درس بخوانم.
از میان جمعیت فشرده و صندلیهای تودرتو با فشار رد شدم. آموزگار جلو میرفت و دانشآموزان همچون موشی دنبال او حرکت میکردند. کوشیدم به آنان نزدیک شوم؛ اما درنهایت هم، هنگامیکه به کلاس رسیدند، بازهم عقب مانده بودم. بهراستی دبیرستان این شکلی است؟ تلاش و دوندگی روزمره؟ از این روش بیزارم.
حجم
۲۲۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۲۲۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب کتابی نیست که بتوانید تصمیم بگیرید آن را زمین بگذارید، اگر خواندن آن را آغاز کنید تا پایان ذهنتان آرام نخواهد گرفت و کاترین کرافت جوری آن را به پایان رسانده است که هیچکس حتی نمیتواند تصورش را
کتاب راجع به دختریه که حق زندگی کردن رو از خودش گرفته چون در گذشته اتفاقی افتاده که باعث شده نتیجه بگیره لیاقت یک زندگی نرمال و عادی رو نداره، تو در کل کتاب دنبال اون اتفاق و دلیلش میگردی
اصلا داستان پردازی خوبی نداشت و اینکه خیلی تضاد پیدا میشد در متن. داستان گیرایی نداره و واقعا به نظرم ارزش وقت گذاشتن نداشت...🌼
بیشتر خسته کننده بود تا سرگرم کننده به زور تمومش کردم
جالب بود اما طبق نظر دوستان انتظار بیشتری ازین داستان داشتم،بعضی جاها اتفاقاتی که برای لی میافتاد واضح نبود که دلیلش چیه،آخرش خیلی بهتر میتونست تموم بشه،ممنون ازطاقچه🌹
کتاب خیلی خوبی بود، واقعا از خوندنش لذت بردم،مخصوصا پایان داستان که واقعا عالی بود
کتاب خوبی بود فکر کنم همه با ابن کتاب ارتباط بگیرن
داستان غیر منطقی داشت
برای نوجوانان جذابتره تا یه بزرگسال جنایی خوان
داستان سرگرم کننده ای بود ولی میتونست خیلی بهتر تموم بشه و بعضی جاها اصلا منطقی نبود و دور از واقعیت پیش میرفت در کل توصیه نمیکنم