دانلود و خرید کتاب رودخانه تباهی ماساجی ایشیکاوا ترجمه فرشاد رضایی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب رودخانه تباهی

کتاب رودخانه تباهی

معرفی کتاب رودخانه تباهی

کتاب الکترونیکی «رودخانه تباهی» نوشته ماساجی ایشیکاوا با ترجمه فرشاد رضایی در گروه انتشاراتی ققنوس چاپ شده است. این کتاب داستان فرار ایشیکاوا از کرهٔ شمالی است. او ضمن بیان داستان خود تصویری از کشوری بسته که ارتباط چندانی با دنیای بیرون ندارد و مردم آن از طبیعی‌ترین حقوق هر فرد محروم هستند ارائه می‌کند. ماساجی ایشیکاوا آدمی عادی بود که با سختی‌های عادی زندگی دست و پنجه نرم می‌کرد اما زندگی خیلی زود برای او به جهنم تبدیل شد. رودخانه ای در تاریکی زندگی عجیب و فرهنگ متفاوت کشوری با حاکمانی مستبد را به نمایش می‌گذارد.

«داستانی واقعی و هولناک دربارۀ زندگی در کرۀ شمالی، داستان شگفت‌آور و غم‌انگیز تحقیر همه‌جانبهٔ ملت به دست دولت.» کِرکِس ریویو «ایشیکاوا در زندگی‌نامۀ دردناک خود وضعیت سهمگینی را به تصویر می‌کشد که حکومتی مستبد و فرقه‌گرا بر ملتش تحمیل کرده است. او داستان عشق استوارش به خانواده را در عمق ناامیدی و سرخوردگی اما با طنزی تلخ روایت می‌کند و به اخبار بی‌روحی که از کرۀ شمالی می‌شنویم وجهه‌ای انسانی می‌بخشد.»

درباره کتاب رودخانه تباهی

این کتاب یک زندگی‌نامه با موضوع فرار از کره شمالی است که نویسنده آن - ماساجی ایشیکاوا - از زندگی کردن در کره شمالی و همچنین فرارش صحبت می‌کند. او از چهار دهه تحقیر و توهین و تبعیض و از گرسنگی و فقر و نبودِ آزادی می‌گوید. از مرگ انسان‌های بی‌گناه و زندگی میان مردگان متحرک. کتاب «رودخانه تباهی» سرگذشت‌نامه خودنوشت ایشیکاوا و داستان مستند فرارش به دلیل شرایط خفقان‌آور، محیط بسته و تبعیض‌های موجود در کره شمالی از کره شمالی به ژاپن است که پیش از متن هم مسیر حرکت او روی نقشه درج شده است.

 مراحل شش‌گانه فرار این فرد به‌این‌ترتیب است: ۱- قطار هامجو به هی‌یِسان در سپتامبر ۱۹۹۶، ۲- تلاش برای گذر از رودخانه یالو و به هوش آمدن در چین، ۳- سفری ۴۰۰ کیلومتری با خودرو در کوه‌های شانگهای، ۴- پنهان‌شدن در شن‌یانگ به کمک کنسولگری ژاپن، ۵- فرار مخفیانه با سه خودرو به شهر دالیان و ۶- پرواز چارتر به توکیو در سال ۱۹۹۶.

درباره ماساجی ایشیکاوا

ماساجی ایشیکاوا نویسنده «رودخانه تباهی» متولد سال ۱۹۴۷ در کاوازاکی ژاپن است که پدری کره‌ای و مادری ژاپنی دارد. خانواده ماساجی در سال ۱۹۶۰ هنگامی که او ۱۳ ساله بود از ژاپن به سرزمین موعود یعنی کره شمالی مهاجرت کردند. از آن به بعد دوران حبس ماساجی ایشیکاوا در کره شمالی آغاز شد و او توانست در سال ۱۹۹۶ از دام حاکمان این کشور کمونیستی بگریزد. وی در حال حاضر در ژاپن اقامت دارد.

کتاب رودخانه تباهی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کسانی که مایل هستند درباره کشور کره شمالی اطلاعات بیشتری کسب کنند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب رودخانه تباهی

پدرم از جایی به سازمانی پیوست که نامش آن اوایل «انجمن همگانی کره‌ای‌های ژاپن» بود و بعدها به «جامعه کره‌ای‌های مقیم ژاپن» معروف شد. هدف جامعه کره‌ای‌های مقیم ژاپن تحکیم دوستی میان ژاپنی‌ها و کره‌ای‌ها و تلاش برای کمک به بهبود وضع معیشتی کره‌ای‌ها و تدارک زندگی باثبات آن‌ها در ژاپن بود. اما ماجرا به این سادگی هم نبود. بسیاری از کره‌ای‌ها که با «اقامت دایم» در ژاپن زندگی می‌کردند از قبل از جنگ جهانی دوم به حزب کمونیسم متمایل شده بودند. سیاست‌های کمونیستی سیاست‌هایی ضدامپریالیستی بودند و حزب کمونیسم هم کمپینی برای اعطای اقامت دایم به کره‌ای‌های مقیم ژاپن راه انداخت. بعد از جنگ و کمی پس از تأسیس انجمن همگانی کره‌ای‌های ژاپن، کمونیست مشهوری به نام کیم چون‌هائه همراه چند عضو دیگر حزب کمونیسم از زندان آزاد شد. این افراد در زندان هم به مبارزه‌شان ادامه داده بودند و حاضر نشده بودند تغییر عقیده بدهند. آن‌ها بعد از آزادی از زندان تأثیر چشمگیری بر انجمن همگانی گذاشتند و انجمن هم طبعاً به‌مرور به نهادی چپ‌گرا تبدیل شد. اما اصل بنیادینی که رفتار پدرم را در آن دوران هدایت می‌کرد سوسیالیسم یا چیزی شبیه آن نبود. مهم‌ترین چیز برای پدر من ملی‌گرایی بود. از دید من تفاوت زیادی میان جنبش سوسیالیسم، جنبش ملی‌گرایی و دعوایی خونین در بازار سیاه نبود. همه این افراد دو ویژگی مشترک داشتند: همه‌شان در ژاپن زجر کشیده بودند و همه‌شان فقیر بودند. آن‌ها فقط می‌خواستند اعلام حضور کنند. و این یعنی مبارزه به هر شکلی برای رسیدن به هر نوعی از قدرت.

ف
۱۴۰۰/۰۹/۰۹

لطفا اینو تو بی نهایت بذار طاقچه عزیز

خشایار
۱۴۰۰/۰۹/۰۴

ی کتاب ساده نیست که ازش رد بشید و فراموشش کنید ، داستان زندگی مردمی که صدایی برای گفتن واقعیت ندارن برای همین کتابهای مثل این اثر ارزشمندن .

djfire
۱۴۰۰/۰۹/۱۴

واقعا آدم هر چقد واقعیت های کتاب رو میبینه به زندگی فلاکت باری که داشتن میرسه و به این نتیجه میرسه شاید اتفاقای بیشتر از این هم افتاده که نویسنده میتونست بیشتر شرح بده

aboliano
۱۴۰۳/۰۳/۳۱

خیلی قشنگ بود من زیاد احساسی نیستم و شاید از معدود کتابایی بود که با هر لحظش میشد گریه کرد در کل بخونید خیلی جذاب بود

کاربر 8569816
۱۴۰۳/۰۲/۱۲

واقعا یکی از بهترین کتابایی بود که خوندم. داستان زندگی شخصی که به خاطر خودخواهی های سیاسی یه گروه به نیستی و نابودی کشیده میشه. حیف که اکثر آدم ها زیر حکومت های خودکامه با هم متحد نمیشن تا این

- بیشتر
Homa Shahhy
۱۴۰۲/۰۹/۳۰

نظر شخصی من رو بخواهید، اینکه این کتاب درسته کمی خلاصه نوشته شده بود و میشد روش مانور داد. در کل این کتاب خیلی عالیه و در مورد زندگی کره ای های ژاپنی تبار که در کره شمالی زندگی مشقت باری

- بیشتر
M.TORABI
۱۴۰۱/۰۵/۱۰

#رودخانه_تباهی تاریخ شروع: 25 تیر تاریخ پایان: 28 تیر امتیاز: 3.9 کتاب در مورد خانواده ای هست ک پدر اهل کره و مادر زاده ژاپنه و بالطبع پسری ک شرح ماوقع رو ازش میخونیم هم ژاپنیه (ماساجی ایشیکاوا). این خانواده با تبلیغات و دروغ

- بیشتر
کاربر ۳۵۲۲۷۰۲
۱۴۰۰/۰۹/۰۲

خواندن این دست کتاب های تجاری را که با تکیه بر ماجراجویی و داستان های غیر قابل اثبات نوشته شده را به هیچ وجه توصیه نمی کنم

عباس
۱۴۰۰/۰۹/۰۵

بنظر میرسه این کتاب هم جزو پروژه پروپاگاندا علیه کره شمالی باشه و بیشتر تصویر سازی مجعول هستش تا روایت واقعیت.

کله من و پدرم به خاطر این چرخیدن‌ها و جا عوض کردن‌های مداوم اغلب اوقات در خواب به هم می‌خورد و گاهی مثل دیوانه‌های زنجیری دو تایی می‌زدیم زیر خنده. آدم وقتی بیش از حد رنج بکشد وضعیتش به کمدی نزدیک می‌شود و می‌تواند به دردناک‌ترین چیزها هم بخندد. گمانم این هم نوعی هیستِری باشد.
maryam
هر بار رعد و برق می‌زد چشمم می‌افتاد به جسد کودکی که کنارم آرام گرفته بود. منظره وحشتناک و دلخراشی بود. و این ضربه آخر بود. بلند شدم و رو به آسمان داد زدم: «چرا ما باید این‌قدر زجر بکشیم؟ چی‌کار کرده‌یم که این‌همه بلا سرمون می‌آد؟» اشک‌های داغم از روی صورت خیسم پایین می‌آمد. بچه را خاک کردم و از کوه که برمی‌گشتم پایین مثل دیوانه‌ها بلندبلند گریه می‌کردم. خواهرزاده‌ام که مُرد مدام یک سؤل در ذهنم می‌چرخید: چرا مادرم و بچه‌ای معصوم باید بمیرند؟ هدف از این زندگی پر از درد و رنج چیست؟
maryam
از خشم و درماندگی و ناامیدی به دل کوهستان زدم و تمام مدت گریستم. یک بار از کسی شنیده بودم: «اگه یه بچه گریون می‌تونست دنیا رو نابود کنه، حتماً این کار رو می‌کرد.» من آن روز چنین حسی داشتم. دلم می‌خواست کل دنیا را خراب کنم، اما حقیقت تلخ آن بود که دنیا خودش آمده بود و بر سر من خراب شده بود. نمی‌توانستم در خانه گریه کنم و فریاد بزنم و خودم را خالی کنم چون مادرم صدایم را می‌شنید و بدون این‌ها هم کارد به استخوانش رسیده بود. نمی‌خواستم باعث رنج کشیدنش شوم. از طرفی نمی‌دانستم چطور درباره احساسم با خواهرانم حرف بزنم چون نمی‌خواستم باعث ناراحتی آن‌ها هم بشوم. بنابراین در خانه ساکت بودم و در دلم به سرنوشتم لعنت می‌فرستادم. می‌دانستم تا آخر عمر در جهنمی زمینی گیر افتاده‌ام و هیچ کاری هم از دستم برنمی‌آید.
maryam
اغلب اوقات به این فکر می‌کنم که اگر در کره شمالی مانده بودم چه بلایی سرم می‌آمد؟ احتمالاً من هم از گرسنگی می‌مردم. ولی لااقل در آغوش کسی و کنار خانواده‌ام می‌مردم. لااقل می‌توانستیم از هم خداحافظی کنیم. اما حالا چه؟ مردم از خدا می‌گویند. من خدا را نمی‌بینم، اما هنوز دعا می‌کنم پایان این قصه خوش باشد.
maryam
برگشتم تا خداحافظی کنم و دیدم کنسول و تمام کارکنانش دارند برایم دست تکان می‌دهند. سعی کردم بگویم «ممنون» ولی نمی‌توانستم کلمات را ادا کنم چون داشتم مثل ابر بهار می‌گریستم. مهماندارها مرا به سمت صندلی‌ام هدایت کردند. کمربندم را بستم. موتور هواپیما به غرّش درآمد و هواپیما حرکت کرد. چیزی نگذشت که روی باند سرعت گرفتیم. دلم موقع بلند شدن هواپیما هرّی ریخت. عصر ۱۵ اکتبر سال ۱۹۹۶ بود. هواپیما کمی بعد در توکیو فرود آمد. من به ژاپن برگشته بودم. سی و شش سال طول کشید تا به خانه برگردم ولی بالاخره برگشتم.
maryam
من بعد از سی و شش سال زندگی در کره شمالی احساس می‌کردم از سیاره دیگری آمده‌ام.
maryam
این نظام به «طرح بهره‌وری» معروف بود. طرح بهره‌وری! این بلایی است که در کشورهایی چون کره شمالی بر سر کلمات و زبان می‌آورند. اسم دیکتاتوری تمامیت‌خواه می‌شود «جمهوری دموکراتیک» و به «بردگی» می‌گویند «آزادسازی».
maryam
«ما واسه مملکتمون می‌جنگیم! باید بیشتر بخوریم!» دلم می‌خواست به‌شان بگویم: «جنگ؟ کدوم جنگ؟ جنگ کجا بود؟ چرا چرت و پرت می‌گین؟ شده‌ین باعث بدبختی و یأس و وحشت یه مشت کارگر و کشاورز بینوا. تازه فکر کرده‌ین چقدر غذا گیر ما می‌آد؟ این ماییم که داریم غذا تولید می‌کنیم نه شما که فقط دنبال کتک زدن مردمین.»
maryam

حجم

۲۱۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۲۱۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان