کتاب استاد بنا سول نس
معرفی کتاب استاد بنا سول نس
کتاب استاد بنا سول نس نوشتۀ هنریک ایبسن است. این کتاب را انتشارات مهراندیش منتشر کرده است. استاد بنا سول نس داستان آدم بلندپرواز بختیاری است که میسازد، بالا میبرد، بالا میرود، بر بالای ساخته خویش میایستد، باز آرزوی بالاتر رفتن او را به اوجهای تازهتری فرامیخواند و او این فراخوانها را به جان میپذیرد.
درباره کتاب استاد بنا سول نس
استاد بنا سول نس به جایی میرسد که همه را در فرودست خود میبیند و بیم برش میدارد. هزارها دست را میبیند که آمادهاند به سویش دراز شوند و به زیرش کشند. هر چه بالاتر میرود، بیم از بلندی و دستهای ناپیدا در او بالاتر میگیرد، آنچنانکه دیگر آنها را در همه چیز و همهکس پیرامون خود میبیند. به ساخته زیر پای خود مینگرد. پا بر سر و شانه و تن دیگران دارد، چنان که گویی نه با سنگ و آجر و خاک که با تن و جان و روان دیگران ساختوساز کرده است. به خود مینگرد. تن و جان خود را زخمناک میبیند. اینک آگاه از اینکه "این عجوزه عروس هزار داماد است"، بهروشنی میبیند که بدبیاری روزی از راه میرسد و در پاسخ به ستایشگری که از خوشبختی او یاد میکند، زبان میگشاید.
ویژگی این پروژه این است که مترجمان زبانهای گوناگون همزمان روی یک نمایشنامه کار و همکاری میکنند. شیوه کار چنین است که مترجمان نمایشنامه را موشکافانه میخوانند، فهرستی از واژهها و نکتههای گنگ و دشوار و دوپهلو و ... فراهم میسازند و با خود به نشستهای همگانی که به همراه استاد فروده هل لاند، ایبسن شناس و رئیس مرکز ایبسن، برگزار میشود، میآورند و به گفتوگو و رایزنی درباره آنها و نیز واکاوی نمایشنامه میپردازند. مترجم هر زبان از همکاری یک گروه سهنفره از کارشناسان همان زبان برخوردار است که برگردان پایانیافته را بررسی میکنند و دیدگاههای اصلاحی خود را به مترجم ارائه میدهند. معمولاً هر یک از کارشناسان توجه خود را در زمینهای متمرکز میکند.
خواندن کتاب استاد بنا سول نس را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
این کتاب برای افراد علاقهمند به نمایشنامهخوانی و آثار هنریک ایبسن مناسب است.
درباره هنریک ایبسن
هنریک ایبسن، نمایشنامهنویس و سراینده نروژی، زاده سال ۱۸۲۸ از بزرگترین ستارههای سپهر هنر و اندیشه همه جهان و همه زمانهاست. ایبسن در نوجوانی پس از ورشکستگی پدرش برای نخستینبار، طعم فقر و تنگدستی را چشید. با وقوع انقلاب ۱۸۴۸ در شمال اروپا، ایبسن به سرودن اشعار آزادیخواهانه پرداخت. او در سال ۱۸۵۰ برای ادامۀ تحصیل و به امید اخذ دکترا در رشتۀ پزشکی به شهر کریستیانیا عزیمت کرد. ایبسن هنگامی که در رشتۀ تحصیلی خود موفق نشد، به نوشتن روی آورد. مطالعۀ تاریخ روم و توطئۀ کاتلینا و خطابههای سیسرون و همچنین شرح انقلاب فرانسه در ۱۸۴۸ باعث شد که ایبسن اولین نمایشنامۀ خود را در سال ۱۸۵۰ بنویسد. اولین اثر ایبسن به نام کاتلین در زمانی که ۲۲ ساله بود، منتشر شد. در همین ایام، کشمکشهای سیاسی، ایبسن را به سمت سیاست کشاند. او عضو اتحادیۀ کارگران شد و مدتی با نوشتن مقالات سیاسی و هنری در انتشار چند روزنامه دست داشت. یک سال بعد، مدیر تماشاخانۀ شهر «برگن» شغلی به ایبسن داد. او در طول پنج سالی که در این تماشاخانه مشغول به کار بود، سفرهای بسیاری به کپنهاگ داشت و مطالعاتی در زمینۀ تئاتر به انجام رساند. او در ۲۳ می ۱۹۰۶، درگذشته است.
ایبسن زندگی را با همۀ تپندگی و رنگارنگیاش به میدان نمایش کشید، یا شاید بهتر است گفت میدان نمایش را تا آنجا گستراند که زندگی را با همه چهرههایش در دل خود جای دهد. ایبسن در میدان نمایش از چنان پایگاه و جایگاهی برخوردار است که نه زن نه مرد نه جوان نه پیر نه دارا نه ندار و ... از خواندن کارهایش بینیاز نیست.
بخشهایی از کتاب استاد بنا سول نس
اتاق کاری با مبلمان ساده در خانه استاد بنا سول نس. یک در دو لنگه در دیوار دست چپ به سرسرا باز میشود. در دست راست دری به اتاقهای درونی خانه هست. در دیوار روبهرو دری گشوده به اتاق نقشهکشی. جلو در دست چپ میز نگارشی با کتاب، کاغذ و نوشتافزار. آن سوترش در یک بخاری. در کنج راست یک کاناپه با میز و چند صندلی. روی میز تنگ آب و لیوان. جلوی در دست راست یک میز کوچکتر با صندلی گهوارهای و صندلی دستهدار. چراغ کارهای روشن روی میز اتاق نقشهکشی، میز کنج اتاق و میز نگارش. کنوت بروویک و پسرش راگنار در اتاق نقشهکشی به طرح و محاسبه نشستهاند. کایا فسلی کنار میز نگارش اتاق کار ایستاده و چیزی در دفتر کل مینویسد. کنوت بروویک پیرمردی است لاغر با موی و ریش سپید. پالتوی سیاهی به تن دارد که کمی نخنماست، ولی خوب نگهداشته شده. او عینک دارد و شال گردن سفیدی که کمی زرد شده. راگنار بروویک اسی و چندساله، خوشپوش، موبور و کمی خمیده بالا است.
کایا فسلی دختر جوان نازک اندام بیست چندسالهای است که بادقت رخت پوشیده، ولی سرورویش بیمارگونه است. آفتابگیر سبزی بالای چشمها دارد. هر سه چندی در خاموشی کار میکنند.
کنوت بروویک: (ناگهان، گویی از دلهره، از پشت میز نقشهکشی برمیخیزد و همان گونه که به سنگینی و سختی نفس میکشد، تا درگاه پیش میرود). نه، دیگه طاقتم داره تاق میشه.
کایا: به نزدش میرود امروز عصر حالت پیداست هیچ خوب نیست، دایی؟
بروویک: آه، انگار داره روزبهروز بدتر میشه.
راگنا: (برخاسته نزدیک میشود). پدر، بهتر بود میرفتی خونه و سعی میکردی کمی بخوابی
بروویک: (ناشکیبا). نکنه میگی برم تو رختخواب؟ میخوای پاک از نفس بیفتم؟
کایا: پس برو یه کم قدم بزن!
راگنار: اره، برو! من هم باهات میآم
بروویک: (با تندی). تا نیاد، نمیرم. امروز عصر میخوام ک با (با خشم فروخورده) باهاش با رئیس حرف بزنم.
کایا: (ترسان). نه، دایی، هر جور شده باز صبر کن!
حجم
۱۰۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۰۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه