کتاب یک پیاله چای با آرزوهای کوچک
معرفی کتاب یک پیاله چای با آرزوهای کوچک
کتاب یک پیاله چای با آرزوهای کوچک را محمدصادق دهقان گردآوری کرده است. این کتاب گزیده داستانهای ششمین جشنواره قند پارسی، از داستاننویسان جوان افغانستان است.
درباره کتاب یک پیاله چای با آرزوهای کوچک
این کتاب داستانهای سید علی موسوی، فاطمه موسوی جاوید، صدیقه کاظمی، وسیمه بادغیسی، ریحانه بیانی، غلامرسول جعفری (سیمیا)، سهراب سروش غیبی، بتول محمدی، سکینه محمدی، معصومه حسینی، فاطمه بخشی، زهره ابراهیمی و فائزه صالحی را گرداوری کرده است.
پس از اعلام فراخوان ششمین جشنواره ادبی «قند پارسی» و تمدید آن، یکصد شاعر از گستره زبان و ادب پارسی با ۳۰۰ قطعه شعر نو و آزاد و ۱۶۰ قطعه شعر سنتی در جشنواره شرکت کردند. در بخش داستان نیز ۳۱ داستاننویس، ۷۵ اثر به دبیرخانه روان کردند. از این میان، ۷۲ شاعر و ۲۲ داستاننویس به دور نهایی داوری راه یافتند که ستاد اجرایی جشنواره از آنان برای حضور در جشنواره دعوت کرد.
در این دوره، جناب آقای مصطفی محدثی خراسانی از ایران و آقایان قنبرعلی تابش و محمدکاظم کاظمی از افغانستان، داوری بخش شعر را بر عهده داشتند. آقای گودرزی از ایران و بانو تینا محمدحسینی و آقای سید ابوطالب مظفری از افغانستان نیز داوران بخش داستان بودند.
از دید داوران بخش داستان، گرایش داستاننویسان به تکنیک و نوآوری در حوزه روایت و زاویهٔ دید، افزایش یافته است و از طرفی، شکلگرایی افراطی در داستانها دیده نمیشود. به این نکته هم باید اشاره کرد که نثر و زبان داستانها پالوده و روشن است. همچنین تنوع سوژهها، بیشتر و وجه اجتماعی ـ روانشناختی داستانها بارزتر از بازتاب مصایب و مشکلاتی نظیر پیآمدهای جنگ است که این ویژگی، طلیعهٔ ظهور داستانهای عمیقتر و ماندگارتری را میدهد.
این کتاب مجموعهای از داستانهای برگزیده و ارشمند این جشنواره داستاننویسی است.
خواندن کتاب یک پیاله چای با آرزوهای کوچک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یک پیاله چای با آرزوهای کوچک
دستش که روی کلید چراغ سُر میخورد، مکثی میکند و سمت اجاق میرود. در تاریکی شیرهای اجاق را چک میکند. شیر آب را هم سفت میپیچد و از آشپزخانه بیرون میآید. به طرف در میرود. از بسته بودنش که مطمئن شد، به طرف اتاق میرود. به در اتاق که میرسد، میایستد و دور تا دور خانه را نگاه میکند. درها، پنجرهها، شیرهای گاز، شیرهای آب، سیم تلفن را هم باید بکشد. داخل اتاق میشود و کنار بخاری میایستد. قوری چای را از روی بخاری بر میدارد و کنار بالش میگذارد و میرود که بخوابد.
هنوز سر را روی بالش نگذاشته که تیزی نور چراغ را روی چشمش احساس میکند. دستها را به زانو میگیرد و بر میخیزد و طرف چراغ میرود و خاموشش میکند. تاریکی و سکوت مطلق معلق در فضا، او را از اتاقها، چراغها، درها و پنجرهها جدا میکند و به خود میکشاند. تاریکی، مردابی میشود که رهایی از آن در توان این وجود فرسوده نیست. اولین بار که در این مرداب فرو رفت، سالهای جنگ بود. در خانه نشسته بود و به پسرکش شیر میداد که درِ خانهاش را زدند و شوهرش که رفته بود در را باز کند، چند نفر با قنداق تفنگ، به شکم و پشتش زده بودند و بعد که قامت مردش از درد خمیده شد، به بازوها و سرش. زن بچه به بغل تنها ایستاده و سیل کرده بود. وقتی شوهرش را کشان کشان و خونآلود میبردند، دست و پایش سست شد و با لبان خشک و رنگ پریده ماند و بعد گوشها زنگ زده بودند و چشمها تیره و تار شده بود. تاریکی ماده سیالی بود، قیر مانند، که در آن دست و پا میزد و توان رهایی از آن را نداشت. بعدها خبر کشته شدن شوهرش در جبهه مجاهدین را که شنید، فقط توانست با دو دست بر فرق سر بکوبد و آن وقت بود که از چشمها اشکی ریخته شد و صدای نالهای از گلوی خشک شده بیرون آمد.
چراغ را روشن میکند و سمت بستر راه میافتد که ناگاه احساس میکند، کسی در کنارش راه میرود. نفس را در سینه حبس میکند و به شبح نگاه میکند. نه، باور نمیکند. این خودش نیست.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه