دانلود و خرید کتاب ۱۳ داستان کوتاه از سیزده نفر علیرضا محمودی‌ایرانمهر
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب ۱۳ داستان کوتاه از سیزده نفر

«۱۳ داستان کوتاه از سیزده نفر» در بردارنده سیزده داستان کوتاه در ژانرهای مختلف از سیزده نویسنده ایرانی است. نویسندگان این مجموعه در بخش‌های مختلف ادبی و هنری از جمله گویندگی در رادیو و تلویزیون، فعالیت در بخش‌های مختلف سینما و چاپ رمان و داستان کوتاه فعال هستند. در یکی از داستان‌های کوتاه این کتاب می‌خوانیم: «از در قهوه‌ای سوخته‌ی کافه که می‌روم تو، دو پله پایین‌تر، دو ردیف صندلی و میز چیده‌اند به قاعده‌ای که آن وسط مجال راه رفتن ترکه مردی باشد. میزهاش دراز است و مستطیل و صندلی‌ها نیمکت است در اصل که پشتی چوبی‌ای مهارشان کرده. گوشه را که نگاه کنی، قاطی دود و سر و صدای موسیقی مزخرفی که انگار ناخن می‌کشند روی زه ویولن سل، مجید پوتین‌هاش را درآورده و گذاشته کنار پایه‌ی میز و کف پاهای بی جورابش چسبیده روی صندلی و چمباتمه زده و دارد سیگار می‌کشد. هر پکی که می‌زند جوری چشم‌هاش را می‌بندد که انگار اگر نبندد رسوب نیکوتین ناقص می‌شود روی نایژه‌ها. جلوتر که می‌روم عرقِ صورتش دارد بلور می‌شود لابه‌لای تارهای ریش بلندش و پیشانی‌اش خیس‌خیس است. چشمش می‌افتد توی چشمم و لبخند که نه، زاویه‌ای به کنج لب‌هاش می‌دهد؛ انگار بخواهد بگوید: چه وقت آمدن است؟! نمی‌گوید. من هنوز او لب وا نکرده می‌روم طرفش. پیشانی‌اش را می‌بوسم، می‌گویم: «سرهنگ بیچاره‌مان کرده بود، می‌گفت تا مرده‌ها را جمع نکنید حق خروج از سربازخانه را ندارید.» مجید بی‌که به صورتش اخمی، چیزی بیاورد، انگار بخواهد بگوید یک لیوان آب بده به من، می‌گوید: «جلال هم بود توی مرده‌ها؟» . سرم را بالاتر از صورتش نگه می‌دارم، می‌گویم: «نه. همین حالاست که پیداش شود» . بعد شروع می‌کند ناخن انگشت کوچک دست چپش را آرام با دندان بلند می‌کند و می‌کَند و تف می‌کند روی زمین ناخن را. می‌گوید: «از بچه‌ها کی‌ها مردند؟».
سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۶/۱۳

کتاب صد و چهل و چهارم برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی، در مجموع متوسط بود !

Shadi
۱۳۹۹/۰۳/۲۰

خوب بود بعضی ها خوب بودن بعضی ها متوسط

نشر سيزده
۱۳۹۵/۰۵/۰۵

خوندن کتاب رو حتما به علاقه مندان ادبیات داستانی و رمان پیشنهاد میکنم. چون به دلیل استفاده از ١٣ نویسنده، قطعا داستانهایی برای سلیقه خود پیدا میکنید.

بهار
۱۴۰۰/۱۱/۰۳

من رو یاد مجله داستان انداخت و خیلی دوست داشتم میتونستم نسخه شنیداری رو بشنوم.البته باید بگم، سطح داستان ها متوسط بود.

pockethead
۱۳۹۵/۰۶/۰۵

به نظر من داستان های کتاب متوسط رو به ضعیف بودند..به عبارتی تقریبا در اکثر کارهای مجموعه پلات و طرح منسجم برای یک داستان فدای زبان یا شخصیت پردازی از نوع ایستا و افراطی شده بود. به عبارتی دیگه در

- بیشتر
کاربر 17125
۱۳۹۵/۰۵/۱۵

برام خیلی جالب بود که داستان‌های این همه نویسنده‌ی خوب باهم توی یک کتاب بود. قبل از خریدش مطمئن بودم کتاب خوبیه ولی بعد اینکه خریدمش دیدم اشتباه می‌کردم و کتاب فوق‌العاده عالی‌ایه.

sarah
۱۳۹۵/۰۵/۰۶

خیلی کتاب خوبیه. از وقتی خریدم دارم میخونم. 3تا داستان اول رو خوندم. ممنون طاقچه :)

soheil.O
۱۳۹۵/۰۵/۰۵

کتاب خوبیه، هر شب یه داستان متفاوت رو نی تونید قبل خواب بخونید!

Ali Maleki
۱۳۹۵/۰۵/۰۵

من قبلا نسخه چاپی اش رو گرفته بودم ولی انقدر برام جذاب بود که حیفم اومد نسخه e-book رو نداشته باشم

So2016
۱۳۹۵/۰۵/۰۵

با خوندن این کتاب بیشتر از خود کتاب از فایل صوتی اون لذت می بریدکه کارو براتون راحت تر می کنه و طبیعتا هیچ کسی بهتر از خواننده نمی تونه یه داستانو بهتر و مهیج تر اجرا کنه.

پسرخاله‌اش را مثال می‌زد که رشته‌ی ادبیات را نیمه‌کاره ول کرد و رفت مرغداری زد توی کرج و کارش گرفت
سیّد جواد
در تاریخ گاهی حادثه‌هایی کوچک باعث فجایع بزرگ شده‌اند.
سیّد جواد
«چه بچه‌های خوشگلی داری. راست می‌گن زن ترک بگیری بچه‌هات قشنگ می‌شن.»
سیّد جواد
اگر دو سال و هفت ماه با کسی زندگی کرده باشی و به بوی عطری که همیشه می‌زند، احساس شادی حضورش، تکیه کلام‌ها و خنده‌هایش عادت کرده باشی، رفتن ناگهانی‌اش حفره‌ای بزرگ درونت خالی می‌گذارد.
سیّد جواد
من در مریم و پریسا به دنبال زن دیگری می‌گشتم و نتوانستم به هیچ کدام‌شان بگویم برایم خود واقعی‌شان نیستند، فقط بدلی از پرستو هستند.
سیّد جواد
پریسا از زندگی من رفت، همان‌طور که من از زندگی مریم رفته بودم.
سیّد جواد
می‌دانی هیچ کسی در هیچ کجا منتظر تو نیست و دیر یا زود رسیدنت به هیچ کجا، چیزی را در جهان تغییر نخواهد داد.
سیّد جواد
قدم زدن در خانه‌ای خالی که صدای دمپایی‌هایت روی سرامیک‌های لخت آن منعکس می‌شود هم ترسناک است. از آن بدتر حرف زدن با کسی است که هیچ حرفی برای گفتن با او نداری.
سیّد جواد
علیرضا می‌گفت، یک بار لپ امین را گرفته امین هم فحشش داده دویده بود. جمشید هم دویده دنبالش، رسیده، از گردنش گرفته، دست برده به لپش، گفته: «اگر یک بار دیگر فحش بدهی، به جای لپت، از جای دیگرت می‌گیرم.»
سیّد جواد
یک بار من ناخن‌های پرستو را لاک زدم.
سیّد جواد
برایت نوشته است حالش خوب نیست، از زندگی با تو خسته شده و بهتر است از هم جدا شوید و تو اصلاً از خواندن آن تعجب نمی‌کنی.
سیّد جواد
همان روزی که به دفترخانه رفته بودیم که سند ازدواج را امضا کنیم، می‌دانستم روزی این چشم‌های عمیق و زنده تنهایم خواهند گذاشت.
سیّد جواد
گاهی دیدن خودت توی کلمه‌هایی که می‌نویسی ترسناک است.
سیّد جواد
شهر خودمان سید این‌جاها سیگار می‌فروشد. نرسیده به میدان، کنار یک بید پیر. اگر از سید سیگار می‌خریدم شب به زنش می‌گفت
سیّد جواد
اگر جیران زنش شود، شب‌ها اهالی محل صدای عشق‌بازی‌شان را می‌شنوند؟ تو رختخواب که داد نمی‌زند.
سیّد جواد
من واقعاً چه‌طور می‌توانستم به مریم و بعد به پریسا بگویم نشانه‌های زنی دیگر را در آن‌ها دنبال می‌کردم. بگویم فقط به خاطر آن که تکه‌هایی از وجودشان شبیه پرستو بوده با آن‌ها زندگی کرده‌ام.
سیّد جواد
۱۳۹۰: دومین مجموعه داستانم را که «خدا مادر زیبایت را بیامرزد» نام دارد، آذر ماه برای چاپ به یک انتشارات دادم که تا امروز (۱۳۹۳/۱۲/۱۴) چاپ نشده است!
سیّد جواد
با پریسا ازدواج کردم و به آپارتمان کوچک من آمد. چون پشت دست‌هایش درست شبیه دست‌های پرستو بود، نیم‌رخش پرستو را تداعی می‌کرد و اسمش با حرف پ شروع می‌شد.
سیّد جواد
یک جماعت، ولو یک اقلیت، هنوز هم گمان می‌کنند که نوشتن و مشخصاً داستان نوشتن و نیز خواندن و البته داستان خواندن هنوز هم کار دلبرانه‌ی جذابی است.
سیّد جواد
این‌که هنوز برای داشتن کتابخانه در خانه‌های‌مان، زمینِ گرانِ خدا را اشغال می‌کنیم، این‌که هنوز در مقابل تکنولوژی‌های نوین در دورهمی‌ها چشم در چشم هم می‌گوییم که: «لمس کتاب چیز دیگری است» و یا حتی این‌که هنوز در صفحات اجتماعی‌مان برای ژستِ هرچه بیشتر پشت سرمان کتاب می‌چینیم و یا مقابل کتابخانه‌ی دیگران می‌ایستیم؛ این‌که هنوز مقابل بساط دست‌فروشان می‌ایستیم و به کتاب‌های صد بار خوانده‌مان خیره می‌مانیم و یا حتی وقتی یکی از کتابفروش‌های میدان انقلاب را می‌بینیم که کتاب‌هایش را به حراج گذاشته تا جایِ آن کفش یا بدل‌فروشی راه بیندازد دل می‌سوزانیم، درواقع به شکل پراکنده اما یکپارچه‌ای دلهره‌مان در باب نوشتن و نویسندگی را تبیین می‌کنیم.
سیّد جواد

حجم

۶۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۶۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان