دانلود و خرید کتاب طوفان دیگری در راه است سیدمهدی شجاعی
تصویر جلد کتاب طوفان دیگری در راه است

کتاب طوفان دیگری در راه است

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۴۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب طوفان دیگری در راه است

کتاب طوفان دیگری در راه است نوشته سید مهدی شجاعی است. کتاب طوفان دیگری در راه است داستان زندگی زن و مردی است که لحظه به لحظه در کنار هم رشد می‌کنند و تغییر می‌کنند. 

درباره کتاب طوفان دیگری در راه است

فصل‌های کتاب طوفان دیگری در راه است،‌ با نام‌های «باد»، «رعدو برق»، «تگرگ»، «طوفان»، «باران»، «سیل»، «ابرهای متراکم»، «رگبار پراکنده»، «طوفان دیگر» و «رنگین کمان» داستان زندگی زنی به نام زینت را روایت می‌کند که پیش از انقلاب اسلامی زندگی می‌کند. حاج امین قرار است خانه‌های محل را بخرد و در آن‌ها مدرسه بسازد اما زنی در یکی از خانه‌ها زندگی می‌کند که حاضر نیست خانه‌اش را بفروشد، او می‌گوید دلیل کارش را فقط به خود حاج امین می‌گوید، بعد از درگیری‌های بسیار که در ذهن حاج امین به دلیل گذشته زینت وجود دارد راضی می‌شود او را ببیند. زینت رقاص و خواننده دربار بوده است. او به خانه او می‌رود اما از لحظه ورود متوجه می‌شود چیزی در این زن عجیب است. او می‌تواند آن‌چه در ذهن حاج امین است را پیش‌بینی کند و به او می‌گوید می‌خواهد گذشته را برایش بگوید. داستانش را شروع می‌کند و او را به سال‌ها قبل می‌برد، به زمانی که حاج امین هوشنگ امینی بوده و با درباریان رفت و آمد داشته و در یک مراسم عروسی زینت را دیده است که آواز می‌خواند. در آن مراسم یک مرد دیوانه هم حضور داشته که آغاز تغییر زندگی زینت شده است. داستان روایتی جذاب است که لحظه به لحظه خواننده را حیرت زدن می‌کند.

خواندن کتاب طوفان دیگری در راه است را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره سید مهدی شجاعی

سید مهدی شجاعی متولد ۱۳۳۹ نویسنده و فیلمنامه‌نویس است. وی در سال ۱۳۷۶ اقدام به تاسیس انتشارات نیستان کرد. او آثاری برای بزرگسالان و آثاری نیز برای کودکان و نوجوانان دارد. علاوه بر این سابقه فعالیت با کارگردان‌های بسیاری از جمله مجید مجیدی را نیز در کارنامه خود دارد.

از سید مهدی شجاعی کتاب‌های گنجی که می‌جستیم، ماهی رنگین‌کمان و یک اتفاق دیگر و... و همین طور چندین کتاب صوتی مثل: پدر عشق و پسر، رزیتا خاتون، آفتاب در حجابُ از دیار حبیب، کشتی پهلوگرفته و... در طاقچه موجود است.

بخشی از کتاب طوفان دیگری در راه است

اما خودش خوب می‌فهمد که آن حرف یعنی؛ تو هنوز همان کاره‌ای و این تغییر و توبه و تحولی که مردم می‌گویند، همه‌اش کشک است و... «این چه تهمت بدی است!»

ناخودآگاه از دلش می‌گذرد و بر زبانش جاری می‌شود:

«ولی شما حلال کنید خانم!»

«حلال می‌کنم حاجی! آدمی است و هزار کج خیالی. بفرمایید بنشینید تا من چای بیارم. شما هم بفرمایید آقای سیف!»

حاج امین اگر نخواهد هم ناگزیر است بنشیند. احساس می‌کند اتاق، دور سرش چرخ می‌خورد. هرگز به خیالش هم نمی‌رسیده که زینت خانم آن حرف‌ها را در همین برخورد اول، کف دستش بگذارد.

او چطور ممکن است از این حرف‌ها مطلع شده باشد! این حرف‌ها را جز افراد محرمی مثل مهندس، کس دیگری که نشنیده، آنها هم که اهل نقل و انتقال این قضایا به دیگران نبوده‌اند.

«این نوع حضور، این گونه علم و اطلاع، ساده نباید باشد. در پشت ظواهر این زن قطعاً دنیایی است.» 

«دنیایی است حاج امین!»

این صدای زینت است که از آشپزخانه مجاور اتاق می‌آید و بعد خود او که با سینی چای وارد می‌شود. سینی کوچک طلایی رنگ با کنگره‌هایی در دو طرف و دو فنجان و نعلبکی بلور که چای، مثل عقیق در آن می‌درخشد. زینت با یک دست، سینی چای را گرفته و با دست دیگر چادر آبی گلدارش را نگه داشته، به نحوی که جز دمپایی آبی روفرشی، چیزی از پاهایش پیدا نباشد.

حاج امین در چهره زینت، آشنایی دور و گنگی را احساس می‌کند یا احتمالاً شباهت به یک دوست و آشنای نزدیک، اما هر چه به ذهنش فشار می‌آورد، به نشانی روشن و مشخصی نمی‌رسد.

متانت و پختگی رفتار زینت به زنان پنجاه ساله می‌ماند، ولی برق چشم‌ها و طراوت صورت، حکم می‌کند که قطعاً پا به سن چهل نگذاشته. سی و هفت، هشت سال را به زحمت اگر داشته باشد.

ولی... چه خوب مانده! بی‌کمترین چروکی در صورت. صورتی که سبزه نیست سفید هم نیست. انگار هم ملاحت سبزه را دارد و هم روشنی و زیبایی سفید را. شاید سفید مات، با سایه‌ای که چشم‌های قهوه‌ای‌اش بر روی صورت انداخته، ملیح‌تر شده. صورتی که به تناسب کشیده است، استخوانی نیست، اما چیزی اضافه بر ضرورت زیبایی هم ندارد. لب‌ها کوچک نیستند، اما خوش فرم و به قاعده‌اند و ابروهای پهن و کشیده، چه سامان خوبی به صورت بخشیده‌اند.

زینت سینی چای را، کنار پتویی که حاج امین و مهندس روی آن نشسته‌اند می‌گذارد، رویش را سفت‌تر می‌گیرد و دو زانو بر زمین می‌نشیند. 

معرفی نویسنده
عکس سیدمهدی شجاعی
سیدمهدی شجاعی
ایرانی

سید مهدی شجاعی نویسنده، رمان‌نویس، روزنامه‌نگار و فیلمنامه‌نویس فعال و مشهور ایرانی است. او در دوران نویسندگی خود بیشتر به داستان‌نویسی پرداخت و داستان‌های کوتاه و بلند زیادی در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان و همچنین ادبیات مذهبی نوشت. شجاعی در دوران کار حرفه‌ای خود به عنوان فیلمنامه‌نویس نیز فعالیت داشته و تاکنون از فیلمنامه‌های او در تلویزیون و سینما، چندین فیلم ساخته شده است. سیدمهدی شجاعی به دلیل نوشتن کتاب‌های برجسته‌ در زمینه‌های معنوی و اجتماعی نیز شهرت دارد.

کاربر ۲۳۰۱۷۳۰
۱۴۰۰/۱۰/۱۸

❇️نظر کلی من نسبت به این کتاب این کتاب نشون داد که ⛔اولا درمورد آدم ها قضاوت نکنیم چرا که ما هیچ چیزی از اون ها نمی دونیم ⛔دوما ملاک حال افراد است نه گذشتشون حاج امین گذشته بدی داشت ولی حال خوب

- بیشتر
فاء
۱۴۰۰/۰۸/۱۸

قصه قصه جالبی بود .درجه یک یک.. فکر نمیکردم انقدر داستان جذاب باشد . از یک نفر شروع شد و فکر کردم قضیه ختم به داستان یک تحول میشود اما اصلا اینطور نبود .. قضیه با تحول یک ادم شروع

- بیشتر
•° زهــــرا °•
۱۴۰۰/۱۲/۰۶

تاریخ، پر از کسانی هست که راه گذشته‌شون رو ادامه ندادن. پر از کسانی که تغییر کردند، کسانی که یک شبه چنان عروجی کردند که از دید چشم‌های دنیابین خارج شدن ... تاریخ پر از حُر هاست ... داستان این

- بیشتر
تهمینه
۱۴۰۱/۰۸/۰۱

ارزش چندین بار خواندن دارد

شوالیه سیاه
۱۴۰۱/۰۵/۲۲

کتاب از اساس در مورد تحوله. همه ی شخصیتاش تو این کتاب دچار تحول و پیشرفت شدن. حتی اگه بدترین پیش زمینه رو داشته بودن. اینجوری اگه یه موقع هایی فک کنی اونقدر گند زدی به زندگیت که فک میکنی

- بیشتر
مجتبی
۱۴۰۱/۰۱/۲۴

متن روان و گیرایی داشت و نمیدونم چرا به اندازه ای که استحقاقش رو داره تبلیغ نمیشه

sdfjvr
۱۴۰۲/۰۴/۲۶

کتاب ها رو بر اساس دوتا دیدگاه میشه بررسی کرد، معتقدم کتاب شخصیت پردازی قوی داشت، همه ی شخصیت ها نقش بجای خودشون رو در داستان ایفا کردن و جزئیات و ظرافت حضورشون در کتاب مشخص بود. اسم فصل های

- بیشتر
قاصد
۱۴۰۲/۰۳/۲۴

با این کتاب باید همراه شد ، در تلاطمش غوطه ور شد ، باید باهاش حرکت کرد ، قبل و بعد خواندن کتاب خواننده در جای اولش نیست نمی‌دونم چند بار خوندمش اما هر بار باهاش لبخند زدم و اشک ریختم

- بیشتر
vahid bahmani
۱۴۰۱/۰۳/۱۲

داستان شروع خوبی داشت و البته پایانش هم خوب بود فقط ی جاهایی زیادی کش دار بود ولی در مجموع خوب بود

کاربر ۳۹۴۰۸۵۲
۱۴۰۱/۰۸/۲۷

این کتاب خیلی کتاب خوبیه من خیلی لذت بردم چند بار خوندمش به دوستانی که توصیه کردم اون ها هم واقعا کتاب رو پسندیدن

آدم با نقاب رو که نمی‌شه دوست داشت. می‌شه بهش احترام گذاشت، می‌شه ازش ترسید، می‌شه ازش حساب برد، می شه چاپلوسی‌شو کرد، می‌شه بهش دروغ گفت، ولی نمی‌شه دوستش داشت.
•° زهــــرا °•
اگر برای کسی بکنی که قبلاً از او مهر دیده‌ای که هنر نکرده‌ای! معامله کرده‌ای. اگر در ازای قهر و جفا، مهر و وفا کنی هنر کرده‌ای... نه... هنر نکرده‌ای، به وظیفه خدایی‌ات عمل کرده‌ای. یک بار برای یک بنده، کاری کرده‌ای که خدا یک عمر برای همه بندگانش می‌کند. چقدر بنده باید بی‌جنبه باشد که با مثقال، منت بر سر خروار بگذارد.
•° زهــــرا °•
«خدایا هر چه خیر ماست مرحمت کن، نه آنچه گمان می‌کنیم که خیر ماست.»
•° زهــــرا °•
من کی‌ام که بخوام تعیین تکلیف کنم برات؟
•° زهــــرا °•
به نظر من خدا بعضی از کفتراشو که خیلی دوست داره، بهشون رخصت می‌ده که یه چند صباحی برن و سر و گوشی بجنبونن، چهار تا دون از زباله‌دون بخورن، صابون یه صیادی به تنشون بخوره، سنگ بچه‌هایی زخمی‌شون بکنه، سوز سرمایی تنشونو بلرزونه و بی‌پناهی و آوارگی دلشونو بسوزونه، که با پوست و رگ و پی‌شون بفهمن که بیرون هیچ خبری نیست.
خورشیدک
هر کس از این لباس مقدس سوءاستفاده کند یا حرمت آن را نگه ندارد، به بی‌حجابی تنبیه شود. یعنی مجازاتش این باشد که برای مدتی از نعمت و امنیت حجاب محروم شود.
فاء
خیلی از آدما فقط به این خاطر حرف می‌زنن که بی‌سوادی‌شونو بپوشونن، غافل از این‌که با حرف نزدن محفوظ‌تر می‌تونن بمونن. زیاد حرف زدن فقط برازنده خداست که علمش بی‌نهایته. با کسانی که به خدا وصلن مثل پیغمبرا و اماما، وگرنه بشر با این علم محدودش که نباس ان‌قدر حرف بزنه.
علی وطنی
بدیهی‌ترین و طبیعی‌ترین نتیجه این کار، یعنی اجباری کردن حجاب، سوق دادن مردم به سمت نفاق و ریا و تزویر است. چرا می‌گویم: مردم، در حالی که باید بگویم: زن‌ها. به دو دلیل: اولاً، زن‌ها در تعیین شخصیت و سرنوشت جامعه، نقش اساسی دارند و هر اخلاق و منش و شخصیتی پیدا کنند، تأثیر مستقیم و ماندگار بر فرزندان و همسرانشان می‌گذارند. ثانیاً، اگر حکومت، یا قشری از حکومت دارای چنین سلیقه‌ای باشد و چنین رفتاری را در پیش بگیرد، برای مردها هم به طرق دیگر، زمینه‌های تولید و تشکیل نفاق و تزویر را فراهم می‌کند. به هر حال، من با این عقل ناقصم و با همه بی‌اطلاعی‌ام از تاریخ و گذشته و آینده، می‌توانم محصول چنین رفتارهایی را پیش‌بینی کنم. به این دلیل که یقین دارم، هیچ چیز مثل ریا و نفاق و تزویر، نمی‌تواند آدم‌ها و مملکت و حکومت را از درون بپوکاند و بپوساند و نابود کند.
Neda F
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
زبل خان
می‌دانی حاج امین! کارهای خوب و بد، یا صواب و گناه، در فکر و فرهنگ ما، اندازه‌های واقعی‌شان را از دست داده‌اند و شده‌اند اندازه لباس‌هایی که ما برایشان قواره کرده‌ایم. بالا رفتن از دیوار خانه مردم را خیلی بد می‌دانیم، ولی دروغ و غیبت و تهمت را گناه جدی‌ای تلقی نمی‌کنیم. باید دید که وزن و اندازه هر کدام از اینها پیش خدا چقدر است. ملاک، نظر خداست، نه دیدگاه ما. خداوند، گناه تهمت به انسان مؤمن را از کشتن او بزرگ‌تر می‌شمارد، ولی ما با توجیهات من‌درآوردی، همه چیز را مطابق سلیقه‌مان جفت و جور می‌کنیم و شب هم با خیال راحت و آسوده می‌خوابیم. اصلاً حرف و سخن، آن‌قدر برایمان باد هواست که خودمان هم فراموش می‌کنیم پشت سر مردم چه بافته‌ایم و چه گفته‌ایم.
Neda F
گفت: «تو فکر می‌کنی کارِ منه؟! همه‌ش لطف و کرامت اون طرفه، با بهانه یا بی‌بهانه، من خودم وقتی حیران و مبهوت پرسیدم که دلیل این همه لطف و کرامت چیه؟ گفتن: لطف خدا که محتاج دلیل نیست.» گفتم: «آخه محملی، بهانه‌ای چیزی...؟» گفتن: «اگه دنبال بهانه‌اش می‌گردی پاشو بیا!»
فاء
به یکی‌شون گفتم: «من کارت عروسی رو می‌خوام.» به صفدری، که ریاضی درس... نمی‌داد. اولش پرروگی کرد. گفت: «مگه عروسی ننه‌مه که برات کارت بیارم؟!» گفتم: «من که با ننه‌ات این حرفارو ندارم! بدون کارت هم می‌آم. ولی کارت این عروسی رو می‌خوام داشته باشم.» گفت: «من کارت عروسی مردمو از کجا بیارم!؟» گفتم: «این همه وقته خوردی، حالا باهاس پس بدی.» گفت: «تنهایی که نخوردم! با هم خوردیم.» گفتم: «من یه عمره که دارم پس می‌دم. حالا نوبت توئه. در ثانی؛ من که آبرو ندارم، تو باهاس مراقب آبروت باشی.» گفت: «یعنی می‌خوای آبروریزی کنی؟!» گفتم: «چاره‌ای نیست! اگه مجبور بشم.»
علی
«مال هم مثل آب اگر راکد بماند، تبخیر یا گندیده می‌شود. راه خروجش را باز بگذار تا جریان و برکت پیدا کند. و بدان که معنی برکت، زیاد بودن نیست، جاری و مفید بودن است.»
حسنا
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
زبل خان
آدم با نقاب رو که نمی‌شه دوست داشت. می‌شه بهش احترام گذاشت، می‌شه ازش ترسید، می‌شه ازش حساب برد، می شه چاپلوسی‌شو کرد، می‌شه بهش دروغ گفت، ولی نمی‌شه دوستش داشت.
Neda F
یک سؤال: آیا تو حاضری در ظرف چرک و چرب و کثیف، آب و غذا بخوری؟ نه، مطمئنم که حاضر نیستی. وجود کینه در دل، مثل همان چرک و آلودگی در ظرف آب و غذاست؛ آب و غذای روحی و معنوی. بهترین خوردنی‌های معنوی را هم اگر در قلبت بریزی، رسوب آن چرک‌ها مانع جذبشان می‌شود و نمی‌گذارد که لذتشان را ببری. حالا اگر این کینه، نسبت به پدر باشد که واویلاست.
Neda F
به بندگان خدا یاد داده است که تهی دستی خود را چگونه پیش خدا توجیه کنند. معنی‌اش تقریباً این است: بی‌هیچ زاد و توشه‌ای به میهمانی کریم درآمدم، نه قلب سلیم و برقراری و نه کارنامه درخشان و آینه‌واری.
فاء
سرم را به روی سینه‌اش چسباند و گفت: «گریه کن دخترم! گریه کردن اصلاً دلیل بر کوچکی نیست. آدم‌های بزرگ هم گریه می‌کنند.» و خودش شروع کرد به زار زار گریه کردن. ناگهان بغض من هم ترکید و من سیرترین و التیام‌بخش‌ترین گریه را تجربه کردم. و هنوزبعد از گذشت حدود سی سال، آرامش آن سینه و بوی آن پیراهن را فراموش نکرده‌ام.
شادی
من یک زمانی آرزو می‌کردم که برای جلب رضایت محبوب، همه کارهای خوب رو انجام بدم. ولی بعد به این نتیجه رسیدم که آدم قدرت انجام همه کارهای خوب رو نداره و عمر و توان و بضاعت آدم محدودتر از این حرف‌هاست. یک مسیر عملی‌تر و نزدیک‌تر برای تقرب به خدا وجود داره و اون اینه که آدم از همه کارهای بد پرهیز کنه و هر کاری رو که مطمئنه بده، نکنه
رومینا مشیری
«خدایا! کل پرونده، سپرده دست خودت! من، نه بلدم دنبال کنم، نه عرضه‌شو دارم، نه دل و دماغشو. هر گلی زدی به سر خودت زدی! من کی‌ام که بخوام تعیین تکلیف کنم برات؟
فاء

حجم

۲۵۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۲۷۹ صفحه

حجم

۲۵۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۲۷۹ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۱,۷۰۰
۷۰%
تومان