
کتاب احمد شاملو (دفتر چهارم؛ ترجمه نمایشنامه ها)
معرفی کتاب احمد شاملو (دفتر چهارم؛ ترجمه نمایشنامه ها)
کتاب حاضر دفتر چهارم از مجموعه آثار احمد شاملو است که ترجمه نمایشنامههای او از نویسندگان بزرگ جهان است.
درباره کتاب احمد شاملو (دفتر چهارم؛ ترجمه نمایشنامه ها)
شاعر نامدار ایرانی احمد شاملو، در این مجموعه گزیدهای از بهترین نمایشنامههای جهان را با ترجمه زیبا و گویای خود تقدیم دوستداران ادبیات نمایشی کرده است.
درباره احمد شاملو
احمد شاملو در ۲۱ آذرماه ۱۳۰۴ متولد شد و در مردادماه ۱۳۷۹ چشم ازین دنیا فروبست. او نویسنده، پژوهشگر و روزنامهنگار، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران پیش از سال ۵۷ بود.
پدر احمد شاملو افسر ارتش بود و برای همین تحصیلات کلاسیک نامنظمی را گذراند. چون پیوسته در حال سفر به شهرهای مختلف بود. احمد شاملو هم شعر میسرود و هم فعالیتهای مطبوعاتی و پزوهشی و ترجمه داشت و اثارش به زبانهای انگلیسی، سوئدی، ژاپنی، فرانسوی، فنلاندی و کردی و ترکی و... منتشر شدهاند.
او به مدت دو سال هم در سمت مشاور فرهنگی سفارت مجارستان فعالیت نمود.
شاملو سه بار ازدواج کرد. بار اول با اشرف الملوک اسلامیه که هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. بار دوم در سال ۱۳۳۶ با طوسی حائری که آن هم به جدایی می انجامد و بلاخره بار سوم با آیدا سرکیسیان در سال ۱۳۴۳ که این ازدواج عاشقانه تا پایان عمر شاملو دوام مییابد.
از سال ۱۳۵۲ و با تغییر فضای سیاسی ایران، چاپ آثار شاملو متوقف شد اما فعالیت او کم نشد. نوار کاست سیاه همچون اعماق آفریقای خودم (ترجمهٔ شعرهای لنگستون هیوز) و سکوت سرشار از ناگفته هاست (ترجمهٔ شعرهای مارگوت بیکل)، کاری مشترک با محمد زرین بال با موسیقی بابک بیات منتشر شد. رمان پابرهنهها، درها ودیوارهای بزرگ چین و دن آرام شازده کوچولو نیز با ترجمه او به چاپ رسید.
او در سال ۱۳۷۹ پس از تحمل مدتها بیماری و رنج در دوم مردادماه درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
بخشی از کتاب احمد شاملو (دفتر چهارم؛ ترجمه نمایشنامه ها)
عروسی خون
تآتر لورکا
تآتر لورکا را باید دنبالهٔ کارهایی به حساب آورد که در کتابهای شعر او روایت شده است پردههایی رنگین و متحرک در ابعاد وسیع از عکسهایی که در جوانی با سالوادور دالی برداشته بود.
در این نقاشیها ـ که طرح هایی از آنها را در پارهیی از حکایات گفتوگویی خویش زاید و در رمانسهای تاریخیاش آمده بود ـ همهٔ نهاد شاعرانهاش با احساس فوقالعاده شدید الزامات صحنه درهم آمیخت.
در واقع، تآتر لورکا را نباید یک تآتر شاعرانه به حساب آورد (آن هم در مفهوم بدی که از این ترکیب به ذهن متبادر میشود). قضاوت درست در اینباره این است که بگوییم «آثار نمایشی لورکا، تراژدیهایی سخت واقعبینانه است که در تمامیشان، همهٔ آنچه ارزش شعری لورکا را برآورده میکند ملحوظ شده است.»
دکور آندلسی که در شعر او تا بدان حد فصیح است در نمایشنامهها جنبهیی سخت فعالتر مییابد، و در این آثار، هنگامی که شاعر شخصآ مداخله میکند تا ترانهیی بسراید یا برگردان کودکانهیی و یا سرودی را بیواسطه به گوش برساند، آدمهای نمایشنامه خاموش میشوند و به کناری میروند.
در سراسر این نمایشنامهها، در هیچ لحظهیی، تماشاچی از یاد نمیتواند برد که نویسنده، همان شاعر «ترانههای کولی» است. هریک از نمایشنامههای او یادآور این حقیقت است.
اما در تآتر نیز، هم بدانگونه که در شعر خویش، شاعر در پس موضوع نقل خود پنهان میشود. عنان خود را به دست شعر میسپارد تا او را به هرکجا که میخواهد بکشد. آنگاه تقدیری آندلسی درام را هدایت میکند، هم از آنگونه که دشنهٔ کولیان خود را.
اکثر قهرمانان درامهای لورکا، بار میراث گرانوزنی را بر دوش میکشند. بار آیین و رسومی: خانوادهگی، بار سُنن ستمگر و سختگیر شرافتی که امروز دیگر به هیچروی قابل درک و فهم نیست.
مردها، بچهها، مادران ـ که در همهحال، از دید لورکا، قربانی شرایطاند ـ بدین سنت گردن مینهند. به بیان دیگر: آنان با اطاعت و انقیاد خویش حتا به هنگامی که از آن جز درد و رنج حاصلی برنخواهند گرفت. سُنتها را جاودانی میکنند. و از آنجا که مادران بدین سُنن خانوادهگی سر تسلیم فرود میآورند، مرگ یا قربانی شدن فرزندان خود را چون امری اجتنابناپذیر میپذیرند.
در عروسی خون، مادرکه پیشاپیش سرنوشتی مشابه شوهر و پسر از دست رفتهاش برای آخرین فرزند خویش احساس میکند، میگوید: «او هم باید سرنوشت پدر و برادرش را داشته باشد.» و برای پرهیز از چنین سرنوشتی، خود را ناتوان میبیند. مغموم و دلشکسته، در رؤیاهای خود میگوید:
«واسه همینه که وحشتناکه آدم ببینه خون پارهٔ تنشو ریختن... اون چیزی که سالهای سال عمر آدم به پاش رفته تو یه چش همزدن نیست و نابود میشه... وقتی من بالا سر پسرم رسیدم نعشش وسط کوچه افتاده بود... من دستامو تو خونش خیس کردم و با زبونم لیسیدم... اون خون خودم بود! تو نمیدونی این یعنی چی. من اون خاکیرو که اون خونو خورده بود تو یه جعبهٔ بلور یاقوتنشون ریختم و نگهش داشتم.»
تنها به سبب اعتقاد به ناگزیری سرنوشت مردان میپذیرد که مُجری عدالت شوند و آدم بکشند ـ علیرغم محبتی که نسبت به قربانی دارند ـ هرچند که بر شناعت عمل خویش آگاهند. «خونشان از خودشان نیرومندتر است.»
عروسی پاک و سودایی عروسی خون، روز عروسیشان با مردی که عشق از تمنا و نفرت سرشارش کرده میگریزد.
میداند که کیفری سهمگین به انتظارش نشسته است، و اقدام او به بهای زندگی دو مردی که دوستاش میدارند تمام میشود و آندو بیگناه سرانجام عشق خود را در قلمرو مرگ خواهند دید، اما نمیتواند عمل خود را به ترازوی استدلال و تعلق بسنجد
«ـ من نمیخواستم یادت باشه: من نمیخواستم... پسر تو سرنوشت من بود و من گولش نزدم. اما بازوهای اون یکی، عین خیزابی که ته دریا بلند شده باشد منو کشید و با خودش برد.»
همچنین گناه از لئوناردو نیز نیست که عروس را به دنبال خود کشانده است. «اینا همهش تقصیر خاکه. تقصیر عطریه که از تو، از موهای تو بلند میشه...»
تقصیری که انگار هیچچیز نمیتواند مسیرش را منحرف کند، آدمهای تآتر لورکا را پیش میبرد. بند و زن جیرش تن خستهٔ آنان را مجروح میکند، اما جهدی که برای گسیختن آنها به کار بسته میشود بینتیجه میماند.
بیهیچ تردیدی، بازیگران، در برابر این چنین سرنوشت ستمگری سر به عصیان برمیدارند. اما، هم در لحظهٔ عصیان نیز، نیک میدانند که از گردنکشی خویش، جز اینکه دریابند از به زانو درآوردن تقدیر ناتواناند و بدینگونه بر درد و رنج خود بیفزایند سودی نمیبرند. اما عصیان میکنند، عصیانی بیثمر. گردن میکشند، اما بیهیچ اعتقاد و ایمانی. قد برافراشتن در برابر سرنوشت، بهجز آنکه نهایت انقیاد و اطاعت ناگزیرشان را روی دایره بریزد نتیجهیی بهدست نمیدهد. آدمهای نمایش، از همان ابتدای حادثهای که آنان را به صحنه میکشد و به یکدیگر نزدیک میکند یا به شدت در برابر هم قرار میدهد، شکست خود را احساس میکنند.
فضای پُر از وحشت و دلهرهیی که آثار نمایشی لورکا را زیر سلطهٔ بالهای خود گرفته است، هم از این نکته ناشی میشود.
تیرهبختی، در کمین کمترین فتوری از جانب بازیگران حادثه است سرنوشت تنها و تنها بدان اندازه به آنها مهلت میدهد که لازم است و آزادی اقدام و عمل، تنها به اندازهیی است که نمایشنامه به حرکت درآید و درام، تنها به حدیث نفسی دردناک محدود نشود. اما دیر یا زود اختیار همه را به دست میگیرد، آنان را بهپیش میراند و در قلمرو مرگ لالایشان میگوید.
در تآتر کهن، آزادی عمل تنها از برای آن به قهرمانان سرگذشت اعطا میشود تا آنان را متقاعد کند که آزاد زیستن به کارشان نمیآید. بدینگونه، درامها، اعمالی هستند که از عقیدهیی ناشی میشود، و حکمت بالغهشان نمایش بیهودهگی هرگونه کوششی است که در جهت اثبات خلاف آن به کار بسته شود. سرنوشت تمامی قهرمانان این بازی پیشاپیش رقم خورده است.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۷۱۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۷۱۸ صفحه