کتاب فرار شاهانه
معرفی کتاب فرار شاهانه
کتاب فرار شاهانه داستانی نوشته داوود امیریان است که برای مخاطبان نوجوان نوشته شده است و در مجموعه روزهای انقلاب انتشارات سوره مهر قرار دارد. این داستان ماجرای فرار شاه از ایران را روایت میکند.
فرار شاهانه یکی از کتابهای مجموعه روزهای انقلاب است. داوود امیریان در این داستان به سراغ روایت فرار شاه در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ رفته است و آن را برای نوجوانان تعریف کرده است. در این ماجرا با شاه ایران، محمدرضا و پدرش، رضاخان آشنا میشویم و نگاهی به زندگی او میاندازیم و سیر وقایع و اعتراضات مردمی را مرور میکنیم که به رفتن شاه از ایران منجر شد.
کتاب فرار شاهانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
فرار شاهانه داستانی است برای نوجوانانی که به داستانهای تاریخی علاقه دارند.
بخشی از کتاب فرار شاهانه
به سبب دخالتهای فراوان اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی محمدرضا، دکتر مصدق دستور داد اشرف پهلوی از ایران تبعید شود. اشرف پهلوی، ید طولایی در انداختن تفرقه و بر پا کردن بلوا داشت. او حتی در زندگی محمدرضا هم دخالت میکرد. فوزیه، دختر ملک فاروق ـ پادشاه مصر ـ که اولین همسر محمدرضا بود، به علت دخالتها و تفرقهافکنیهای اشرف و مادر محمدرضا، به مصر برگشت و از محمدرضا طلاق گرفت. پس از مدتی، محمدرضا با ثریا اسفندیاری، دختری دورگه با پدری بختیاری و مادری آلمانی، ازدواج کرد؛ اما در بحبوحهٔ ملی شدن نفت و قدرت گرفتن بیشتر دکتر مصدق و تحقیر بیشتر محمدرضا، اشرف زیر گوش محمدرضا میخواند که ثریا زنی نازاست و تو باید پسر داشته باشی تا ولیعهدت بشود؛ نمیشود مملکت بدون ولیعهد بماند!
محمدرضا داشت دیوانه میشد. از یک طرف، از دست دکتر مصدق ضربات پی در پی میخورد و بیشتر منزوی میشد، و از سوی دیگر، در خانه و زندگی شخصیاش هم احساس آرامش و امنیت نمیکرد.
وقتی دکتر مصدق دستور تبعید اشرف پهلوی را صادر کرد، محمدرضا ته دلش از این موضوع راضی و خرسند شد. دور شدن اشرف، یعنی آرامش در زندگی زناشویی، و کمتر نق زدن ثریا اسفندیاری به جانش که از دست خواهرشوهربازیهای مداوم اشرف، همیشه گلگی و نق و نال میکرد.
در اوایل مرداد ۱۳۳۲ اما اشرف پهلوی پنهانی به ایران و دربار بازگشت؛ آن هم با پاسپورت جعلی و با خبرهای خوش از دوستان آمریکایی و انگلیسی برای سرنگونی دولت مردمی دکتر مصدق!
دکتر مصدق از بازگشت اشرف باخبر شد و دستور داد که او تا ۴۸ ساعت بعد ایران را ترک کند. محمدرضا بدجور خودش را باخته بود؛ اما اشرف که در دسیسهچینی و توطئهافکنی وارد و صلاحیتدار بود، به محمدرضا دلداری داد که نترس؛ همه چیز تحت کنترله!
ـ ولی...
ـ محکم باش و نترس. ما برای حکومت و سلطنت تو داریم مبارزه میکنیم.
ـ پس عواقبش با خودتونه. من مسئولیت قبول نمیکنم.
اشرف، هاج و واج به محمدرضا خیره ماند. تو دلش گفت: این چقده خنگ و بزدله! پدرم حق داشت؛ میبایست پسر میشدم و حالا جای این بچهننه شاه میشدم.
ـ اعلیحضرت، تو حکم برکناری دکتر مصدق و نخستوزیری سرلشکر زاهدی را امضا کن؛ بعد، از ایران برو. باقیش با من و دوستان آمریکایی و انگلیسی. خوبه؟
محمدرضا پذیرفت. حکم برکناری مصدق و نخستوزیر شدن زاهدی را امضا و از «کلاردشت» در شمال ایران با هواپیمایی کوچک همراه ثریا به خارج فرار کرد. در سه روز بعدی، اتفاقات فراوانی روی نمود. دکتر مصدق، دستور بازداشت تمام عوامل اشرف را صادر کرد. کم مانده بود پیروز شود که در سپیدهدم ۲۸ مرداد، ورق برگشت و کودتا آغاز شد.
محمدرضا با حالی خراب و بوگرفته از دود سیگار در هتل «اکسیل سیور» رم با ثریا نشسته بود که یک تلگراف مهم از راه رسید. بلافاصله دور و اطراف محمدرضا شلوغ شد و بادمجان دور قابچینها شروع به رقص شادمانی کردند: مژده، مژده.. اعلیحضرت، شما پیروز شدید. دولت مصدق سقوط کرد!
خبرنگارها که از قبل آماده بودند، ریختند سر محمدرضا و او در حالی که به پهنای صورت میخندید، جلو دوربینها ژست گرفت و نور فلاشها چشمانش را زد. کودتای آمریکایی برضد دکتر مصدق پیروز شد و محمدرضا با آگاهی از پشتیبانی آمریکا و انگلیس به ایران بازگشت. دکتر مصدق پس از دادگاهی سفارشی و نمایشی، تبعید، و خیلی از همراهان و مبارزان دکتر مصدق را زندانی کردند. محمدرضا، مغرور از پیروزی و اوج گرفتن قدرتش، ثریا اسفندیاری را هم طلاق داد!
حجم
۵٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
همیشه عاشق قلم آقای امیریان بودم . در واقع آشنایی من با این کتاب توسط خود ایشان بود . دوست داشتم که به کتاب های سیاسی هم سری زده باشم و دقیقا متوجه شدم که این کتاب کاملا امضای آقای