دانلود و خرید کتاب نمایشنامه دروغ و سکوت ناتالی ساروت ترجمه فهیمه نجمی
تصویر جلد کتاب نمایشنامه دروغ و سکوت

کتاب نمایشنامه دروغ و سکوت

انتشارات:نشر نیماژ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نمایشنامه دروغ و سکوت

در کتاب نمایشنامه دروغ و سکوت، دو نمایشنامه از ناتالی ساروت، رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و نظریه‌پرداز ادبی اهل فرانسه می‌خوانید. ساروت یکی از پرآوازه‌ترین نویسندگان مکتب رمان نو در فرانسه است. اثر تئوریک او عصر بدگمانی، در کنار کتاب درباره رمان نو نوشته آلن رب‌گریه مانیفست این مکتب شمرده می‌شوند.[

نشر نیماژ با مجموعه‌کتاب‌های خود در حوزهٔ تئاتر برآن است تا دسترسی به سویه‌های مهجور و یا کمتر شناخته‌شده را آسان کند. ترجمهٔ نمایشنامه‌های ارزشمند، جامانده و یا تاکنون به فارسی درنیامده، تمرکز بر شناسایی و شناساندن نظریات مهم اجرایی در قالب کتاب‌های تئوریک و مکث بر آثار نظریه‌پردازان و بزرگان تئاتر امروز جهان و، سرآخر، حمایت از نمایشنامه‌نویسان پیشرو و پُرمایهٔ وطنی از این جمله است. پُر کردن خالی‌ها و ارائهٔ خوراکِ روزآمد و علمی، هم‌پایه با تحولات نظری در تئاتر امروز دنیا، وظیفه‌ای‌ست که نشر نیماژ در مواجهه با طیف گستردهٔ مخاطبان خود، از هنرمندان و دانشجویان گرفته تا منتقدان تئاتر و فعالان حوزهٔ اجرا، بر خود فرض کرده است.

 درباره کتاب نمایشنامه دروغ و سکوت

مجموعهٔ پیش رو دربرگیرندهٔ دو نمایشنامهٔ نخست ساروت: سکوت (۱۹۶۴) و دروغ (۱۹۶۶) است. این هر دو، که از منشأ رادیویی یکسانی برخوردارند، مقاومت مشابهی را نیز در برابر شرایط معمول اجرای صحنه‌ای نشان می‌دهند. ساروت در پاسخ به دعوت نمایندهٔ یک رادیوی محلی آلمانی، ورنر اشپیس، آن‌ها را تحریر کرد. این منتقد هنری آینده، که در آن زمان دانشجویی بیش نبود، با پشتکار و جدیت موفق شد بر مخالفت نویسنده با نوشتن برای رادیو و تئاترنویسی فائق آید. آلمانِ پس از جنگ، با تکیه بر شبکه‌ای منسجم از ایستگاه‌های رادیویی منطقه‌ای و سنت نمایش رادیویی به نوسازی ادبیات فرانسه علاقهٔ خاصی نشان می‌داد و ازاین‌رو، پیش از ساروت از نویسندگانی چون روبر پنژه، کلود سیمون و مونیک ویتیگ دعوت به همکاری شده بود.

در سکوت فقط یک «شخصیت» نام‌گذاری شده: ژان ـ پی‌یر، کسی که صحبت نمی‌کند، کسی که سکوت می‌کند و سکوتش سنگینی می‌کند. آیا او همان کسی است که می‌خندد و باعث فاجعه می‌شود؟ بنابراین، شش پرسوناژِ دیگر حرف می‌زنند، چون هفتمی از حرف زدن سر بازمی‌زند. آن‌ها هویتی ندارند و فقط با «م» و «ز»، مخفف مرد و زن، مشخص و شماره‌گذاری شده‌اند؛ «عمل» طی یک مکالمه تراش داده می‌شود، بی هیچ مقدمه‌ای. اینجا از پیش‌درآمد و گره‌گشایی خبری نیست. همه‌چیز از قبل شروع شده و در پایان، هیچ‌چیز واقعاً حل نشده است. دشوار بتوان ناراحتی یا ناخشنودی‌ای جزئی‌تر از چیزی یافت که دستمایهٔ نمایشی در سکوت قرار گرفته است.

دروغ رویکرد مشابهی را در پیش می‌گیرد. نُه شخصیت این نمایشنامه گرچه نام‌های مشخصی دارند، ولی آن‌ها نیز از هم می‌پاشند چون یکی از ایشان جرئت کرده با برملا کردن یک دروغ کوچکِ به‌ظاهر بدون عواقب هارمونی گروه را در هم بشکند. پس موضوع، این بار هم مثل هر بار در آثار ساروت، چیزی است که «هیچ» خوانده می‌شود، یکی از آن «هیچ» هایی که تاروپود زندگی روزمره را می‌تنند: «من اگر یک دروغ بزرگ را نشان داده بودم، یکی از آن‌هایی که روابط عاطفی شناخته‌شده را زیر سؤال می‌بَرد و به احساسات شناخته‌شده و به این روابط صدمه می‌زند، نمی‌شد رویهٔ ظاهری را ترک کرد.» ازاین‌رو، چیزی که در دروغ اهمیت دارد خودِ دروغ است: ناچیزترین دروغ، دروغی که در زندگی روزمره تقریباً مورد توجه قرار نمی‌گیرد، دروغی در خالص‌ترین شکلش، که فقط ناراحتی مبهم و سریعی را موجب می‌شود و ما از اهمیت دادن به آن خودداری می‌کنیم.

تمایل ساروت به گنجاندن این دو اثر در قالب نمایش رادیویی مانع از اجرای صحنه‌ای‌شان نشد و نسبتاً به‌سرعت به تماشا گذاشته شدند. ژان لویی بارو در سال ۱۹۶۷، پس از اجرای کفش اطلسی از پل کلودل و پاراوان‌ها نوشتهٔ ژان ژنه، در مقام نخستین اجراکنندهٔ آثار دراماتیک ساروت، سکوت و دروغ را در افتتاح سالن کوچک تئاتر اودئون، تئاتر فرانسه ـ تماشاخانه‌ای که مدیریتش را عهده‌دار بود ـ بر صحنه برد. و دو نمایشنامه این‌گونه به رپرتوار تئاتر معاصر راه یافتند و به دو دلیل عمده در آن ماندگار شدند. چالشی را که بازی در نمایشنامه‌های ساروت در مقابل بازیگران قرار می‌دهد بی‌شک می‌توان ازجملهٔ این دلایل برشمرد. ما در تئاتر ساروت با شخصیت در معنای سنتی آن سروکار نداریم؛ از حقیقت روان‌شناختی خبری نیست؛ حتی توضیحات صحنه‌ای هم وجود ندارند؛ نمایشنامه‌های او غالباً پر از حفره‌ها و تعلیق‌ها هستند. با این اوصاف، ناتالی ساروت نمایشنامه‌نویسی است که بیشترین آزادی را به بازیگران متون خود واگذار می‌کند. اینکه بازیگر چگونه با اتکا بر معدود علائم مینیمالیستی، که ساروت در اختیارش قرار داده، از پس ایفای نقش و علی‌الخصوص بیان دیالوگ‌ها برآید، آزمونی است که کمتر بازیگری را بی‌تفاوت بر جای می‌گذارد.

ماندگاری این دو اثر را همچنین باید در هوشمندی و فراست ناتالی ساروت در گزینش موضوعاتی جست‌وجو کرد که گذشت چندین دهه از نگارششان، به‌هیچ‌عنوان از اهمیتشان نکاسته است. گسترش روزافزون شبکه‌های اجتماعی و تلاش بی‌وقفه برای گفتن، بودن، دیده شدن، که درنهایت به «کاکوفونی» ناهنجاری می‌انجامد، به برجسته شدن بیش از پیش پرسش سکوت انجامیده است: پرگویی و غوغای بیشتر قدرت را به‌همراه خواهد داشت؟ و ما که خواهان صداقتیم چه میزان صداقت را تاب می‌آوریم؟ تئاتر ساروت با طرح چنین پرسش‌های بی‌رحمانه‌ای ما را در برابر خودمان قرار می‌دهد و از همین رو، تمام‌ناشدنی است.

 خواندن کتاب نمایشنامه دروغ و سکوت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه علاقه مندان به نمایشنامه و تئاتر مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب نمایشنامه دروغ و سکوت

سکوت

ز.۱: چرا، تعریف کنید... این‌قدر قشنگ بود... این‌قدر خوب تعریف می‌کردید...

م. ۱: نه، خواهش می‌کنم...

ز.۱: چرا... بازهم ازش صحبت کنید. این‌قدر قشنگ بودند، این خانه‌های کوچک... به‌نظرم می‌رسید که می‌بینمشان... با پنجره‌هایی با سایبان‌هایی از چوب... مثل دانتل‌هایی از همه‌رنگ... و این نرده‌های اطراف باغ، جایی که شب، گل یاس، اقاقیاها...

م. ۱: نه، احمقانه بود... نمی‌دانم چه‌م شد...

م. ۲: به‌هیچ‌وجه، جذاب بود... شما چطور گفتید؟... تمامی این کودکی‌های گردآوری‌شده در این... در آن‌همه... در این ملایمت... فوق‌العاده بود، جوری که شما گفتیدش... چه‌جور؟ میل دارم به یاد بیاورم...

م. ۱: اوه نه، گوش کنید... باعث می‌شوید از خجالت سرخ شوم... از چیز دیگری حرف بزنیم، میل دارید... مسخره بود... نمی‌دانم کدام شیطان مرا واداشت... من وقتی به شور می‌آیم، مضحک می‌شوم... این تغزلی که گاه گریبانم را می‌گیرد... احمقانه است، کودکانه است... دیگر نمی‌دانم چه می‌گویم...

صداهای گوناگون

ز. ۳: برعکس، خیلی متأثرکننده بود...

ز.۱: این‌قدر... بود...

م. ۱: نه، بس کنید، به شما التماس می‌کنم. اوه نه، مسخره‌ام نکنید...

م. ۲: مسخره کنیم؟ اما کی مسخره می‌کند، بی‌خیال... این مرا هم تحت‌تأثیر قرار داد... اشتیاق دیدنشان را در من برانگیخت... به آنجا خواهم رفت... خیلی وقت پیش بود...

ز. ۳: آره، منم... این... اینجا... شما بلد بودید بازگو کنید... این واقعاً... بود...

م. ۱: نه، نه، کافی‌ست، بس کنید...

ز. ۳: یک شاعرانگی‌ای داشت...

م. ۱: [خشم سرد و ناامید] اه، حالا شد. همین است. ممکن نبود کم بیاید. می‌توانید خوشحال باشید. موفق شدید. همهٔ آنچه که می‌خواستم ازش اجتناب کنم. [آه‌وناله‌کنان]... به هیچ قیمتی نمی‌خواستم... اما [عصبانی] شما پس کورید. شما پس کرید. شما به‌کلی بی‌احساسید. [شکوه‌کنان] با تمام این‌ها من هرچه که در توانم بود انجام دادم، به شما هشدار دادم، سعی کردم مانعتان بشوم، اما کاری نمی‌شود کرد، شما هجوم می‌آورید... مثل حیوان‌ها... همین. حالا راضی باشید.

ز. ۳: اما چی شده؟ چی گفتم؟ راضی از چی؟

م. ۱: [خیلی سرد] هیچ. شما هیچی نگفتید. من هیچی نگفتم. حالا بروید. هر کاری می‌خواهید بکنید. از خوشی غلت بزنید. فریاد بکشید. درهرصورت، خیلی دیر شده. خسارت به‌بار آمده. وقتی فکر می‌کنم... [از نو، آه‌وناله‌کنان] که می‌شد بدون جلب‌توجه بگذرد... من خطایی مرتکب شدم، قطعاً... یک اشتباه... ولی هنوز می‌شد جبرانش کرد... کافی بود بگذاریم بگذرد، سُر بخورد... جبران می‌کردم، می‌خواستم بکنم... ولیکن شما ـ همین‌طور چشم‌بسته مرتکب حماقت می‌شوید. دوستی خاله‌خرسه. حالا تمام شد. ادامه بدهید. شما می‌توانید هر کاری می‌خواهید بکنید.

ز.۱: اما چی؟ چه‌کار کنیم!

م. ۱: [تقلیدکنان] چی؟ چی؟ اما شما چیزی را که برانگیختید حس نمی‌کنید، چیزی که به‌راه انداختید... اوه [گریان]، همهٔ آنچه ازش واهمه داشتم...

ز.۱: ولی آن چیست؟ از چی واهمه داشتید؟

ز. ۲: چی به‌راه افتاده؟

ز. ۳: می‌دانید که نگرانم می‌کنید؟

م. ۱: آه، نگرانتان می‌کنم... این منم...

ز. ۳: البته که شمایید. می‌خواستید کی باشد؟

م. ۱: [خشمگین] من، من، من مایهٔ نگرانی‌ام! من دیوانه‌ام! قطعاً! همیشه همین است. اما شما، وقتی مثل روز روشن است... اما شما نمی‌توانید به من بقبولانید... شما احساسش می‌کنید، مثل من... فقط تظاهر می‌کنید... خیال می‌کنید اگر تظاهر کنید زیرک‌تر به‌نظر می‌رسید...

م. ۲: لعنت بر شیطان، تظاهر به چی؟ نه، قطعاً، درست است، ما همگی می‌باید خنگ‌های بیچاره‌ای باشیم... یک مشت ابله...

م. ۱: اوه، خواهش می‌کنم، سعی نکنید مرا به اشتباه بیندازید، ادای بی‌گناهان را درنیاورید. هر آدم معمولی بلافاصله این را حس می‌کند... مثل بوی بد می‌ماند، انگار که...

خندهٔ خفیفی شنیده می‌شود.

شنیدید؟ می‌شنویدش؟ نتوانست کنترلش کند. سرریز کرد.

ز.۱: [خیلی موقر] این ژان ـ پی‌یر بود که خندید. قبول کنید که دست‌کم بخندیم. واقعاً خیلی خنده‌دار است. به‌نظرم، اوست که کنترلش را از دست داده.

ز. ۲: ژان ـ پی‌یر... اما این ممکن نیست، شما درمورد او که صحبت نمی‌کنید؟

ز. ۳: ژان ـ پی‌یر، به این آرامی، به این مهربانی...

م. ۱: از کی می‌خواهید که صحبت کنیم؟ از چه کس دیگری، از شما می‌پرسم... ولی شما باز می‌خواهید مرا تحریک کنید...

م. ۲: [صدای آرام] پس موضوع به او مربوط می‌شود.

م. ۱: نه. به امپراتور چین. [پوزخند زنان] به ملکه سبا. به شاه ایران.

ز.۱: خب، ژان ـ پی‌یر، دوستِ من، تبریک می‌گویم. زیرزیرکی، کارها می‌کنید... اوه شرورِ آب‌زیرِکاه... متوجه چیزی که به‌راه می‌اندازید هستید، نشسته اینجا، بی‌آنکه معلوم شود...

ز. ۲: پس علت همهٔ این جنون ما شما هستید، ژان ـ پی‌یر بیچاره.

ز. ۳: اوخ، ای شرور... رسوا شدی... اوه، انزجار... مرد وحشتناکی که می‌ترساند. ژان ـ پی‌یر، پسر به این فروتنی، به این عاقلی... می‌بینید چه می‌کنید، دوست بیچاره‌مان را در چه وضعیتی قرار دادید.

م. ۲: ژان ـ پی‌یر ـ عامل وحشت. این‌جوری صدایتان خواهم زد. راهزن مخوف. نگاهش کنید. من می‌گویم، او ما را تهدید می‌کند! رولور به دست!

خنده‌ها.

ز.۱: خب ژان ـ پی‌یر، خیلی مجیزتان را نمی‌گویند؟ اصلاً فکرش را هم نمی‌کردید، هان؟

م. ۱: ببخشیدشان، آن‌ها نمی‌دانند چه می‌کنند، توجه نکنید، رحم کنید... من هرگز نمی‌باید، واضح است... من خودم اولین کسی‌ام که ملتفت شدم. اما شما باید درک کنید...

ز. ۲: [می‌زند زیر خنده] می‌شنوید ژان ـ پی‌یر، باید درک کنید... [با صدای موعظه‌گر تصنعی] باید همه‌چیز را بخشید، ژان ـ پی‌یر، این را فراموش نکنید.

صداهای متنوع و خنده.

ـ بله، می‌شنوید، بخشنده باشید...

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۵۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۹,۰۰۰
۷۰%
تومان