دانلود و خرید کتاب از دیار حبیب سیدمهدی شجاعی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب از دیار حبیب

کتاب از دیار حبیب

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۳۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب از دیار حبیب

کتاب از دیار حبیب نوشته سید مهدی شجاعی است. این کتاب ماجرای دو یار امام حسین حبیب بن مظاهر و میثم تمار است این کتاب روایتی داستانی و جذاب دارد. 

درباره کتاب از دیار حبیب

 میثم تمار یکی از از یاران دیگر امام حسین (ع) از سرزمین «نهروان» به اسلام پیوست و به او لقب «ابو سالم» داده‌اند.

حبیب بن مظاهر با نام اصلی «حبیب بن مظهر» از یاران باشرافت پیامبر بود که در جنگ‌های صفین، نهروان و جمل در رکاب امام علی (ع) حضور داشت و جوانمردانه در کنار ایشان جنگید. او چهره‌ای محبوب و عزیز در میان ائمه داشت و نامش به عنوان یکی از حاملان پرچم امام علی (ع) در تاریخ اسلام ثبت شده است. همچنین او به علم « مَنایا وَ بَلایا » (دانستن آینده پیش از اتفاق افتادن ) آشنا بود و با پنج امام معصوم دیدار کرد. «حبیب بن مظاهر» به عنوان یکی از سران مسلمان کوفه از جمله کسانی بود که به امام حسین (ع) نامه دعوت نوشت و به عنوان فرمانده جناح چپ سپاه در واقعه کربلا جنگید. نقل شده است :«هنگام شهادت ایشان چهره‌ امام علیه السّلام درهم شکست و فرمود: خود و یاران حامی خود را به حساب خدا می‌گذارم».

کتاب روایتی جذاب از زندگی این دو مرد بزرگ اسلام است که نثر زیبای سید مهدی شجاعی نوشته شده است. 

شنیدن کتاب از دیار حبیب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به داستان‌های مذهبی علاقه‌مند هستید این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب از دیار حبیب

غلغله‌ای است در خانه سلیمان بن صرد خزاعی.

پیرمردان و ریش سپیدان، در صدرِ دو اتاق تو در تو نشسته‌اند و باقی، بعضی ایستاده و بعضی نشسته؛ تمام فضای خانه را اشغال کرده‌اند.

عده‌ای که دیرتر آمده‌اند، در پشت در خانه سلیمان ایستاده‌اند و از شدت ازدحام مجال داخل شدن نمی‌یابند.

سلیمان، سخت از اتلاف وقت می‌ترسد. رو می‌کند به حبیب و می‌گوید: «حبیب! شروع کنید.»

حبیب، دستی به ریش‌های سپیدش می‌کشد و جابه‌جا می‌شود، اما شروع نمی‌کند:

«من چرا سلیمان؟ شما هستید، رفاعه هست، مسیّب هست. اصلاً خود شما شروع کن سلیمان! حرف روشن است.»

سلیمان از جا برمی‌خیزد و غلغله فرو می‌نشیند. همه به هم خبر می‌دهند که سلیمان ایستاده است برای سخن گفتن. سکوت بر سر جمع سایه می‌اندازد و سلیمان آغاز می‌کند:

«معاویه مرده و کار را به یزید سپرده است.

این فرزند نیز ـ هم‌چنان که پدر ـ شایسته خلافت نیست. و حسین علیه‌السلام بر یزید شوریده و به سمت مکه خروج کرده است. او اکنون نیازمند یاری شماست. شما که شیعه او هستید؛ شما که شیعه پدر او بوده‌اید. پس اگر می‌دانید که اهل یاری و مجاهدتید، برایش نامه بنویسید و اعلام بیعت کنید. والسلام»

سلیمان می‌نشیند و حرفی که در گلوی حبیب، گره خورده است، او را از جا بلند می‌کند:

«اگر می‌ترسید از ادامه راه، اگر رفیق نیمه‌راه می‌شوید، اگر بیم ماندن دارید، اگر احتمال سستی می‌دهید، پا پیش نگذارید، همین.»

تردید چند تن در زیر دست و پای تأیید عموم گم می‌شود و همه یکصدا فریاد می‌زنند:

«ما بیعت می‌کنیم.»

«نامه می‌نویسیم.»

«می‌کشیم و کشته می‌شویم.»

«جان و مالمان فدای حسین.»

سلیمان، کاغذ و قلمی را که از پیش آماده کرده است، می‌آورد. در کنار حبیب می‌نشیند. کاغذ را روی زانو می‌گذارد و شروع می‌کند به نوشتن. تا ریش سپیدان، با مشاورت، نامه را به پایان ببرند. هم‌چنان نجوا و زمزمه و گاهی شعار و فریاد، در تأیید و تسریع دعوت از امام، ادامه می‌یابد.

سلیمان بر می‌خیزد برای خواندن نامه و تا سکوت، بر همه جای خانه حاکم نمی‌شود، شروع نمی‌کند. حرف را همه باید تمام و کمال بشنوند تا بتوانند زیر آن را امضاء کنند.

معرفی نویسنده
عکس سیدمهدی شجاعی
سیدمهدی شجاعی
ایرانی | تولد ۱۳۳۹


ز.م
۱۴۰۰/۰۵/۲۹

اتفاقی در کتابخانه ام چشمم به کتاب از دیار حبیب افتاد. یه کتاب خیلی مناسب با حال و احوال این روزها… خیلی سریع خوانده شد… زیبا و لطیف متن ادبی هرچند دلم میخواست طولانی تر بود. پردازش بیشتر داشت. انگار تشنه تر شدم به جای سیراب

yaghavs@
۱۴۰۱/۱۰/۲۳

معرکه ست فقط آخرش جوری هست انگار با عجله تمام کرده . آخرش رو حسرت خوردم این شکلی تمام شده

Sara
۱۴۰۱/۰۱/۰۸

جوّ سیاسی و حال و هوای کوفه اون زمان رو خیلی قشنگ به تصویر کشیده. واقعا به جز کسانی که نیت خالص دارند کسی در امتحانات الهی پیروز نمیشه 💔 خداوند ما رو از یاران امام زمان (ع) قرار بده 🤲🏻

عاطفه۷۷
۱۴۰۰/۱۱/۱۲

به درستی که حبیب عشق و شهادت را معنی می دهد و از دیار حبیب همان دیار دوستی هاست.حبیب همان اندیشمندی بود که قرآن را یک شبه ختم می کرد از خواندن این سرگذشت کوتاه لذت بردم و به سبب

- بیشتر
Hadi Ashtarani
۱۴۰۰/۰۹/۰۷

بشدت پیشنهاد میشود

امیرحسن شیرازی
۱۴۰۰/۰۸/۲۱

کتاب ارزشمندی هست از جناب هاشمی مانند بقیه کتاب های ارزشمندشون . لذت مرور وقایع کربلا همراه یاران امام حس خوشایندی بود و پرداختن به این شخصیت و شهید بزرگ عاشورا ... اما بنظرم جا داشت بیشتر ادامه داشته باشه

- بیشتر
مُ‌ بیـــنا
۱۴۰۳/۰۶/۲۱

بسیار زیبا، ادبی و احساسی نوشته شده، البته از کتابی که درباره حبیب بن مظاهر نوشته بشه چیزی جز این انتظار نمیره، خلاصه عالی👌🏻

فرزندِ آدم
۱۴۰۲/۰۳/۲۶

کوتاه مختصر دوست داشتنی

محمد جواد رمضانی(تمنا)
۱۴۰۰/۰۵/۳۰

عالی بنظر میرسه

samira
۱۴۰۱/۰۷/۲۹

همیشه قلم سید مهدی شجاعی ، روان ، گیرا و بر آمده از دل اوست ... و بی شک بر دل هم می‌نشیند .. مثل همیشه عااالی بود.

«لا حول و لا قوه الا بالله.»
ـmatildaـ
امام در کربلا یکبار شهید نمی‌شود، او در تک تک یاران خویش به شهادت می‌نشیند.
•° زهــــرا °•
«حبیب! آی حبیب! این چه گاه خفتن است؟! بیا ببین در دل دختر رسول خدا چه می‌گذرد؟! ما خفته‌ایم و زینب، پریشان است، ما در آرامشیم و عرش ناآرام است، فلک آشفته است، ملک بی‌قرار است، ما مرده‌ایم مگر، که روح مضطر است، حیات مضطرب است، آفرینش در تب و تاب است، بیا! بیا کاری کنیم حبیب! حبیب بن مظاهر! بیا خاکی به سر کنیم.»
ام‌البنین
از آن‌که هیچ پروا ندارد باید ترسید. چه بسا همراه‌ترین رفیقش را هم از پشت خنجر بزند
ام‌البنین
اکنون با چه رویی در مقابل حسین بایستد، و چه بپرسد؟! بپرسد: «ما نامه نوشتیم، تو چرا آمدی؟» «ما بیعت کردیم، تو چرا اعتماد کردی؟» «ما قسم خوردیم، تو چرا باور کردی؟»
ام‌البنین
امام در کربلا یکبار شهید نمی‌شود، او در تک تک یاران خویش به شهادت می‌نشیند.
میم مهاجر
دست‌هایش که دو سوی نامه را گرفته‌اند، از شدت شعف می‌لرزد: «بسم‌الله الرحمن الرحیم از: حسین بن علی به: فقیه گرانقدر، حبیب بن مظاهر اما بعد؛ ای حبیب! تو نزدیکی ما را به رسول‌الله نیک می‌دانی و بیشتر و بهتر از دیگران ما را می‌شناسی. تو مرد فطرت و غیرتی. خودت را از ما دریغ نکن. جدم رسول خدا در قیامت قدردان تو خواهد بود.» زن، گریه و خنده و غبطه را به هم می‌آمیزد و نجوا می‌کند: «فدای نام و نامه تو ای امام! خوشا به حالت حبیب! گوارا باد بر تو این باران لطف. کاش نام من هم به زبان قلم محبوب می‌آمد.
samira
«بانویمان زینب به شما سلام می‌رسانند.» این را دیگر حبیب، تاب نمی‌آورد. حتی تصور هم نمی‌کرده است که روزی دختر امیرالمؤمنین، به او سلام برساند. بی‌اختیار دست بلند می‌کند و بر صورت خویش می‌کوبد، زانوهایش سست می‌شود و بر زمین می‌نشیند. خاک از زمین بر می‌دارد و بر سر می‌ریزد و چون زنان روی می‌خراشد و مویه می‌کند. «خاک بر سرّ من! من کی‌ام که زینب، بانوی بانوان به من سلام برساند. خدایا! تا بی! توانی! لیاقتی! که من پذیرای این همه عظمت باشم.»
Zahra_M
تو، تو، و تو که برای حسین نامه نوشتید. از او دعوت کردید، با او بیعت کردید، چگونه اکنون بی‌هیچ شرم و حیایی برای دشمن او سلاح می‌سازید. ‫تو چگونه دلت می‌آید خنجری بسازی که با آن قلب فرزند رسول‌الله ... وای... وای بر شما... وای بر دل‌های سخت شما و وای بر دنیا و آخرت شما...»
احسان
کلام زینب به امام را می‌شنود: «عزیز برادر! آیا اصحابت را آزموده‌ای؟ آن‌قدر دل و دین دارند که تو را در میانه نبرد، تنها نگذارند و به دشمن نسپارند؟» خیال نافع می‌شنود که: «آری خواهرم! نور چشمم! روشنای دلم! من آنان را آزموده‌ام، دلیرند، دلاورند، سرافرازند، دوست شناسند، دشمن شکارند و به این راه، راه من، از کودکی به سینه مادر، مأنوس‌ترند، شیفته‌ترند، عاشق‌ترند.»
ام‌البنین

حجم

۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۶۱ صفحه

حجم

۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۶۱ صفحه

قیمت:
۵۱,۰۰۰
۱۵,۳۰۰
۷۰%
تومان