دانلود و خرید کتاب هبوط علی شریعتی
تصویر جلد کتاب هبوط

کتاب هبوط

نویسنده:علی شریعتی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۲۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هبوط

هبوط نوشته علی شریعتی(۱۳۵۶-۱۳۱۲)، نواندیش دینی است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «یک‌بار حادثه غریبی اتفاق افتاد. حادثه‌ای! هرگز خود را چنین نیافته بودم. روزی در انبوه خلق، به قیافه‌ای برخوردم که نمی‌شناختمش. او نیز مرا نمی‌شناخت. رد شدیم. برگشت نگاهم کرد. برگشتم نگاهش کردم. رد شدیم. برگشت نگاهم کرد و من کمی درنگ کردم، اما برنگشتم و نگاه نکردم. رد شدیم. این که بود؟ چه‌کار داشت؟ این از همان آدم‌هایی نیست که گاهی بی‌خودی می‌چسبند و پرحرفی می‌کنند و احوالپرسی و وراجی؟ چرا، این هم از همان لیوان‌های نمک میوه است که یکباره جوش می‌کنند و کف می‌کنند و دل آدم را می‌لرزانند که الآن سر می‌رود، الآن می‌ریزد، به سر و صورت آدم پشِنْک می‌کنند و دوتا پف که کنی، فرومی‌نشینند و چند لحظه بعد می‌بینی لیوان خالی شد و تهش کمی آب مرده لعابی، مایعی زردرنگ مثل چرک، سرد و بی‌جوش و خروش ماند و دگر هیچ! ولش کن. برگشت نگاهم کرد؛ ایستاد و همچنان مرا می‌نگریست. متوجه شدم؛ به رو نیاوردم؛ رد شدم. صدا زد. گوش نکردم. داد زد. خودم را زدم به آن راه، یعنی که نمی‌شنوم. پیش آمد. دارد می‌آید. نه، ول‌کن نیست. تند کردم که بروم؛ کار داشتم، کارهای زیادی؛ خیلی‌ها منتظرم بودند؛ بی‌تابانه چشم‌به‌راهم بودند. تند کردم، نشد. دامن قبایم را گرفت که صبر کن. صبر کردم با دنیایی از بیزاری، دلخوری، نگرانی و خشم از این مزاحمت. باز گرفتار مزاحمت تازه‌ای شده‌ام؛ باز مدتی از کارم بازمی‌مانم؛ خیالم را مغشوش می‌کند؛ ناراحتم می‌کند. خدایا از گیر این، چه‌جوری خلاص شوم؟»
🌻سپیده 🌻
۱۳۹۶/۰۱/۲۵

افسوس، روزی خواهد آمد که بی دینی،نماد روشنفکریست!! دکتر شریعتی

gn.m
۱۳۹۸/۱۲/۱۷

این کتاب بینظیره. هر شخصی باید یکبار این کتاب رو بخونه

غریبه
۱۳۹۵/۱۲/۲۲

من از هر چه انسان تاکنون بر روی این خاک بنا کرده است ، پنج چیز را دوست تر می دارم ، نه دوست می دارم: محراب را مناره را پنجره را و شمع و آینه را. محراب را که

- بیشتر
محدثه
۱۴۰۱/۰۹/۲۹

سلام نسخه‌ی چاپی این کتاب رو خوندم باید بگم از ابتدایی که شروع به خواندن این کتاب کنید غرق در رویا خواهید شد که برای این رویا هیچ بیداری رو تمنا نمی‌کنید فوق العاده‌ست این کتاب ✨️

غریبه
۱۳۹۶/۰۱/۲۵

جالبه نمیدونستم ، دکتر شریعتی شعر هم گفتن ، این یکی از شعرهاشونه: پوپک پوپکم ، پوپک شیرین سخنم ! این همه غافل از این شاخه به آن شاخه مپر اینهمه قصه شوم از کس و ناکس

- بیشتر
znb
۱۳۹۷/۰۴/۱۶

این کتاب عالیه...البته من نسخه چاپی هبوط درکویرو خوندم.. چاپ قدیم.. و هر لحظه باهاش همراه بودم و لذت بردم.خیلی از قسمتهاشو دوبار یا چندبار خوندم..

مبین کریمی منش
۱۴۰۰/۱۰/۲۵

اگر میخواهید در زندگی خود ادم مقابل خود را بشناسید توصیه میکنم این کتاب را بخوانید

غریبه
۱۳۹۶/۰۳/۳۰

‍ 💠نامه ای به پدر و شما اکنون که این نسل تشنه است و نیازمند و این همه برای دست یافتن به حقیقتی از ایمان و معنایی از قرآن و سخنی از نهج البلاغه در تب و تاب است و چشم

- بیشتر
vahid162
۱۳۹۵/۰۵/۱۰

تمام کتابای دکتر ب کنار ، هبوط هم ب کنار

peyman
۱۳۹۵/۰۴/۲۱

یک کتاب کامل در موضوع خودش!

نومیدی هنگامی که به مطلق می‌رسد، یقینی زلال و آرام‌بخش می‌شود. چه قدرتی و غنایی است در ناگهان هیچ نداشتن!
چڪاوڪ
ما جایگاهمان زمین نیست؛ که ما در این ملک غریبیم؛ بی‌کسیم، تنهاییم، بیگانه‌ایم.
چڪاوڪ
انسان بودن نیست، شدن است
•° زهــــرا °•
همه هست‌ها هست اوست و من اکنون چنان به او نزدیکم و او چنان به من نزدیک است که از «شاهرگ گردنم به من نزدیک‌تر است» ؛ از جانم به من نزدیک‌تر است؛ از من به من نزدیک‌تر است؛ از بودنم به من نزدیک‌تر است؛ از خودم به من شبیه‌تر است؛ از خودم با من خویشاوندتر است؛ از خودم با من مهربان‌تر است؛ او از خود من، من‌تر است.
چڪاوڪ
چه زیباست سخن‌گفتن علی درباره خدا! چه‌کسی او را چون علی می‌شناسد؟ علی سراپا مملو از خداست؛ سوخته آتش اوست؛ گرم هوای اوست؛ غرق یاد اوست: «من در هیچ‌چیز نمی‌نگرم مگر آنکه پیش از آن، با آن و پس از آن، او را می‌بینم»! آه!
چڪاوڪ
چقدر تحمیل یک زندگی بی‌درد بر یک روح دردمند زجرآور است!
آناهیتا
بهترین فرشته‌ها همین شیطان بود. مرد و مردانه ایستاد و گفت: «نه، سجده نمی‌کنم. تو را سجده می‌کنم، اما این آدمک‌های کثیفی را که از گِل متعفن ساخته‌ای، این موجود ضعیف و نکبتی را که برای شکم‌چرانی‌اش خدا و بهشت و پرستش و عظمت و بزرگواری و آخرت و حق‌شناسی و محبت و همه‌چیز و همه‌کس را فراموش می‌کند؛ برای یک شکم انگور یا خرما یا گندم، گوسفندوار پوزه‌اش را به زمین فرو می‌برد و چشمش را بر آسمان و بر تو می‌بندد، سجده نمی‌کنم. این چرندِ بدچشمِ شکم‌چرانِ پول‌دوستِ کاسبکارِ پست را سجده کنم؟ »
znb
همه هست‌ها هست اوست و من اکنون چنان به او نزدیکم و او چنان به من نزدیک است که از «شاهرگ گردنم به من نزدیک‌تر است» ؛ از جانم به من نزدیک‌تر است؛ از من به من نزدیک‌تر است؛ از بودنم به من نزدیک‌تر است؛ از خودم به من شبیه‌تر است؛ از خودم با من خویشاوندتر است؛ از خودم با من مهربان‌تر است؛ او از خود من، من‌تر است. او بیشتر از منِ من است؛ او بهتر از منِ من است؛
آرام
مردن بهتر است از زندگی‌کردن با شرکای بدرنگ زندگی. خفه‌شدن خوب‌تر است تا حرف‌زدن با مخاطب وراجی‌های صدتا یک‌غاز!
آناهیتا
برای آدم‌های چهارپایی، کفر و دین، دنیا و آخرت، ماتریالیسم و ایده‌آلیسم، سوسیالیسم و بورژوازی، مارکس و محمد، خداپرستی و رئیس‌پرستی، رستم و علی، انترناسیونال دوم و رایش سوم و امام ششم یکی است.
چڪاوڪ
مگر نه جهان را آن‌چنان که من هستم می‌بینم؟
Parisa Karimi
خدا دوستدار آشناست؛ عارف عاشق می‌خواهد نه مشتری بهشت.
آناهیتا
در دردها دوست را خبر نکردن، خود یک عشق‌ورزیدن است.
آناهیتا
«دو بیگانه همدرد از دو خویش بی‌درد یا ناهم‌درد با هم خویشاوندترند. »
•° زهــــرا °•
مرا کسی نساخت، خدا ساخت؛ نه آن‌چنان که کسی می‌خواست، که من کسی نداشتم؛ کسم خدا بود، کس بی‌کسان.
•° زهــــرا °•
وقتی می‌خواستند کار دل را در سینه‌ام آغاز کنند، آشنایی دلسوز و دل‌شناس نداشتم تا برود و بگردد و از خزانه دل‌های خوب، بهترین را برگزیند.
LiLy !
«ملت مجموعه افرادی است که درد مشترکی احساس می‌کنند»
•° زهــــرا °•
نیاز، همیشه زاده نقص نیست، زاده فقر نیست. نیازهایی هست که زاده کمال است و اقتضای غنی. آنکه زیبایی دارد در جست‌وجوی نگاه آشنایی است که بدان عشق ورزد. آنکه غنی است نیازمند یافتن نیازمندی است که ببخشد. نیرومند نیازمند حریفی است تا درهمش شکند و نه دفتر، کتاب چشم‌به‌راه خواننده‌ای خاموش نشسته است. نه ویرانه، گنج در انتظار دست آشنایی است که از زیر آوار بیگانگی بیرونش کشد و دلی که حرف دارد مشتاق یافتن مخاطبی است تا زندانیان معانی را که در درون طغیان می‌کنند و از خاموش‌مردن به وحشت افتاده‌اند آزاد کند.
Mozhgan
اینها خیال می‌کنند خداوند هم فلان حاکم و خلیفه و قیصر و کسری است که هر کس چاپلوسی کند و از یک کنار بی‌آنکه بیندیشد و بسنجد و بشناسد، حرف‌های تکراری و کلی و بی‌ثمر را واگو کند، خوشش می‌آید.
•° زهــــرا °•
زیبا همچون...؟ همچون... همچنان پاره‌ابر سپید گوشه آسمان در نخستین بامداد شسته خلقت...
مهدی نادریان

حجم

۱۹۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۱۹۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان