کتاب دلداده
معرفی کتاب دلداده
کتاب دلداده نوشته معصومه البرزی است. این کتاب داستانی جذاب است که شما را با خود همراه میکند و به دیدار اتفاقات تازه میبرد.
درباره کتاب دلداده
گیسو دختر جوانی است که یزدان را دوست دارد، یزدان پسرخاله او است و او هم عاشق گیسو است. اما چیزی میان این عشق وجود دارد که همه چیز را سخت کرده است. پدر گیسو و پدر یزدان مدتها است که با هم مشکل دارند و این مشکل به حدی است که دو خواهر رابطهشان را با هم قطع کردهاند. اما گیسو یزدان در فضای کوچک روستا و قضاوتهای مردم پنهانی همدیگر را میبینند و آرزوی ازدواج با هم را دارند. اما این آرزو چندان آسان نیست و سرنوشت اتفاقت سختی را سر راهشان قرار داده است.
خواندن کتاب دلداده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دلداده
- الهی هر چه زوتر به مراد دلمون برسیم و موضوع دلداگیمون ختم به خیر بشه. اون موقع تا آخر عمر کنیزی بیبی رو میکنم. اصلاً نذر میکنم اگر آقاجانم رضایت بده و به عقد یزدان دربیام، بیبی کوکب رو همراه خودم به زیارت ببرم.
صورتم را در میان پهنای روسریام پنهان کردم. دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. کوچه پس کوچههای باریک و نیمه خلوت هراسانم میکرد. زیر چشمی اطرافم را میپاییدم. زنان همسایه گرد هم جمع بودن و خدا میدونه پشت سر کدوم مادر مردهای غیبت میکردن. از کنارشان به آرامی گذشتم. گویا زیر ذرهبین نگاهشان قرار داشتم.
-حواستتون بود از کدوم خانه خارج شد؟ تنهایی بیرون رفتن زن در این وقت و ساعت چه معنا داره؟
تا دخترخاله سمیرا چشمش به من خورد از سکوی جلوی در خانهشان پا شد و دامن خاکآلودش را تکاند. گویا ساعتها منتظر آمدنم بوده. کلافه بودن از چهره نالان و ابروهای درهم گرهخوردهاش بهراحتی نمایان بود.
ابرویی بالا انداخت و گفت: ای عجب دل عاشق، با قلب مجنونت چه کردی؟ بله دیگه همه گیسو خانم نیستن تا به افتخار قدمرنجه کردنشون فرش قرمز پهن کنن و بدرقهچی سر راهشون بذارن. یک ساعته جلوی در کشیک میدم تا بلکه تو ذلیلمرده از کوچه پس کوچههای خلوت دل هویدا بشی. کم خنجر به دل ریش خورده برادرم بزن. تا کی انتظار، کی پایان چشم به راهی سر میرسه.
- شاعر شدی. احساسات به خرج میدی. همش از اثرات منتظر نشستن و تفکرات طولانی مدت. ذهنت از یکنواختی خسته شده. ببین چه شیوا سخن میگی. یکم بیشتر تلاش کنی طبع شعرت به غلیان میافته.
- بله دیگه منتظر بودم تا خانم سر برسه و پندم بده. ای به چشم، آویزهٔ گوشم میکنم. اتفاقا بد فکری هم نیست. چند جلد کتاب بیشتر بخونم و چند روزی با شما همنشین بشم، اشعار عاشقانهام خریدار پیدا میکنه. خیلی خب بگذریم. خاله کوکب پاپی آمدنت نشد؟ اسمی از من نیاوردی که؟
- بذار نفسی تازه کنم، بعد سر فرصت جواب همه سؤالات رو میدم. داخل بقچه چی همراه داری؟
- اول جواب من رو بده. با چه بهانهای آمدی؟ خاله کوکب ایراد نگرفت؟ ای روزگار یاری کن تا دنیا به کام یزدان و گیسو شیرین باشه. در آخر هم نگاهی به من بخت برگشته. انصافاً جای دوری نمیره. بوی عطرت دو تپه بالاتر میرسه. مگر با عطر دوش میگیری؟
حجم
۱۰۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۰۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه