کتاب دفتر رویای ناتمام
معرفی کتاب دفتر رویای ناتمام
کتاب دفتر رویای ناتمام نوشته نیلوفر تاجیزادگان است. این کتاب داستان زندگی دختری جوان به نام سارا است که باید برای زندگیاش تصمیم بگیرد.
درباره کتاب دفتر رویای ناتمام
سارا دختر کوچکی بود که مادرش را از دست داد، مدت کوتاهی مادربزرگش از او مراقبت میکرد و پس از آن او هم فوت کرد. سارا ۸ سالهاش که پدرش با زنی جوان به نام سیمین ازدواج میکند، زن مهربان و صمیمیای که برای سارا به یک مادر واقعی تبدیل میشود. کمکم سارا بزرگ میشود و سیمین هم برای او عزیزترین مونس و همدم میشود. در همین زمان نیما یکی از اقوام ساراه چون به او علاقه دارد پدرش را به سارا بدبین میکند و همین موضوع باعث تنش بین آنها میشود و در همین درگیریها سارا راز دلش را به سیمین میگوید. سیمین شروع به تعریف کردن داستان زندگیاش میکند، داستانی که زندگی سارا را تغییر میدهد.
خواندن کتاب دفتر رویای ناتمام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی یپشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دفتر رویای ناتمام
سیمین هم زد زیر گریه و از اتاق رفت بیرون. من هم از اتاق بیرون رفتم و خودمو پرت کردم تو بغل سیمین. همزمان با من سیمین هم گریه می کرد و من را هم دلداری میداد. اون شب تا صبح حال درستی نداشتم و کنار سیمین خوابم برد. فردای اون روز تلفن کردم به نیما و هرچی از دهنم درمیومد بارش کردم و گوشی رو قطع کردم. برای همین زنگ زده بود تا از دل من دربیاره و آموزشگاه پدر دوستش رو معرفی کنه. با صدای سیمین که می گفت الان تلفن قطع میشه چرا جواب نمیدی به خودم اومدم و گوشی رو برداشتم،
- سلام سارا
- سلام کاری داشتی زنگ زدی؟ می شه دست از سر ...
حرفمو با اشاره چشم های سیمین نیمه کاره رها کردم، نفسی کشیدم و دوباره سر صحبت را باز کردم،
- خب بگو
- می خواستم ازت بپرسم ثبت نام کردی؟
- هنوز نه، شاید فردا برم!
- بهشون قول دادم که امروز میری. اصلا یه کاری میکنیم، ساعت ۵ بعد از ظهر میام دنبالت که با هم بریم.
تا اومدم بگم نه نیما خداحافظی کرد و گوشی را گذاشت. به سیمین که گفتم، گفت اشکالی نداره؛ حتی میتونی باهاش صحبت کنی و علت کار اون شبشو ازش بپرسی.
***
سیمین که متوجه رفتار من شده بود سعی داشت بفهمه چی شده و چه اتفاقی برای من افتاده. چند وقتی بود تو راه مدرسه پسری مزاحمم می شد و با حرفهاش میخواست دل منو بدست بیاره. حتی چند باری هم نامه هایی برای من نوشت که باعث شد بهش فکر کنم. ازش بدم نمی اومد. دوست داشتم باهاش حرف بزنم اما از بابا می ترسیدم. ولی بعد از مدتی باهاش هم صحبت شدم. حتی به سیمین هم نگفته بودم. راس ساعت پنج اول صدای زنگ و بعد صدای نیما را از پایین شنیدم.
- سلام سیمین خانم
- سلام بفرمایید داخل
- زیاد مزاحم نمیشم
- بشین برات چایی بیارم
- زحمت نکشید، سارا کجاست
- داخل اتاقشه الان میرم صداش میکنم که دیرتون نشه
- شما زحمت نکشید، من خودم میرم که هم صداش کنم و هم از دلش در بیارم
- هر جور راحتی عزیزم
حجم
۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
نظرات کاربران
افتضاح بود
دریک کلام مزخرف فقط ارتباط سیمین با سارا جنبه تربیتی داشت که جذاب هم مطرح نشده بود.