دانلود و خرید کتاب کنسرت طبل های غمگین جردن ساننبلیک ترجمه مینا شهری
تصویر جلد کتاب کنسرت طبل های غمگین

کتاب کنسرت طبل های غمگین

امتیاز:
۴.۹از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کنسرت طبل های غمگین

کتاب کنسرت طبل های غمگین نوشته جردن ساننبلیک و ترجمه مینا شهری است. کتاب کنسرت طبل های غمگین را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب کنسرت طبل های غمگین

استیون پسری با یک زندگی کاملا عادی است. او در یک گروه جاز درام می‌نوازد؛ اما برادر کوچکتر استیون، جفری مدام برایش درد سر درست می‌کند تا این که مریض می‌شود و دنیای استیون به هم می‌ریزد.

 استیون باید با مریضی برادرش کنار بیاید. خانواده‌اش هم سعی خود را می‌کنند که همه را کنار هم نگه دارند و مراقب همه چیز درباره استیون هم باشند؛ تکالیف و کارهای مدرسه‌اش، گروه موسیقی‌اش و کیک خطرنک! لابد می‌خواهید بدانید که این کیک خطرناک چیست؟ کتاب را بخوانید تا ماجرای این کیک خطرناک را برایتان تعریف کند.

خواندن کتاب کنسرت طبل های غمگین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 نوجوانان بالای ۱۴ سال مخاطبان این کتاب‌اند.

 درباره جردن ساننبلیک

جردن ساننبلیک در مدارس شگفت‌انگیز نیویورک‌سیتی تحصیل کرد. سپس وارد یکی از دانشگاه‌های رده‌بالا شد و با سخت‌کوشی فراوان به تحصیل و مطالعه پرداخت. اگرچه، به دلیل دقت و برنامه‌ریزی‌اش در انتخاب دروس، در سال ۱۹۹۱ با یک مدرک باارزش فارغ‌التحصیل شد، اما برای حضور و اشتغال در دنیای واقعی، هیچ مهارتی نداشت.

به لطف طرح تدریس برای آمریکا آقای ساننبلیک توانست جایگاه خودش را در دنیای بزرگسالان پیدا کند و شگفتی، لذت، حقیقت و زیبایی ادبیات را به نوجوانان آموزش بدهد. دانشجویانی که تازه فارغ‌التحصیل شده‌اند، با شرکت در طرح آموزشی برای معلم‌های تازه کار، آموزش می‌بینند، سپس در مدارس حومهٔ شهر که کمبود معلم دارند، استخدام می‌شوند.

ساننبلیک همیشه دلش می‌خواست نویسنده هم بشود. برای همین در سال ۲۰۰۳، روزی نوشتن کتاب کنسرت طبل‌های غمگین را آغاز کرد. او برای نوشتن این کتاب، از جنبه‌های مختلف زندگی واقعی خودش الهام گرفته بود. برای مثال، استیون، شخصیت اصلی کتاب، نمادی از شخصیت خود نویسنده است. ساننبلیک واقعاً یک دارمر است، وقتی کلاس هشتم بوده، واقعاً سالی عجیب و باورنکردنی را گذرانده است. بخش‌های دیگر کتاب نیز انعکاس نظریه‌های بنیادین خود نویسنده است. برای مثال این دیدگاه که دنیا سخت‌گیر و جدی است، پس بهتر است تا می‌توانیم بخندیم و مهربان باشیم.

انتشارات اسکولاستیک در سال ۲۰۰۵ کتاب کنسرت طبل‌های غمگین را منتشر کرد. کتابی که تحسین همگان را برانگیخت و در فهرست بهترین کتاب‌های سال ۲۰۰۵ و همچنین ده کتاب برتر انجمن کتابخانه‌های آمریکایی در ردهٔ سنی نوجوانان قرار گرفت.

در اکتبر سال ۲۰۰۶، انتشارات اسکولاستیک دومین کتاب آقای ساننبلیک در ردهٔ سنی جوانان را منتشر خواهد کرد. نام این کتاب یادداشت‌های رانندهٔ نیمه‌شب است و دربارهٔ نوجوانی است که با حال خراب رانندگی کرده و با مجسمهٔ کوتولهٔ توی حیاط همسایه برخورد کرده، پدر و مادرش از هم جدا شده‌اند، با پیرمرد منحصر به فردی آشنا شده و یکی از صمیمی‌ترین دوستانش سرگرمی‌های خطرناکی دارد. آقای ساننبلیک در شهر بتلهم ایالت پنسیلوانیا زندگی می‌کند، در کنار همسری که بسیار حامی او است و فرزندانی دوست‌داشتنی‌تر از حد تصورش و کلی درام و گیتار توی زیرزمین خانه‌اش.

 بخشی از کتاب کنسرت طبل های غمگین

روز دوشنبه، وقتی منتظر اتوبوس بودم، متوجه واقعیت ترسناکی شدم: مردم می‌خواستند بپرسند که چرا مامانم جمعه‌شب از وسط مراسم، من را کشیده بیرون. وقتی اتوبوس توی ایستگاه نگه داشت، این حقیقت را پذیرفته بودم که تا سوار بشوم، همهٔ چشم ها فوراً می‌چرخند سمت جلوی اتوبوس و دوخته می‌شوند به من. البته این زل زدن بی رحمانه، اقتضای حس کنجکاوی فراوان در سنین نوجوانی است. بااین‌حال، هیچ‌کس حتی سرش را هم به‌سمتم برنگرداند. رنه آلبرت درست قبل از من دوید و سوار شد و خب اگر پشت سر رنه آلبرت راه بروی، کسی به تو چندان توجهی نمی‌کند. حتی اگر یک میکی‌موس قدبلند دومتری هم خودش را بین ما جا می‌داد، همه فقط مدل جدید موهای رنه آلبرت را می‌دیدند، یا دستبند بزرگ دلربایی که بیف بعد از مراسم به او هدیه داده بود.

به‌خاطر همین مشکلی برای من پیش نیامد. تنهایی نشستم روی یک صندلی و کله‌ام را یک‌جورهایی فرو کردم توی سوئیشرتم. حالت دفاعی بی‌معنی و احمقانه‌ای بود، درست مثل زمانی که یک لاک‌پشت، وقتی قطار با سرعت می‌آید سمتش، می‌رود توی لاکش. آنت برای من حکم همان قطار را داشت. آمد پیشم و هیچ توجهی به این نداشت که دارم سعی می‌کنم بروم زیر صندلی و توی قسمت نگهداری چمدان‌ها پنهان شوم.

«سلام استیون! چطوری؟ کل آخر هفته نگرانت بودم. توی خونه‌تون همه‌چی روبه‌راهه؟ مامانم گفت پریروز دیده کلی بادکنک که روشون نوشته «با آرزوی بهبودی» بسته شده بوده به صندوق پستی‌تون. نکنه افتادی توی دردسری چیزی؟ مامان‌وبابات فهمیده‌ان هفتهٔ پیش کلاس ریاضی رو پیچوندی؟ اگه این‌طوره خیلی متأسفم. تقصیر من بود. اگه بخوای بهشون می‌گم. این...»

«آنت! اصلاً ماجرا مربوط به تو نیست. یه موضوع خانوادگیه. من خوبم. من خوبم.»

«پس عصبانی نیستی؟ واسه اون ماجرای...»

«گفتم خوبم.»

«باشه. فقط سؤال کردم. جدیداً خیلی عوض شدی.»

«من جدیداً عوض نشدم.»

«چرا، شدی. دیگه اصلاً تکالیفت رو انجام نمی‌دی. کل روز حواست پرته، مگه اینکه توی گروه موسیقی باشی. نصف وقت‌هایی که سعی می‌کنم باهات حرف بزنم هم سرم داد می‌کشی.»

«این‌جوریه؟ پس اگه این‌قدر عوض شدم، چرا هیچ‌کس دیگه چیزی متوجه نشده؟»

«خب، فکر کنم...»

«جدی می‌گم آنت! چیزی نشده. همه‌چی عادیه. من فقط... از مدرسه خسته شده‌ام، همین. مامانم هم اومد دنبالم چون باید می‌رفتیم جایی.» باید از من تقدیر شود که در این مورد به او دروغ نگفتم.

«خیلی‌خب استیون! هرجور راحتی.»

Toska
۱۴۰۱/۰۲/۱۰

غم استیون رو خیلی خوب بیان کرده بود حتی شرایط زندگیشو و سرطان جفری و مشکلات خانوادگی شون هم طوری بیان کرده بود که ادم اشکش در میومد فوق العادست پیشنهاد میکنم بخونیش:)

trialogue
۱۴۰۰/۰۹/۱۷

پسری۱۲ ساله و با استعداد و نوازنده ای توانا برادری ۴ ساله داره که خیلی مزاحمش میشه و به پر و پاش میپیچه... کم توجهی های غیر عمدی پدر و مادر براش خیلی معنی داره تا اینکه برای برادر کوچکش

- بیشتر
کتاب خوان معرکه
۱۴۰۲/۰۶/۱۹

داستان بسیار عالی و جالبی بود زندگی، مشکلات و احساسات استیون رو خیلی خوب نشون میداد و باعث میشد بتونی خودت داستان رو جلوی چشمات ببینی. واقعا دلم به حال جفری و استیون میسوزه و واقعا احساسات و افکار استیون رو

- بیشتر
Mohsen Sheikh
۱۴۰۲/۰۱/۱۴

کتاب واقعا ساده و روان نوشته شده است. داستان با پستی بلندی های زیادی همراه است توصیه می کنم بخونید

Nao~
۱۴۰۱/۰۴/۱۱

خیلیییی قشنگ بوددد🙂💕

یه ادم
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

عالی بود ولی خیلی غمگین بود.

یـ★ـونا
۱۴۰۱/۱۲/۰۶

اوکی ولی این کتاب فوق العاده ای بوددد خیلیی خیلییی.... احساسات استیون رو خیلی خوب نشون داده بود:) جفری هم ک هرروز کیوت تر میشد میخواستم لپاشو بکشمممم*-* پیشنهاد میکنم حتمااا بخونید تا از دستتون نرفته :)💕 ایشون یکی دیگه از کتابای مرود علاقم

- بیشتر
کاربرنرگس
۱۴۰۰/۱۰/۲۴

هی میخوندم و زار میزدم

T.sh
۱۴۰۳/۰۳/۱۰

خیلی قشنگ بووووددددد .غم انگیز بود ولی عاشق شروع و پایانش بودم فک کنم ۳بار خوندمششششش

book worm
۱۴۰۱/۰۶/۰۲

خیلی جذاب بود ، مجبورم میکرد تا آخر بخونمش و قلم نویسنده عالی بود . با اینکه موضوع غمگینی بود قلم نویسنده و شوخی هایی که میکرد باعث نمیشد درکل داستان غم زده باشین ، درکل فکر میکنم بهتره خونده

- بیشتر
وقتی این بچه گفته «تو کچلی»، جفری فقط زده زیر گریه. کل شب توی خانه یک کلام هم حرف نزد و حدود ساعت ۱۰ شب خوابید، دو ساعت بعد از ساعت خواب همیشگی‌اش. رفتم کنار تختش و صدای هق‌هقش را شنیدم. از او پرسیدم چه مشکلی پیش آمده، او هم ماجرای مهدکودک را برایم تعریف کرد. بعد پرسیدم که چرا زودتر به ما نگفته و او هم غم‌انگیزترین جواب ممکن را داد: «نمی‌خواستم تو هم بفهمی من کچلم.»
Mohsen Sheikh
همان‌طور که اصلاً ازم بعید نیست، گیج و منگم. کلی سؤال توی سرم می‌چرخند.
کاربر ۱۴۳۲۱۲۴
ترکیب جذابی از پودر قهوه، تخم‌مرغ خام و پوست تخم‌مرغ خردشده، نوشابه، گوشت خام و سه‌تا ماشین مسابقهٔ اسباب‌بازی.
کاربر ۱۴۳۲۱۲۴
و اگر یک چیز بود که بالاخره آن را متوجه شدم، این بود که همیشه می‌توانی ذهن را تغییر بدهی
book worm
به‌جای عذاب کشیدن واسه چیزهایی که نمی‌تونی تغییرشون بدی، چرا سعی نمی‌کنی روی چیزهایی کاری کنی که می‌تونی عوضشون کنی؟
book worm
اما اگر یک روزنهٔ امید برای مدت کوتاهی حواست را پرت کند، به این معنی نیست که ابرهای سیاه گنده پشت آن پنهان نشده‌اند.
book worm
و درست مثل همیشه، این بحران برای جفری تمام شده بود. واقعاً شگفت‌انگیز است. من اگر یک جوش کوچولو زده باشم، دوست دارم سه روز تمام با مقداری منابع غذایی، بروم زیر تختم پنهان بشوم. این بچه طوری رفتار می‌کرد که انگار همین الان توی مسابقهٔ بوکس به یک گوریل باخته و فقط به پنج دقیقه زمان و یک کاسه غلات صبحانهٔ گرم نیاز دارد تا این باخت را فراموش کند.
book worm

حجم

۱۷۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

حجم

۱۷۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

قیمت:
۳۱,۲۰۰
تومان