کتاب شیطنت های ایگی فرانگی؛ ده بار بنویس پشیمونم!
معرفی کتاب شیطنت های ایگی فرانگی؛ ده بار بنویس پشیمونم!
کتاب شیطنت های ایگی فرانگی؛ ده بار بنویس پشیمونم! نوشته - و ترجمه - است. کتاب - را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب شیطنت های ایگی فرانگی؛ ده بار بنویس پشیمونم!
گاهی کارهایی انجام میدهیم که بعدا با خودمان میگوییم کاش انجام نمیدادیم. مثلا کارهایی که ته دلمان میگوییم خوب کردم ولی کاش لو نمیرفتم و مچم را نمیگرفتند، کارهایی که بعدش ممکن ست با خودمان بگوییم کاش اینقدر شورش را درنمیآوردم و یا کارهایی که واقعا و با تمام وجود از انجام دادنشان پشیمانیم.
ایگی فرانگی خیلی از این کارها انجام میدهد. او دستهگل زیاد به آب میدهد و هیچ وقت هم عذرخواهی نمیکند. او این دستهگلها را گاهی با علل مخففه و گاهی بدون آن به آب میدهد. اگر میخواهی بدانی علل مخففه چیست پس کتاب را بخوان تا متوجه شوی.
خواندن کتاب شیطنت های ایگی فرانگی؛ ده بار بنویس پشیمونم! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کودکان و نوجوانان علاقهمند به داستانهای آموزنده مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب شیطنت های ایگی فرانگی؛ ده بار بنویس پشیمونم!
بله حق با شماست. ما اینجا هستیم. این فصل در مورد گروه سوم است. دستهٔ سوم را یادتان هست؟
کارهایی که از ته دل و با تمام وجود از انجام دادنشان پشیمانیم. کارهایی که هروقت بهشان فکر میکنیم از خجالت آب میشویم. کارهایی که آرزو میکنیم ای کاش برای همیشه از حافظهمان پاک میشدند.
حالا چرا اسم این فصل را گذاشتهایم نُقلی؟
چون نویسندهٔ کتاب منم، به همین دلیل.
حالا نُقلی یعنی چه؟
نُقلی اسم معلم کلاس چهارم ایگی بود. بله، خب معلوم است که ایگی خانم معلم را نُقلی صدا نمیکرد، البته جلوی رویش صدا نمیکرد. توی کلاس، خانم اسکولبرگر بود. او محبوبترین معلم کل دوران مدرسهٔ ایگی بود؛ جوان، زیبا و دوستداشتنی. همیشه گردنبندهای جالب با چیزمیزهای عجیبوغریب مثل چکش ریزهمیزه یا دانههای کوچک به گردنش میانداخت. به حرفهایی که توی کلاس میزدیم نمیگفت درددل میگفت حرف مفت ولی به ما اجازه میداد تا جایی که به کسی برنخورد، در مورد چیزهایی که نباید میدانستیم ولی خب میدانستیم، حرف بزنیم. توی کلاسمان هم بهجای یک حیوان خانگی، سهتا حیوان خانگی داشتیم؛ تازه اگر جیرجیرکها را هم حساب کنیم، چهارتا. برای درس جغرافیا، کرهٔ زمین را میچرخاند و باید یکهو انگشتت را روی آن میگذاشتی تا سرزمینی را که قرار است بعد از بزرگ شدنت به آنجا بروی مشخص شود. آنوقت باید سه کلمه از زبان آنجا را یاد میگرفتی. اگر هم دوتا از آن سهتا کلمه توالت و زود باش بودند، قاتی نمیکرد.
خانم اسکولبرگر هیچ وقت قاتی نمیکرد. باقی معلمهای ایگی همیشه قاتی میکردند. معلم کلاس دومش، خانم دیکسون، که بیشتر روزهای سال را قاتی بود. همیشهٔ خدا ایگی را میفرستاد دفتر مدیر تا اینکه مدیر هم قاتی کرد و نعره کشید: «امروز دیگه نه، ایگی!» حتی ناظم مدرسه هم قاتی کرد: «ایگی فرانگی، واقعاً قیافهت برام تکراری شده و رو مخمه!» این حرفش واقعاً به ایگی برخورد.
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خیلی جالبی بود من دوستش داشتم و داستان جالبی داشت و من خواندن این کتاب را به همه پیشنهاد می کنم که حتما بخوانند و هرگز از دستش ندهند