کتاب طنزآوران جهان نمایش ۱۱
معرفی کتاب طنزآوران جهان نمایش ۱۱
کتاب الکترونیکی «طنزآوران جهان نمایش ۱۱» نوشتهٔ برایان فیلان با ترجمهٔ داریوش مودبیان در نشر گویا به چاپ رسیده است. این کتاب را میتوانید از طاقچه دریافت کنید. در بعضی از دفترها به یک یا دو تن از طنزآوران صحنهٔ نمایش پرداخته شده و در برخی دیگر از دیدگاه ساختاری و یا مضمونی به مقولهٔ طنز و کمدی نگاه شده است. کتاب حاضر یازدهمین کتاب از مجموعهٔ طنزآوران جهان نمایش است. در این دفتر از این مجموعه، یکی از نمونههای برتر و امروزی کمدیهای واقعگرایانه را میبینیم، نمایشی خاطرهانگیز برای تماشاگران تلویزیون در سه دههٔ اخیر: سوزنبانان.
هنر نمایش، از روزگار دیرین، در سرتاسر جهان پذیرفته بوده و همهٔ انسانها دور از هر رنگ و هر تعلقی از این هنر بهره میبردند و اندیشههایشان را به کمک آن گسترش میدادند. هنر نمایش، این رسانهٔ قدرتمند گروهی و جمعی، زبان جهانی گفتوگوی فرهنگهاست.
کمدی و طنز در جهان نمایش
در تعریفی کلی، کمدی به معنای تقلید از کردار، رفتار و حتی باورهای محیط پیرامون نوع بشر برای اصلاح امور اجتماعی است، آریستوفانس ــ پدر کمدینویسی در یونان باستان ــ به طرح موضوعهای عصر خود با زبانی هجوگونه، استهزاآمیز و گاه خشن میپرداخت و پس از او کمدینویسان دوران میانه ــ رم باستان ــ (پلوتوس، ترنس و مناندر) در کمدیهای خود بیشتر زبان فراواقعیت را به کار میگیرند و به نقدِ جامعه خویش و مناسبات اجتماعی آن دوران میپرداختند. اما با دگرگونیهای فکری در دوران پس از آن و تغییر و تحول در نظام اجتماعی و سیاسی اروپا و پیشرفت علوم به ویژه جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی، عناصر واقعگرا چه در مضامین و چه در زبان و حتی ساختار کمدی رونق گرفت.
مولییر در کمدیهای خود بیشتر به نقدِ خصلتهای نکوهیدهٔ اجتماعی همعصران خویش به ویژه طبقهٔ بورژوا و حتی اشرافزادگان، حماقتهای نوکیسهها و شرارت روحانینماها، منافعطلبی دیوانیان و پزشکان و حتی دانشمندان میپردازد.
اواخر قرنِ هفدهم و اوائل قرنِ هیجدهم، کمدی اجتماعی رویکردی سیاسی مییابد و هم در این دوران است که پای دایرههای رسمی و حکومتی «سانسور» به میان کشیده میشود.
قرنِ هیجدهم، عصر خردگرایی است و کمدیهای خردمندانه و گاه فلسفی که مسائل کلی اجتماعی و فرهنگی انسان را بررسی میکنند جایگاهی ویژه مییابند؛ زبانِ نمایش پررمز و راز و گاه نمادین میشود.
در میانهٔ قرن نوزدهم، واقعگرایی در تئاتر (ناتورالیسم) پس از پس زدن رمانتیسم، جلوهگاه برتر بررسی شرایط انسان در جامعهای معین میشود. اما در آغاز این نهضت، نمایشنامهنویسان واقعگرا، با کمدی چندان سر سازگاری ندارند، مگر آنتون چخوف (در روسیه) که همساز با داستانهای کوتاه طنزش، کمدیهای کوتاهی مینویسد که از نمونههای برتر کمدی اجتماعی با زبانی واقعگرا محسوب میشوند و حتی به بهترین و آخرین نمایشنامهٔ بلند خود (باغ آلبالو) عنوان کمدی میدهد و بر این نکته اصرار میورزد.
در قرن بیستم، برتولت برشت، واقعیتهای اجتماعی ـ سیاسی را با رویکردی تاریخی و با بیانی «اپیک» (روایی) به کمدی اضافه میکند و پس از جنگ جهانی دوم، به غیر از کمدی «ابزورد» (پوچگرایانه) که واقعیتهای کلی انسانی و دردهای کهنهٔ تاریخی را دور از دادههای اجتماعی و سیاسی بررسی میکند، کمدی واقعیتگرایانه در سادهترین شکل و ساختار و روانترین زبان نمایشی و گفتاری و در بدیعترین موقعیت نمایشی، با هدفی مردمی و فراگیر، به تشریح دردهای مشترک طبقهٔ زیرست و ستم دیده و تودههای مردم در جامه نوین میپردازد. طنز در اینگونه کمدیها، تلخ است و خندهای را که پس از بازگویی مضمون اجتماعی خویش موجب میشود، زهر خند است.
درباره برایان فیلان
«برایان فیلان»، نمایشنامهنویس معاصر ایرلندی، در سال ۱۹۳۴ میلادی در شهر «دوبلین» ـ پایتخت جمهوری ایرلند به دنیا آمد. او و خانوادهاش در شرایط ایرلند پس از جنگ جهانی دوم مجبور شدند همچون بسیاری دیگر از هموطنانشان راهی کانادا در آنسوی آبها شوند.
شغل فیلان در کانادا سازندهٔ دکور و سپس طراح صحنه و بالاخره دستیار کارگردان در چند تیاتر مشهور بود و دست آخر با کولهباری از تجربه، در سال ۱۹۶۰ به زادگاهش ایرلند بازمیگردد. دو سال بعد از این به لندن میرود و برای همیشه آنجا را برای کار و زندگی برمیگزیند. البته در این میان هرگز وطن اصلیاش را فراموش نکرده و هر چند صباحی را در "دوبلین" میگذراند.
پس از بازگشت به اروپا ابتدا به بازی در صحنه روی میآورد و گویا در بازیگری موفقیتهایی را هم کسب میکند. در کنار بازیگری به نگارش نمایشنامه، نقد تئاتر و نگارش مقالههایی پیرامون نمایشنامهنویسی میپردازد. چند سالی هم کارگردان و "دراماتورژ" تئاتر "هافمون" لندن میشود.
او خود میگوید: "موفقیت من در زمینهٔ نمایشنامهنویسی بیشتر مرهون کار سخت و سالهای تجربهاندوزی در تئاتر به عنوان بازیگر، دستیار کارگردان، کارگردان، طراح صحنه و حتی نورپرداز و بالاخره نجار و سازندهٔ دکور بوده است." و این چنین برایان فیلان یک همهکارهٔ تئاتر است.
فیلان برخلاف بسیاری از روشنفکران معاصر آیندهنگری نمیکند. او در آثارش پیوسته از "حال" میگوید؛ از "حال ما" میگوید. "اینجا" در نزد او همهٔ جهان است، و او با طنزی گزنده از درد همهٔ جهان، از زخمهای نه کهنه، که نو عصر ما، از مسائل بزرگ و عمدهٔ عصر ما سخن میگوید.
فیلان، به دنبال پیدا کردن درمان و راه حل مشکلات نیست، چرا که این وظیفهٔ هنرمند نیست. او تنها به وظیفهٔ اصلی خود که نشان دادن ناگواریهاست میپردازد و این کار را به بهترین شکل انجام میدهد و در این مسیر از کمدی نیز بسیار بهره میبرد.
مجموعه طنزآوران جهان نمایش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این مجموعه را به تمام علاقهمندان و فعالان عرصهٔ هنرهای نمایشی به خصوص دوستداران آثار طنز و کمدی، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از طنزآوران جهان نمایش ۱۱
صحنهٔ یکم
آلبرت: صبح بخیر آلفرد!
آلفرد: (پالتویش را درمیآورد.) صبح بخیر آلبرت. یه کمی مه روی رودخونه رو گرفته.
آلبرت: بله.
آلفرد: حتماً طرفای ساعت یازده، مه بالا میره.
آلبرت: حتماً.
آلفرد: یعنی بایست طرفای ساعت یازده، بالا بره، مثل همیشه.
آلبرت: و مثل همیشه باعث کندی حرکت کشتیهای باری روی تایمز میشه.
آلفرد: اما بهر جهت بعد از ساعت یازده میتونند تأخیرشون رو جبران کنند.
(آلفرد پس از لحظهای خارج میشود، تلفن زنگ میزند.)
آلبرت: بله، اینجا پست اصلی سوزنبانی ایستگاه فولهام. سلام چارلی۱۰ چقدر؟ ... هشت واگون ذغالسنگ... این اواخر مرتب در حال ندونمکاری هستند، این هشت واگون ذغالسنگ رو الان درست هشت روزه که بیخود این طرف و اون طرف میکشند. این دیگه از اون حرفاست چارلی، از اون حرفا... تا چند دقیقهٔ دیگه؟ ... "حدود هشت دقیقه دیگه!" ... بسیار خُب چارلی. (گوشی را میگذارد.) آلفرد! ...
آلفرد: (که سرش را از میانهٔ در بیرون کرده.) بله؟
آلبرت: خبر دادند که یک لوکوموتیو برای اتصال به واگونهای ذغالسنگ حرکت کرده.
آلفرد: واگونهای سکوی بیست و هشت؟ چه وقت به اینجا میرسه؟
آلبرت: اینطور که چارلی میگفت: حدود هشت دقیقهٔ دیگه. چهل ساله که چارلی در ایستگاه "کلاپهام"۱۱ کار میکنه، و چهل ساله که مرتب به وسیلهٔ تلفن با هم حرف میزنیم، ولی تا به حال هیچ وقت نتونسته یه ساعت و وقت دقیق رو گزارش بده. میگه: "در حدود هشت دقیقه."
آلفرد: "در حدود"، درست از اون اصطلاحات چارلییه. اما به هر جهت نباید از دستش دلخور شد، اینطوریه دیگه.
آلبرت: اگه راه باز باشه یک لوکوموتیو یدککش بایست درست هفت دقیقه و نیم وقت صرف کنه تا از نقطهٔ بیست و سه ایستگاه کلاپهام به کابین سوزنبانی ما برسه.
آلفرد: البته اینو شما خوب میتونید حساب کنید، منم میتونم، چون من زیردست شما کار میکنم. اما در واقع برای چارلی شاید زیادم مهم نباشه. راستش اون چیزی که بیشتر برای چارلی مهمه وضعیت باغچهشه.
آلبرت: بالاخره اون تو راهآهن کار میکنه یا نه؟ هان؟
آلفرد: البته.
آلبرت: و چند وقته که تو راهآهن کار میکنه؟
آلفرد: خُب، گفتم که، اینطوریه دیگه، یعنی "طبیعتش" اینطوریه.
آلبرت: پرسیدم چند وقته که تو راهآهن کار میکنه؟
آلفرد: حدود چهل سال.
آلبرت: بسیار خُب، حالا، باید انصاف داد، بعد از چهل سال، تو فکر میکنی چارلی نبایست بدونه: یک لوکوموتیو یدککش چند دقیقه طول میکشه که از کلاپهام به اینجا برسه؟
آلفرد: خُب، این همون چیزی بود که من میخواستم بگم، علاقه مطرحه، به این جور چیزها باید علاقه داشت.
آلبرت: مگه آدم میتونه چهل سال یک کاری انجام بده و بهش علاقه نداشته باشه، هان؟ این دیگه از اون حرفاست، یعنی تلف کردن عمره، عمر محدودی که به انسان بخشیده شده تا روی زمین بگذروندش.
حجم
۱۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۱۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
نظرات کاربران
والّا منو که نگرفت.