کتاب کارآگاه کنتیننتال
معرفی کتاب کارآگاه کنتیننتال
کتاب کارآگاه کنتیننتال داستانی از داشیل همت، یکی از نویسندگان مشهور کتابهای جنایی است که با ترجمه سعید الیاسی بروجنی میخوانید. این کتاب ماجرای یک کارآگاه است که بر خلاف تمام کارآگاههای دیگر، خودش هم قانون را نقض میکند و رفتارهای عجیبش زبانزد است.
کارآگاه کنتیننتال کارآگاهی خاص و غیرمنتظره است. او با پلیسها بد رفتار میکند، با کلاهبردارها تبانی میکند، با همسر همکارش رابطه برقرار میکند و به زنی خلافکار دل میبازد. زمانی که امکان نجات یافتن از دست پلیس را دارد از این کار خودداری میکند و در نهایت هم موفق میشود ماجراهای مختلفی را که رخ میدهند، توطئهها و تهمت را حل کند.
کتاب کارآگاه کنتیننتال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن داستان کارآگاه کنتیننتال را به تمام دوستداران رمانها و ادبیات جنایی پیشنهاد میکنیم.
درباره داشیل همت
ساموئل داشیل همت، فعال سیاسی، فیلمنامه نویس، نویسنده داستان کوتاه و رمان نویس آمریکایی ۲۷ می ۱۸۹۴ در منطقه روستایی سنت ماری متولد شد و در فیلادلفیا و بالتیمور بزرگ شد. او یک خواهر بزرگتر و برادر کوچکتر داشت. زمانی که سیزده ساله بود مدرسه را ترک کرد و شغلهای مختلف زیادی را امتحان کرد. اما در نهایت به سازمان ملی کارآگاهان پینکرتون پیوست و در فاصله سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۲ در این سازمان مشغول به فعالیت بود.
او اولین داستانش را در سال ۱۹۲۲ منتشر کرد. داشیل همت در داستانهایش بسیار از تجربیاتش کمک گرفته است و خاطراتش در طول خدمت در سازمان پینکرتون حسابی موقع نوشتن داستانها به کمکش میآیند.
داشیل همت را مرد تناقضات مینامند. مرد مشهور و در عـین حال گوشهگیر، یک نویسنده موفق که دیگر نیازی به نوشتن نمیدید، یـک مارکسیست که در دو جنگ جهانی به نفع کشـورش دواطلبانه شـرکت کرد، ثروتمندی ورشکسته و مردی که زندان را به لو دادن اسم رفقـایش در جریان مک کارتیسم ترجیح داد. زندان مشکلات حقوقی زیادی برای او درست کرد. تمام کتابهایش از کتابفروشیها جمع شد و تا مدتها هیچ حق التالیفی از کارهایش نمیگرفت.
از میان کتابهای او میتوان به بنویس جنایت، شاهین مالت، نفرین داین، کارآگاه کانتیننتال، ترکه مردی که سر خم نکرد، شهر کابوس، دستیار جنایت، مردی به نام اسپید و مرد لاغر اشاره کرد. او سرانجام در دهم ژانویه ۱۹۶۱ بر اثر سرطان ریه در شهر نیویورک از دنیا رفت و هنگام مرگ نیز بسیار فقیر بود.
بخشی از کتاب کارآگاه کنتیننتال
«خب، بریم سراغ آتیش سوزی. هرچی یادت میاد برامون بگو.»
«راستش آقا، من و زنم حدود ساعت ده بود که رفته بودیم بخوابیم،معمولاً همین ساعت میخوابیدیم، و خوابمان برده بود. اتاق ما طبقه دوم، ته ساختمون بود. یک کم بعد – دقیقاً نمیدونم ساعت چند بود –سرفه کنان بیدار شدم. اتاق پراز دود بود، و زنم داشت خفه میشد. از جاپریدم و اون را کشیدم از پله ها بردم پایین و از در پشتی رفتیم بیرون. بعد از اونکه زنم را بردم توی حیاط، یادم افتاد به آقای تورنبورگ و سعی کردم برگردم داخل، اما تمام طبقه اول آتیش گرفته بود. بعد دویدم رفتم جلوی ساختمون ببینم ایشون تونستند بیاند بیرون یا نه، اما هیچ اثری ازشون نبود. تمام حیاط مثل روز روشن شده بود. همون موقع صدای فریادشون را شنیدم – فریاد وحشتناکی بود آقا – هنوز توی گوشمه! و به پنجره اتاقشون – که اتاق جلویی طبقه دوم بود – نگاه کردم و اونجا دیدمشون که میخواستند از پنجره بیرون بپرند! اما چارچوب پنجره آتیش گرفته بود، و ایشون فریاد دیگه ای کشیدند و از عقب افتادند، وبلافاصله بعدش سقف اتاقشون فروریخت. نردبون یا چیز دیگهای هم نبود که به دیوار تکیه بدم و برم بالا – هیچی اونجا نبود که بتونم استفاده کنم.
همون موقع یک آقای محترم ماشینش را توی جاده رها کرد و اومد جاییکه من ایستاده بودم؛ اما کاری نمیتونستیم بکنیم – تمام ساختمون داشت میسوخت و فرو میریخت. بنابراین برگشتیم پشت ساختمونجایی که زنم را رها کرده بودم و بردیمش دورتر از آتیش، و به هوشش آوردیم – از حال رفته بود. فقط همین چیزها بود آقا.»
«اون شب، قبلش سروصدایی نشنیده بودی؟ یا کسی را ندیده بودی اوندور و اطراف بپلکه؟»
«نه آقا.»
«توی خونه بنزین داشتین؟»
«نه آقا. آقای تورنبورگ ماشین نداشتند.»
«بنزین برای تمیز کردن هم نداشتین؟»
«نه آقا، اصلاً؛ مگر اینکه آقای تورنبورگ توی کارگاهشون داشتند. وقتی هم لباسهاشون نیاز به تمیز کردن داشت، من اونها را میبردم شهر، و هر موقع هم شاگرد مغازه اجناس و مواد غذایی برامون میآوردند، لباسها را برای شستن میبردند.»
«نمیدونی چی باعث آتیشسوزی شده؟»
«نه آقا. من وقتی شنیدم یکی خونه را آتیش زده تعجب کردم. اصلاً باورم نمیشد. نمیدونم چرا یک نفر باید این کا را بکنه....»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه