نظرات کاربران درباره کتاب یافتن لایلا

(۶-۱۳-[۱۲۳]) داستان مخاطب پسندی داره و موضوعی که نویسنده به اون پرداخته، موضوع مهم و ارزشمندیه و در خیلی جاها احساسات خواننده رو درگیر خودش میکنه، من فکر میکنم منطق حاکم بر داستان منطق همون دختر نوجوانیه که داستان رو روایت میکنه، از نگاه او مادرش یک موجود بی بند و بار و لاابالیه که باعث ایجاد چنین شرایطی شده و فکر میکنه با فاصله گرفتن از اون و پناه بردن به آغوش جامعه اوضاع بهتر میشه، یعنی در واقع فقط موقعیت خودش رو به عنوان یک قربانی در نظر میگیره و با مظلوم نمایی توجه ها رو به خودش جلب میکنه که در نهایت دوباره از طرف همون جامعه طرد میشه؛ ولی نویسنده میتونست به عنوان یک زن نگاه ژرف تری به جهان پیرامونش داشته باشه و جامعه رو به عنوان مقصر اصلی معرفی کنه، سیستمی که باعث خلق چنین شرایطی شده و مادر هم یکی از قربانی های اون به شماره میره، انسانی که به بن بست خورده، طرد شده و از طرف جامعه و نویسنده مورد بی توجهی قرار گرفته.

جذابیت داستان برایم اینقدر بود که فقط چند ساعت زمین گذاشتم تا تموم کنم... از دنیای کاملا امروزی یک نوجوان ساکن آمریکا.. کاملا حال و هوای زندگی در اون فصا رو میشه با توصیفاتش درک کرد و با لحن جذابش آدم رو تا انتها می کشونه... حس یک زندگی واقعی از نگاه بچه ای که تسلیم نمیشه با صداقت اماسرسخت تو شرایط کاری برای زنده بودن و بهتر کردن اوضاع انجام میده....

داستان دختری بد سرپرست و باهوش .فوق العاده جذاب طوریکه تا تمومش نکنید خبری از خواب و خوراک نیست. داستانی که میتونه واقعی باشه و در واقعیت شاید اینقدر خوب تموم نشه.

"لایلا" تمومِ عمرش رو جوری گذرونده که حس کنه یه "بچه‌ی عادی" نیست. آخه برای بچه‌های معمولی یک وعده غذای خوشمزه، پتوی نرم، یک دست لباسِ جدید و یک حمومِ خوب، نه‌تنها "رویا" محسوب نمیشه بلکه از اصلی‌ترین روتین‌های زندگی‌شونه. بچه‌های معمولی احتمالا مجبور نیستن توی خونه‌شون نقشِ والد رو ایفا کنن، بچه‌های معمولی در قبالِ خرابی لوله‌های آب، قطعی برق یا خط تلفن، فراهم کردن غذا و شست‌وشوی لباس‌ها وظیفه‌ای ندارن. بچه‌های معمولی زمانی گریه‌شون میگیره که خانواده‌شون در برابرِ خریدنِ اسباب‌بازیِ موردعلاقه‌شون مقاومت میکنن؛ نه زمانی که اساسی‌ترین نیازهای حیاتی‌شون به خطر میوفته :) با خوندنِ این کتاب برای ساعاتی متوالی، داستانی رو نفس می‌کشید که به قلب‌تون چنگ میکشه و باعث میشه زغالِ گداخته‌ای از بغض بر سرِ گلوتون سنگینی کنه. مطالعه‌ی کتاب رو به سرعت تموم می‌کنید اما ردی که بر ذهن و قلب‌تون باقی می‌مونه؛ تا مدت‌ها به همون قوتِ سابق، ماناست..🫠 🫴🏻 پ.ن: لطفا مدنظر داشته باشید که کتاب قصد نداره راهکارهایی برای مواجهه با مسئله‌ی کودکان بدسرپرست رو به‌عنوان یک دغدغه‌ی اجتماعی معرفی کنه؛ بلکه هدفِ نویسنده تصویر کردنِ لحظاتی از زندگی چنین کودکی در محیطِ متفاوتی که نسبت به دیگران داره و آسیب‌هایی که به این واسطه می‌تونه بهش وارد بشه‌ست؛ تا به ما زاویه‌ی‌دیدِ واضح‌تر و جامع‌تری در این‌باره ارائه کنه.

چقدر زیبا و جذاب بود خیلی دوسش داشتم لایلا یه کودک بد سرپرست است که با برادرش اندی و مادرش در یه خانه بهم ریخته و کثیف زندگی میکنن و... داستان جالبی داش و منو بسیار جذب خودش کرد #چاپی #بهترین داستان و رمان5

به نظرم وقتی خانواده بی ارزش بشه دیدن این طور صحنه ها و این طور زندگی ها بیشتر خواهد شد

کتاب محتوای آموزشی ای نداشت و یک داستان کوتاه در مورد یکی از مشکلات اجتماعی بود

ترجمه بسیار روان و خوبی داره. بعضی قسمتهای داستان( برخورد راوی داستان با دوستانش) به نظر من کمی مبالغه‌آمیز توصیف شده بود. داستان به خوبی نشون‌دهنده این مطلب بود که انگار هر چه سختی‌های زندگی و تلاش تو برای فائق اومدن بهشون بیشتر باشه، درک و بلوغت بیشتر و هماهنگی و انعطاف پذیریت نسبت به شرایط بیشتر میشه. در کل از خوندن کتاب، لذت بردم.

چقدر با خوندن این کتاب حالم خوبه و در عین حال منقلب. داستان تلخ، آموزنده و اثرگذاری داره. این کتاب روی سخت و غمگین زندگی رو به ما نشون می‌ده. داستان‌پردازی، شخصیت‌پردازی و فضاسازی همه‌چی عالی کار شده. نویسندهٔ بسیار ماهر و قابلی هستن. کاش کتاب‌های بیشتری ازشون تو طاقچه موجود بشه. لایلای داستان کاملاً باورپذیر و قابل‌لمسه. این کتاب بیشتر از این‌ها باید دیده بشه. واقعاً نخوندنش حیفه. اگه شروعش کنید، تا تموم‌شدنش نمی‌تونید دست بکشید.

ماجراهای زندگی لایلا، جزو اتفاقات روزمره‌ی اکثر ما نیست اما قلم نویسنده اونقدر شیوا و جذابه که شما کاملا میتونین خودتونو به جای لایلا و در گیر و دار زندگی اون تصور کنین... یادمه جایی شنیده بودم اوضاع بعضی از بچه های بدسرپرست، حتی از بچه هایی که پدرومادر ندارن هم وخیم تره و حتی بیشتر از اون ها به کمک نیاز دارن... این کتاب، دقیقا صحه بر این موضوع میذاره و به ما یاد میده، صرفا داشتن پدر یا مادر باعث خوب بودن زندگی بچه ها نیست... تلنگریه که حواسمون بیشتر به آدم های اطرافمون باشه چون شاید خیلی وقت ها اونا با اینکه واقعا نیاز به کمک دارن، اصلا درخواست نکنن :)

داستان جالبی بود و ارزش خوندن داشت با پایان عالی

گریه گریه گریه :(

واقعا عالی بود تو عرض چند ساعت خوندمش یه داستان غمگین و در عین حال طوری که کاملا میتونستی درکش کنی حتما بخونیدش

داستان درگیرکننده‌ای در خصوص فقر و مصائب زندگی یک دختر نوجوان و روابطش با اعضای خانواده و دوستانش، که به خوبی توسط مترجم عزیز ترجمه شده. اگرچه به نظرم کتاب ایده‌آلی نیست ولی خوندنش خالی از لطف نیست. . متن کتاب بسیار روان هست و توصیفات بسیار خوبی از شرایط زندگی لایلا (شخصیت اصلی داستان) ارائه می‌کنه. اگرچه به نظرم گاهی در تصویر رابطه لایلا و دوستانش بیش از حد اعراق آمیز عمل می‌کنه، شخصا قسمت‌های زیادی از کتاب رو دوست نداشتم. علاوه بر این، پرداخت به شخصیت‌های فرعی اثرگذار داستان، مثل مادر، خیلی ضعیف هست و به چند خط شرح حال محدود میشه. همچنین نقش جامعه رو در بوجود امدن شرایط سخت، به کل نادیده میگیره. در واقع کتاب به جای تمرکز روی این موضوع، ترجیح میده روی تاثیر شبکه‌های اجتماعی و زورگویی در مدارس تمرکز کنه (که به نظرم به همین موارد هم به صورت سطحی پرداخت شده). شاید همین باعث می‌شه نهایتا تبدیل به یک اثر جدی برای تمام مخاطب‌ها نشه‌. . بعد از خوندن کتاب، مصاحبه نویسنده رو با یکی از مطبوعات مطالعه کردم. ظاهرا بخش زیادی از متن کتاب بر اساس تجربیات کودکی خود نویسنده هست که در ترکیب با مبحث شبکه‌های اجتماعی (که طبیعتا در زمان کودکی نویسنده وجود نداشتند.) رنگ امروزی گرفته. به نظرم بخش‌هایی از کتاب که برآمده از تجربیات و زندگی خود نویسنده هست به مراتب دلنشین‌تر، بهتر و ملموس‌تر هستند.

زندگی همین است.... گاهی در زندگی با شرایطی رو به رو می شویم که چاره ای جز پذیرش و در نهایت یکی شدن با آن را نداریم. برای ما بهتر این است که دریابیم زندگی با تمام سختی هایش هنوز هم قابل تحمل است. این کتاب را به تمام کسانی که به سختی با اتفاقات زندگی کنار می آیند توصیه میکنم.

دختری که زندگیش عجیب و غیر طبیعیه ولی مثل هر نوجوان دیگه ای سعی میکنه غرورش رو حفظ کنه و عادی به نظر برسه!ولی به هر حال سوژه ی همکلاسی های احمقشه !سبک نوشتاری نویسنده به دلم نشست ، بدون اضافه گویی و پرحرفی ، بدون حاشیه رفتن ؛ عالی بود ! البته نباید توی این رمان منتظر نکات آموزنده ی آنچنانی درباره زندگی باشید، جز اینکه قدر زندگی ساده ای که دارید رو بدونید. همین!

داستان جذابی داشت کع رو من خیلی تاثیر گذاشت مخصوصا اون زاویع از دیدیش کع رو تمیزی خونع داشت🤭

شماره 20 مثل یک قهوه ☕ یا ادکلن ، تلخ ، ولی جذاب بود.👍 یه جاهایی واقعا نمیشد کتاب رو زمین گذاشت. 👈داستان در مورد زندگی بسیار سخت یک دختر نوجوان بدسرپرست و فقیرِ که علاوه بر تحمل مشکلات خودش باید بار مراقبت از برادر کوچکترش رو هم به دوش بکشه... ❌اگر افسردگی دارید پیشنهاد میکنم نخونیدش‌ ممکنه اذیت بشید.

عالی بود باهاش گریه کردم باورم نمیشه

3.5 - 4 ⭐️ خوندن این کتاب خیلی غمگینم کرد. داستان تلخ و دردناکی داشت. نمونه‌ی واضح یک مادر سمی که با وضعیت روحی نامناسبش نه‌تنها نمی‌تونه از پس خودش و بچه‌هاش بربیاد، بلکه یه بار اضافی رو دوش بچه‌ها شده و مسئولیتشون رو به‌ عهده نمی‌گیره و ازشون انتظار داره خودشون مراقب خودشون باشن. بچه‌ها کاملا به حال خودشون رها شده بودن و این وسط مورد قلدری توی مدرسه هم قرار می‌گرفتن. توصیفات نویسنده از شرایط و اتفاقات خیلی دقیق و کامل بودن، اما من دوست داشتم که این دقت رو کمی بیشتر روی احساسات لایلا هم می‌داشت. توی یک‌سوم آخر کتاب این مسئله یه‌کم بهتر شده بود، اما درکل از نظر من کمبود توصیفِ کافی احساسات لایلا مشخص بود. با اینکه خود داستان کاملا قابل درک بود، اما من هرازگاهی نمی‌تونستم تصمیمات و کارهای لایلا رو درک یا باهاش همذات‌پنداری کنم. ترجمه خیلی روون و خوب بود. کشش داستان هم به‌شدت بالا بود. درکل داستان تاثیرگذاری بود. فکر نمی‌کنم تا مدت‌ها فراموشش کنم.