برای خرید و دانلود کتاب صوتی گاه گرازها نوشته رضا زنگیآبادی و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
کتاب صوتی گاه گرازها مجموعه داستانهای کوتاه نوشته رضا زنگیآبادی با صدای حسین سامی است. این کتاب مجموع نه داستان کوتاه است که هرکدام در فضایی خاص روایت میشود و حسی از عشقی غریب و ممنوعه را به مخاطبان منتقل میکند.
کتاب صوتی گاه گرازها مجموعه نه داستان کوتاه و متفاوت از رضا زنگی آبادی است. او در این کتاب از اتفاقات به ظاهر ساده روزمره داستانهایی غافلگیر کننده میسازد و مخاطب را در تمام مسیر داستان با خود همراه میکند.
داستانهای این کتاب، جانشین، اگر کلاغها، گاه گرازها، چوپان، زیر سقف گور، قبل از تحویل سال، پلنگ برنز و نیشابور نام دارند.
اگر از طرفداران داستان کوتاه هستید، شنیدن کتاب صوتی گاه گرازها میتواند لذتی عمیق را به شما هدیه کند.
رضا زنگی آبادی در سال ۱۳۴۷ متولد شد. از او تا به حال کتابهای شکار کبک (رمان) و گاه گرازها (مجموعه داستان) منتشر شده است. یکی از داستانهای او به نام قبل از تحویل سال، در سال ۱۳۸۱ برنده دوره سوم جایزه هوشنگ گلشیری شد. همچنین رمان او، در سال ۱۳۹۱ در دوازدهمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری تقدیر شد. جالب است بدانید که رضا زنگی آبادی پیش از نوشتن داستان کوتاه و رمان، به سینما و تالیف فیلمنامه علاقه داشته است.
حسین سامی کارشناس رادیو سلامت و هنرجوی خانه رادیو است. او همچنین در زمینه تولید کتاب صوتی برای بزرگسالان فعالیت میکند.
... یکی از آدمهای قصه گم شده است. خب، هر آدمی می تواند گم و گور شود؛ شاید خیلی هم مهم نباشد. اما این مورد بخصوص به این خاطر حساس است که او نزدیکترین دوست من بود. بنابراین شما هم مثل مادرش توقع دارید که من چیزهایی از این ماجرا بدانم. مثلاً بدانم او کجاست؟ و این کار را خیلی سخت میکند؛ چون برای این سوال جوابی ندارم بر فرض هم داشته باشم، به گمانم آخر قصه جای بهتری برای جواب این سوال باشد.
شاید در ابتدا بهتر باشد بگویم من او را از وقتی هفت ساله بودیم؛ یعنی هجده سال پیش می شناسم. روزی که برای اولین بار همدیگر را دیدیم به هم نگاه کردیم و روی یک نیمکت نشستیم. حالا سعی میکنم به یاد بیاورم در آن روز چه حرفهایی بین ما رد و بدل شد. البته خودتان می دانید کار مشکلی است؛ آن هم بعد از هجده سال. شما هم احتمالاً چنین توقعی ندارید. من آن روز را با سیبی به یاد میآورم که هر نیمه آن را یکی از ما گاز زد. و روز دیگری از همان سال را به یاد میآورم که به خانه آنها رفته بودم و او تلی از اسباب بازیهایش را جلویم گذاشت. مادرش از آشپزخانه بیرون آمد و برایمان شربت آورد. همان روز دستی به سرم کشید و مرا بوسید.
سال ها بعد وقتی گفت در پانزده سالگی زایمان سختی داشته فهمیدم در آن روز بخصوص حدوداً ۲۲ ساله بوده است. طی همه این سالها مردی در چارچوب قاب در جایی ثابت به دیوار آویزان بود مثل سوال «او کیست و کجاست؟» که همه این سالها به من آویزان بود و هیچ وقت جدا نشد و من هنوز هم نمیدانم آن مرد کجاست.
دستهبندی | |
زمان | ۰۱ ساعت و ۵۲ دقیقه |
قابلیت انتقال | ندارد |
حجم | ۱۰۳٫۴ مگابایت |